۵ باور غلط دربارۀ مکملگرایی
۵ باور غلط دربارۀ مکملگرایی
فردی اما مجزا
انجیل در تفسیر مکملگرایی اینطور بیان میکند که هدف خدا از خلقت مرد و زن، برابری ارزشهای فردی آنها و در عین حال وظایفِ مجزاست. خدا این واقعیت ذاتی و نظم در خلقت را به عنوان بخشی از طرح کلی خودش در مأموریت زن و مرد بر روی زمین که با هم برای جلال او زندگی میکردند، مقرر فرموده است. بر اساس نقشۀ الهی، مسئولیت هدایت زندگی زناشویی و خانواده، همچنین در کلیسا به عنوان خانوادۀ خدا به عهدۀ مردان گذاشته شده است، ولی وظیفۀ همیاری و حمایت از همسران به عهدۀ زنان گذاشته شده و وظیفۀ زایمان و پرورش فرزندان در جهت جلال خداوند و همچنین مشارکت فعال در مأموریت کلیسا به آنها محول شده است. در ادامه، ما ۳ باور تحمیلشده بر مکملگرایی از بیرون (یعنی از سوی برابرگرایان) بهعلاوۀ ۲ باوری که گاهی از درون این مکتب زنده نگه داشته میشوند (یعنی از سوی مکملگرایانی که شاید برای سازگاری با فرهنگ، به اشتباه مرزهای نقشۀ خدا را جابهجا میکنند) مورد تأکید قرار میدهیم.
در همین ابتدا باید خاطرنشان ساخت که هر عنوانی، یک تاریخ و محدودیتهای خاص خودش را دارد. در مورد فعلی، کسانی که تفاوتهای الهی خلقت زن و مرد (برابرگرایان) را کاملا نمیپذیرند، باز هم از نوعی مکملگرایی حمایت میکنند و تفاوتهای بیولوژیکی و سایر تفاوتها را قبول دارند، اما قدرت و اقتدار کتابمقدسی مردان را دست کم میگیرند یا انکار میکنند؛ در حالی که مکملگرایان اساسا معتقد به برابری زن و مرد در طبیعت هستند ولی قدرت و اختیارات مردان در خانه و کلیسا را تأیید میکنند. زیرِ عنوان کنایهدار یکی از کتابهای برابرگرایان به نام “کشف برابری کتاب مقدسی: مکملگرایی بدون سلسله مراتب” بر نقاط ضعف عناوین (چه مکملگرایی، چه برابرگرایی) و نیاز به زمینهسازی صحیح کتاب مقدس تأکید میکند.
۵ باور غلط دربارۀ مکملگرایی
باور غلط اول: مکملگرایی غرق و درگیر اقتدار مردانه است.
آیا مکملگرایی در واقع طرفدار یک ساختار اقتدار سلسله مراتبی و از بالا به پایین در روابط زن و مرد است؟ از نظر کتاب مقدس تا چه اندازه باید اقتدار مردانه را مد نظر قرار داد؟ مکملگرایان برجسته همگی معتقدند هیچ گونه الگوی مشروعی به سبک ارباب و برده یا ژنرال و سرباز برای روابط زن و مرد در کتاب مقدس وجود ندارد. با این وجود مکملگرایان گاهی با “سلسلهمراتبگرایی” شدیدا مرتبط هستند (که یک جنایت کلامی نیز هست)! و در کنار آن حقارت و پستی زنان را ترویج میکنند. بر اساس این باور غلط، مکملگرایی برابر با زنستیزی یا ضدیت با خدمت زنان میباشد که هدف آن دور نگه داشتن زنان از موقعیتهای رهبری در کلیساها، دنیای تجارت و حوزۀ سیاسی است. با این وجود، این برداشتی نادرست از مکملگرایی کتابمقدسی است که در واقعیت بر زیبایی مکمل بودن در طرح دوگانۀ زیبا و هدفمند خدا تأکید دارد، جایی که رهبری شوهر از طریق عشق و خدمتگزاری اِعمال میشود و زنان به عنوان شریکهای مهم در مأموریت کلیسا جای داده میشوند.
از نظر کتاب مقدس در ازدواج، به شوهر دستور داده میشود با همسر خود همچون وارث فیض حیات رفتار کند (اول پطرس ۳:۷)، به او خدمت کند و عشق بورزد همانطور که مسیح به کلیسا عشق ورزید و خودش را فدای آن کرد (افسسیان ۲۵:۵). با آنکه اقتدار شوهر در تعالیم پولس غایب نیست، اما محبت بهخاطر رفاه و رشد اعضای خانواده مضمون فراگیری است (افسسیان ۲۵:۵-۲۸). همسران نیز به سهم خود تشویق میشوند در برابر شوهران خود با فروتنی و فداکاری عمل کنند (افسسیان ۲۲:۵)، اما آنها به عنوان افرادی پست یا خادمین مردان معرفی نمیشوند. برعکس، انجیل مردان و زنان را به عنوان تصویری از خدا با ارزشی ذاتی و برابر معرفی میکند. روحالقدس در بنای کلیسا هم به زنان و هم به مردان عطا شده است (اعمال رسولان ۱۷:۲-۱۸) و مواهب روحانی برای ساخت کلیسا به هر دوی آنها داده میشوند. دیدگاه کتاب مقدس دربارۀ رابطۀ زن و مرد در خدمتگزاری به کلیسا، مردی با رهبریت مستبد را به تصویر نمیکشد، بلکه به مشایخ مرد (elders) دستور میدهد با کسانی که به آنها سپرده شدهاند با غرور و سلطهگری رفتار نکنند (اول پطرس ۳:۵).
۵ باور غلط دربارۀ مکملگرایی
باور غلط دوم: مکملگرایی زنان را در خانه محصور میکند.
کاریکاتور دیگری از مکملگرایی، زنان را محصور در خانه به تصویر میکشد. مکملگرایی کتابمقدسی بهطور جدی به آموزههای کتابمقدسی مبنیبر این متوسل میشود که زنان متأهل و دارای فرزند باید خود را وقف شوهر و فرزندانشان کنند (تیتوس ۴:۲-۵)، اما این وظایف به فیض خدا انجام میشوند و طبق دستور انجیل، یک زن، آزادانه آنها را به عهده میگیرد. در خلقت اولین زن، حوا به عنوان همدم و یاور شوهرش معرفی میشود (پیدایش ۱۸:۲).
سپس این تصویر در داوری او پس از سقوط نشان داده میشود: درد زایمان و کشمکش در زندگی زناشویی، مستقیما به دعوت الهی از او در رابطه با شوهر و فرزندانش مربوط است (پیدایش ۱۶:۳). در نامۀ پولس به تیتوس از زنان خواسته میشود “خانهدار و کدبانو” باشند و شوهر و فرزندانشان را دوست داشته باشند (تیتوس ۴:۲-۵، همچنین به اول تیموتائوس ۹:۵-۱۰ و ۱۴ مراجعه کنید). ما معتقدیم لذت و کار در زندگی زنان به بهترین شکل ممکن، زمانی رقم میخورد که تمرکز زن در درجۀ اول بر خانه و خانوادۀ او قرار میگیرد.
در عین حال مکملگرایی، کار کردن زن در بیرون از خانه را غیر ممکن نمیداند. در حقیقت، عموما پذیرفته شده است که زنِ شوهردار در امثال ۳۱، در حالی که همچنان بر خانۀ خود متمرکز بود، در جامعه فعال بود. بنابراین لازم است هر زنی رهبری خاص خدا را در زندگی خود در ارتباط با مشارکت خارج از خانه (کار یا غیر آن) در هر مرحله از زندگیاش، همانطور که به نقش اصلی او در خانواده مربوط میشود، تعیین کند. با این حال، هیچ ضرورتی برای عقبنشینی از طراحی خدا برای زنان به عنوان زنانی که بر خانواده و خانه متمرکز هستند، وجود ندارد، مگر در موارد استثنایی مانند بیماری شوهر و غیره. در مورد زنان مجرد هم به همین شکل است ولی مسئولیتهای زندگی متفاوت میباشند، طوری که آنها در مراحل مختلف زندگی خود میتوانند مشارکت بیشتری در اجتماع داشته باشند (اول قرنتیان ۳۴:۷).
با این وجود نسبت به این موضوع واکنشهای شدید و بیش از حدی نیز دیده میشود. مانند اصرار بر این که زنان میتوانند به هر فعالیتی خارج از خانه بپردازند، بدون آنکه هیچ گونه یا کمترین توجهی به هدف خاص خدا از خلقت هر جنسیتی داشته باشند. این بر خلاف آموزههای کتاب مقدس بوده و شدیدا مسئلهساز میشود.
۵ باور غلط دربارۀ مکملگرایی
باور غلط سوم: مکملگرایی منجر به خشونت داخلی و همسر آزاری میشود.
بهدلیل تأیید رهبری و اقتدار مردان در مکملگرایی، گاهی خشونت خانگی و همسر آزاری نادیده گرفته میشود. در حالی که شریران در جهت رسیدن به اهداف غیر خدایی خودشان آموزههای کتاب مقدس را همواره مخدوش میکنند و ذات گناهآلود بشر، ضرورتا نقشۀ مورد نظر را خراب میکند؛ پس تصور دست داشتن مکملگرایی در خشونت خانگی مبتنیبر این برداشت، اشتباه است که در واقع مکملگرایی دربارۀ ماهیت اقتدار مردان آموزش میدهد (به مبحث مطرحشده در باور غلط دوم مراجعه کنید). شایان ذکر است که همسر آزاری به هیچ وجه فقط محدود به یک جنبه از این بحث نمیشود. افشاگریهای مربوط به جنبش جدید me too# نشان میدهند همسر آزاری در میان مردم و صنایعی که دیدگاهی دور از مکملگرایی دارند، رایج است.
بنابراین، این اتهام که مکملگرایی به حد کافی خشونت خانگی و همسر آزاری را محکوم نمیکند یا ناخواسته از آنها چشمپوشی میکند یا منجر به آنها میشود، آشکارا نادرست است. به تازگی مکملگرایان رسما و به شکلی صریح و بدون ابهام بیان کردند که آنها بهشدت هر گونه خشونت خانگی و همسر آزاری را محکوم کرده و با آن مخالف هستند. هیئت رئیسۀ شورای مردانگی و زنانگی کتابمقدسی، سازمان اصلی مکملگرایی، در بیانیۀ آزار و سوءاستفاده که در ۱۲ مارس ۲۰۱۸ تصویب شد، مینویسد: «ما همه نوع آزار جنسی، فیزیکی و یا کلامی را محکوم میکنیم». آنها اضافه کردند: «ما معتقدیم سوءاستفاده و آزار نهتنها گناه است، بلکه جرم نیز محسوب میشود؛ همچنین مخرب و شیطانی است. آزار و هر نوع تجاوزی، از نمادهای شیطان و درست نقطۀ مقابل اهداف خداست. چنین آزارهایی در جامعۀ مسیحیت قابل تحمل و مدارا نیست». بهعلاوه «ما معتقدیم کلیسا و شبانان، تعهد ویژهای دارند که هر نوع سوءاستفاده و آزار را به مقامات مدنی گزارش دهند».
در مورد کلیسا، «ما معتقدیم کلیسا باید به افراد مورد آزار قرارگرفته توجه خاصی کرده و از آنها مراقبت نماید و باید به آنها کمک کند امید و شفا را از طریق انجیل به دست آورند… ما معتقدیم با قدرت روحالقدس، کلیسا میتواند ابزار محبت و شفای خدا برای کسانی باشد که درگیر روابط سوءاستفادهگرایانه شدهاند و نمونۀ کاملی از دنیای گسیخته و نابسامان هستند». نهتنها مکملگرایان برجسته، رسما هر نوع خشونت خانگی و همسر آزاری را محکوم کردهاند، بلکه نمونههای زیادی از ازدواجهای پر افتخار در میان مکملگرایان وجود دارند که در عمل، زیبایی نقشۀ خدا در مکملگرایان را به نمایش میگذارند.
۵ باور غلط دربارۀ مکملگرایی
باور غلط چهارم: مکملگرایی فقط دسترسی زنان به خدمات شبانی را محدود میکند.
گر چه ۳ باور غلط اول مربوط به ایدههایی هستند که از سمت “بیرون” و عمدتا از طرف برابرگرایان بر مکملگرایان تحمیل شدهاند، ولی باورهای غلط چهارم و پنجم گاها از طرف حامیان و طرفداران این نهضت از سمت “درون”، یعنی کسانی که خودشان را مکملگرا مینامند، بیان میشود. باور غلط چهارم استدلال میکند که مکملگرایی فقط دسترسی زنان به وظایف شبانی را محدود میسازد. شاید گمان شود حداقل بخشی از این رویکرد، ناشی از خجالت در مواجهه با آزار ناشی از آموزههای مکملگرایی در فرهنگ پیرامون، یا شاید تمایل به کم اهمیت جلوه دادن است که آموزههای مکملگرایی را بسیار محدود کننده و یا حتی تبعیضی آشکار علیه زنان میداند.
بنابراین، تصدیق کامل آموزههای مکملگرایی به خطر میافتد و به یک موضوع واحد تقلیل مییابد تا منطقی به نظر برسد و مطابق با نظرات هواداران مختلف، چه اعضای فعلی و چه اعضای احتمالی در آینده، چه حامیان مالی فعلی و چه بعدی، چه اعضای بخش آکادمیک و چه برخی از نخبگان اندیشمند، “سیاست پسند” باشند.
در نتیجه، گاهی معلوم میشود مکملگرایان در واکنش به چالشهای مشابهِ باورهای فوقالذکر، باور شناسی خود را تداوم میبخشند.
برای مثال در سالهای اخیر بسیار شنیدهایم شبانان مکملگرا و سایر مکملگرایان خودخوانده، آموزش دادهاند که تنها محدودیت اِعمالشده بر زنان، در مورد تصدی امور شبانی است؛ زنان واجد شرایط آزادند هر وظیفۀ رهبری دیگری را در کلیسا بر عهده بگیرند. با این وجود آموزههای کتاب مقدس در مورد جنسیت، بسیار دقیقتر و جامعتر از آن است که فقط یک شرط منفی را بیان کرده باشد؛ یعنی فقط یک قانون که زنان را از یک منصب خاص (هر چند مهم) بر حذر دارد و به غیر از آن اجازۀ برابری بدون محدودیت زن و مرد را بدهد. پولس بهراحتی در اول تیموتائوس ۱۲:۲ میتوانست بگوید: «من به زنی اجازه نمیدهم شیخ باشد»، اگر منظور او صرفا ممانعت از زنان در امور شبانی یا مشایخ بود. در مقابل گفت: «من به زن اجازه نمیدهم تعلیم دهد یا بر مرد مسلط شود»، و این نشان میدهد اینها وظایفی هستند که زن نباید انجام دهد، نه صرفا امور و وظایفی که چنین آموزهها و اِعمال قدرتی در آن انجام میشوند. یعنی در زمینههایی که تعلیم کلام یا انجام رهبریت معنوی صورت میگیرد، فقط باید توسط مردان واجد شرایط انجام شود. ممنوعیت دسترسی زنان به وظایف شبانی به عنوان تنها محدودیت آنها در مشارکت مناسب در کلیسا، نشانگر نگاه سادهانگارانه و سطحی به نقشۀ خدا برای مشارکت زنان در کلیساست. مسئلۀ مورد بحث در اینجا تعلیم و اقتدار است که در وظایف رهبری الزامی میباشد.
آموزههای کتاب مقدس دربارۀ نقشۀ خدا برای زن و مرد دارای پیامدهای اساسی برای زندگی و خدمت است. در این هویتها -زن و مرد، پسر و دختر- و نقشهایی که خداوند به بشریت داده است -شوهر و زن، پدر و مادر، پسر و دختر- بیانِ ویژگیهای مردانه یا زنانۀ ما نهفته است که در جوامع و کلیساها برای جلال خدا زندگی میشود. روش زندگی ما با هویت مرد و زن یا ارتباط ما با دیگران به عنوان مرد و زن چند وجهی است و نمیتوان آن را فقط به ممنوعیت حضور زنان در انجام وظایف و امور خاص کلیسا خلاصه کرد. فرمان کاملِ خلقت همهجانبۀ مرد و زن و پیامدهای آن در هویت و نقشهای مردانه و زنانه باید کانون توجه واعظین از منبر باشند و در کلیساهای ما آن را به عنوان الگویی زیبا، ارزشمند و مطلوب نشان دهند. آموزههای اعتقادی در مورد این موضوعات و دربارۀ تعلیم نقشهای مرد و زن باید بخش مداوم و اساسی شاگردی و زندگی عبادی ما باشند. آزاد کردن بیرویۀ تمام نقشهای رهبری در کلیسا برای مشارکت زنان، (به جز برای امور شبانی و مشایخ) بدون ارزیابی سایر نقشهای احتمالی رهبری که مناسب آنها باشد، کار بسیار پر مسئولیتی است؛ چرا که نمیتواند به حد کافی به تمام مسائل الهیاتی مربوط به مردانگی و زنانگی موجود در کتاب مقدس بپردازد. تا جایی که به زنان مربوط است، چنین تقلیلگرایی به نوعی از نقشۀ خدا برای زنان در نقش مادر و شوهر در خدمت به خانواده و همچنین گسترش مناسب خدمات شبانی برای تعلیم و آموزش زنان در حوزۀ وسیعتر خانوادۀ کلیسا عبور میکند.
۵ باور غلط درباره مکملگرایی
باور غلط پنجم: مکملگرایی میتواند و باید منطبق بر فرهنگ باشد.
گاهی ادعا میشود مکملگرایی در رابطه با هویت و وظایف زنان و مردان، از سنتگرایی یا محافظهکاری حمایت و طرفداری میکند. به نظر میرسد مکملگرایان به جای توسل به باورهایشان بر اساس کتاب مقدس، از سنت و وضعیت موجود حمایت میکنند. آنها در برابر جنبشهای مقاومتناپذیر برای روشنگری و پیشرفت بیوقفه به سوی برابری جنسیتی در سراسر جهان میایستند و از دیدگاههای منسوخ سلطهگری مردان و مردسالاری و همچنین حقارت و سرسپردگی زنان حمایت میکنند. در حالی که بدون تردید برخی بهدلیل سنتگرایی یا محافظهکاری بنیادین به آموزههای مکملگرایان پایبند هستند، ولی مکملگرایی کتابمقدسی با تمام شکوه و حقیقتش واقعا و عمیقا بر اساس نقشۀ خدا بنا شده است؛ همانطور که در آموزههای کتاب مقدس دربارۀ هویت و نقشهای مرد و زن نیز صحبت شده است.
اگر مکملگرایی را به اشتباه به عنوان دیدگاه صرفا سنتی بشناسند، ممکن است باعث شود مکملگرایان، خود را سرکوب کرده و بیش از حد به اصلاح خود بپردازند یا حتی به دنبال جبران تاریخچۀ قبلی جنسیتگرایی در فرهنگهای آزاد اندیشتر باشند. آنها که مشتاق نشان دادن بیضرر بودن مکملگرایی از نظر فرهنگی، حتی مرتبط بودن آن هستند، ممکن است تلاش کنند تا آموزهها و اعمال خود را تا جایی با فرهنگ تطبیق دهند که تقریبا از برابرگرایی قابل تشخیص نباشند.
ممکن است مکملگرایان، زنانِ نهچندان مبارز و ستیزهجو را در جایگاههای رهبری قرار دهند تا از حس رهبری فمینیستی تهاجمی، پر سر و صدا یا شاید توهینآمیز زنانه جلوگیری کنند. با این وجود، بیتوجهی به الهیات صحیح و عملکرد در این زمینه یا هر زمینهای، به معنای کوتاه کردن دنبالههای اساسی خلقت خدا و انجیل است. در برخی موارد، این کار با تقسیمبندی حقیقت کتاب مقدس به سطوح یا لایههای کوچکتر انجام میگیرد که ناگزیر اثربخشی کلیسا را کاهش داده و به تدریج پیشبرد مأموریت خدا در جهان را مخدوش میسازد.
کاملا واضح شده است که مکملگرایی، به عنوان بازتابی از تعالیم واقعی کتاب مقدس، عمیقا ضد فرهنگ است؛ اگر چه از نظر فرهنگی غیر قابل قبول نباشد. به همین دلیل تلاش برخی مکملگرایان برای تطبیق آموزهها و روشهای خود با فرهنگ، این خطر را در پی دارد که کلیسا از این جهت واقعا قابل تشخیص از دنیا نباشد و باعث میشود کلیسا از نام خود به عنوان نور و نمک جهان دست بکشد. اگر ما از این ادعا پیروی کنیم و واقعیت خلقت را انکار کنیم، ناگزیر در تضعیف اقتدار کلام خدا و کسی که این کلام را به ما داده است، شریک خواهیم بود. کسانی که میخواهند به آموزههای کتاب مقدس در این زمینه وفادار باشند، میتوانند به جای آن جسورانه و در عین حال به زیبایی پرچم را بالا نگه دارند و با پیامدهای آن، با وفاداری و ایمان زندگی کنند؛ بدون عذرخواهی، مسئولیت و لذت زندگی و تعلیم نقشۀ خدا برای زن و مرد را تمام و کمال در کنار سایر جنبههای کتاب مقدس بپذیرند.
نویسندگان: اندریاس کاستِنبرگر، مارنی کاستِنبرگر