چالش‌های معاصر برای مفهوم “مصونیت از خطا”

تعریف

ایرادات کنونی به‌ آموزۀ “مصونیت از خطای” کتاب مقدس، شامل مسائل گفتار و کردار، تطبیق مؤلف الهی با نویسندگان انسانی، آگاهی و عدم قطعیت و ایرادات اخلاقی به متن کتاب مقدس است.

خلاصه

تقریبا همۀ آموزه‌های مسیحی توسط برخی افراد با شک‌ و‌ تردید نگریسته شده است، اما هیچ‌ چیز به‌ اندازۀ آنچه “خدا گفت”، که در پیدایش ۳:۱ آغاز می‌شود، رد نشده است. از لحاظ تاریخی، نسبی‌ کردن اعتبار کتاب مقدس با افزودن منابع معتبر دیگر رایج بوده است. اما اخیرا، زیر سؤال‌ بردن صحت، اعتبار تاریخی، صداقت اخلاقی و سازگاری تفسیری کتاب مقدس با حذف ویژگی‌های بارز آن رایج‌تر شده است. پاسخ به چنین چالش‌هایی سرگرمی سخت‌گیرانۀ دفاعی نیست، بلکه نتیجۀ اجتناب‌ناپذیر داشتن همان دیدگاه کتاب مقدس است که توسط خود عیسی مسیح منعکس شده است.[۱]

دیدگاه تاریخی

در قرون‌ اولیۀ عصر مسیحیت، مسیحیان وارد بحث‌های مفصل و طولانی با غیر ایمان‌داران اطراف شدند. برخی از این بحث‌ها حول‌ محور اعتبار کتاب مقدس می‌چرخید. محور این بحث‌ها در طول زمان تغییر کرده است. به‌طور سنتی، کاتولیک‌های رومی مکاشفه‌های مسیحی دربارۀ عیسی مسیح را به‌ عنوان امانتی که به کلیسا سپرده شده است، در نظر می‌گیرند که رئوس آن در دو بخش است: ۱) کتاب مقدس ۲) سنت. اگر چه پروتستان‌ها برای سنت به‌ عنوان مسئله‌ای قابل احترام و ارزیابی ارزش قائل هستند، اما معتقدند که مکاشفۀ معتبر نهایی خود کتاب مقدس است. به‌ عبارت دیگر، به‌طور سنتی کاتولیک‌ها معتقدند که کتاب مقدس حقیقت را می‌گوید، اما مکمل این حقیقت، در سنت خارج از کتاب مقدس که توسط Magisterium (مرجع آموزشی کلیسای کاتولیک) تعیین شده است، یافت می‌شود. پروتستان‌ها معتقدند که تنها کتاب مقدس است که حقیقت را به‌طور قابل اعتماد بیان می‌کند. در حالی که هم کاتولیک‌ها و هم پروتستان‌ها معتقدند که کتاب مقدس حقیقت را می‌گوید و منبع دیگری از حقیقت را ارائه می‌دهد، کاتولیک‌ها تمایل دارند کتاب مقدس را با سنت عملی کنند؛ در حالی که پروتستان‌ها تمایل دارند سنت را تنها با پایبندی به کتاب مقدس عملی نمایند. این تمایزات با درک متفاوت از آنچه در قانون گنجانده شده است و با بحث‌های پیچیده در مورد کفایت و وضوح کتاب مقدس پیچیده‌تر می‌شود. اما برای درک اهداف ما، تمرکز باید بر وضوح کتاب مقدس، به‌ویژه در تاریخ جدیدتر باشد.

دیدگاه تاریخی جدیدتر

به‌ویژه در طول قرن‌های ۱۸ و ۱۹ (اگر چه ریشه‌های آن زودتر بوده و ثمره‌های آن تا امروز ادامه دارد)، رویکردی شکاکانه و بدبینانه به کتاب مقدس، به‌ویژه در دانشگاه‌های فرانسه و آلمان پدیدار شد که صحت کتاب مقدس را زیر سؤال می‌برد. از آنجایی که روحانیون اغلب در دانشگاه‌ها آموزش می‌دیدند، ناباوری به‌ سرعت به کلیساها سرایت کرد. به‌طور کلی، این تحولات نه به‌ عنوان حملۀ مستقیم به کتاب مقدس، بلکه به‌ عنوان یک فراخوان عمیق‌تر و علمی‌تر از کتاب مقدس تلقی می‌شد. به‌ عنوان مثال، محققان به‌ جای پیروی از خط‌ پنج کتاب اول عهد عتیق (تورات)، چهار منبع متأخر را با عنوان “JEPD” مشخص نمودند که منجر به بازسازی ریشه‌ایِ تاریخ عهد عتیق و رد ضمنی بسیاری از ادعاهای تاریخی که در ‌ظاهر وجود دارند، شد. در عهد جدید، تاثیر شگفت‌انگیز F. C. Baur (۱۷۹۲-۱۸۶۰) در دانشگاه توبینگن، بسیاری را متقاعد کرد که قدمت، منشا و اعتبار کتاب‌های عهد جدید در جایی که باید در محور تنش در حال توسعه، بین مسیحیان یهودی و مسیحیان غیر یهودی قرار گیرد، باید تنها با یک معیار تعیین شود. همۀ شواهد متضاد و بسیاری از شواهد دیگر با عنوان “اشتباه” رد شدند. خواه این اشتباهات ناشی از خطا بودند، خواه ناشی از فریب. اگر چه برخی از مسیحیان محافظه‌کار فکر می‌کردند که F. C. Baur باید اخراج شود، اما او به‌راحتی طوفان را پشت‌ سر گذاشت، زیرا در برابر شیوع فرقه‌گرایی در مسیحیت ایستادگی نمی‌کرد.

با این حال، نظرات علمی به‌طور فزاینده‌ای شروع به کاشت تردید در قابل اعتماد بودن معجزات انجیل کردند. در ‌واقع، بسیاری از محققین به یوحنا نسبت به متی، مرقس و لوقا اعتبار تاریخی بیشتری داده‌اند. از دلایل مشکوک آنها نیز می‌توان به این اشاره نمود که، یوحنا معجزات کمتری را گزارش می‌کند و به‌ سرعت آنها را به گفتمان تبدیل می‌کند؛ بنابراین نان‌ دادن به پنج هزار نفر، گفتمان در مورد زندگی را ایجاد می‌کند (یوحنا ۶) و شفای مرد نابینای مادرزاد، ثابت می‌کند که عیسی مسیح نور و بینایی می‌بخشد. تاثیر دیوید فرِدریش اِشتراوس (۱۸۰۸-۱۸۷۴) نیز همۀ این دیدگاه‌ها را تغییر داد. اثر سه جلدی او در مورد زندگی عیسی مسیح، Das Leben Jesu (۱۸۳۵-۱۸۳۶)، این نظر را داشت که انجیل یوحنا، خواه به‌ عنوان اثری تاریخی و خواه به‌ عنوان داستانی پُر از نمادهای مورد علاقۀ الهیدانان لیبرال، قانع‌کننده نیست. برعکس، با پذیرفتن ماتریالیزِم و ​​طبیعت‌گرایی، معجزات منصوب به عیسی مسیح را باید مخلوقات کلیسای اولیه دانست. مسیحیان این داستان‌ها را ساختند و افسانه‌هایی خلق کردند تا با باورهای الهیاتی خود مطابقت داشته و بتوانند متقاعد شوند. اِشتراوس[۲] در نوشته‌های بعدی خود، صراحتا وجود جایی برای واقعیت معنوی را رد کرد. در اینجا حمله به کتاب مقدس چنان آشکار بود که واکنش‌هایی به‌ وجود آمد که به‌ قیمت انتصاب اِشتراوس در دانشگاه زوریخ تمام شد. هنگامی که Das Leben Jesu برای اولین‌بار در سال ۱۸۴۶ به ‌زبان انگلیسی ترجمه شد،[۳] یکی از منتقدان برجسته، آنتونی اَشلی کوپر[۴]، هفتمین اِرل شَفتسبِری[۵]، در مورد آن این‌طور اظهار نظر کرد: «آفت‌بارترین کتابی است که تا به‌ حال از دهانۀ جهنم بیرون آمده است».

آنچه در این نقطه باید روشن شود این است که مسیحیان که نگران دفاع از حقیقت کتاب مقدس بودند، خود را در دو جبهه در برابر مخالفان قرار دادند، مخالفانی که از میراث کلیسای قرون وسطی بودند و تمایل داشتند با توسل به سنت، صداقت کتاب مقدس را اثبات کنند و مخالفان میراث ظهور طبیعت‌گرایی فلسفی رو به‌ رشد، که به انکار این که خدا در کتاب مقدس حقیقت را بیان می‌کند، تمایل داشتند.

معنی

خوانندگان دقیق متوجه خواهند شد که اگر چه عنوان این مقاله بر چالش‌های معاصر در مورد “مصون از خطا بودن” کتاب مقدس متمرکز است، اما خود مقاله توجه بیشتری را به حقیقت کتاب مقدس جلب می‌کند. این تضاد به این دلیل است که، با درک درست در حوزۀ الهیات، مفهوم “مصون از خطا بودن” راهی برای صحبت در مورد صحت کتاب مقدس را باز می‌کند.

هشت نکتۀ کوتاه که ممکن است بتواند موضوع را روشن‌تر کند:

۱. علی‌رغم استدلال‌هایی که بر خلاف آن وجود دارد، منابع پاتریاکی‌ها[۶] شواهدی مبنی‌بر اعتقاد مسیحیان اولیه به این حقیقت ارائه می‌دهند که کتاب مقدس بدون خطا است، یعنی مصون از خطاست. به‌ عنوان مثال، در قرن چهارم، جِروم[۷] و آگوستین با هدف نشان‌ دادن مصون از خطا بودن اناجیل، مکاتبه کردند. “مصونیت از خطا” نکته‌ای مهم در دفاعیات آنها در مقابل بت‌پرستان بود.[۸]

۲. بی‌ شک در یکی دو قرن اخیر، اصطلاح “مصون از خطا” بیشتر مورد استفاده قرار گرفته است. اما علی‌رغم ادعاهای خلاف آن، افزایش استفاده از واژۀ “مصون از خطا” نشان‌‌دهندۀ محدودیت جدیدی در درک مسیحی از ماهیت کتاب مقدس نیست. بلکه نشان‌‌دهندۀ نگرانی فزاینده و رو به‌ رشد برای حفظ درک تاریخی مسیحیان از ماهیت کتاب مقدس است. راه‌های متعددی که لیبرالیزِم الهیاتی آن را رد می‌کند.

۳. برای مدت مدیدی، کلمۀ ارجح “خطاناپذیر”[۹] بود و بیشتر از خطاناپذیری کتاب مقدس صحبت می‌شد تا از “مصون از خطا”[۱۰] بودن آن. اگر به‌درستی درک شود، این دو اصطلاح مکمل‌های مفیدی هستند، خطاناپذیری ادعا می‌کند که کتاب مقدس نمی‌تواند رد شده و یا اشتباهی داشته باشد؛ در حالی که “مصونیت از خطا” ابراز می‌دارد که هیچ خطایی در کتاب مقدس وجود ندارد. بنابراین درک هر دوی این مفاهیم، بیانگر قابلیت اعتماد به کتاب مقدس است. اما در اواسط قرن بیستم، در برخی محافل، خطاناپذیری با حقیقت پیام معنوی کتاب مقدس مرتبط شد، اگر چه این پیام به بسیاری از اشتباهات تاریخی و دیگر واقعیت‌ها خیانت کرد. در مقابله با این تغییر، بسیاری از مسیحیان بر “مصونیت از خطای” کتاب مقدس پافشاری کردند، نه به این دلیل که محدودیت جدیدی را اضافه کنند، بلکه به این دلیل که این موضع تاریخی را حفظ کنند که کتاب مقدس، بدون توجه به موضوعی که انتخاب می‌شود، حقیقت را می‌گوید.

۴. با این وجود، “مصونیت از خطا” را نباید با دقت‌گرایی اشتباه گرفت. تعداد کمی از افراد، عبارت “مصونیت از خطا” را رد می‌کنند، به این دلیل که به‌ نظر می‌رسد آنها این اصطلاح ساده را بیش از حد دقیق و بسیار متمرکز بر روی منظور می‌دانند. اما کسانی که این اصطلاح را با آگاهی تاریخی به‌ کار می‌برند، می‌دانند که این اصطلاح نشان‌دهندۀ درجه خاصی از دقت نیست، بلکه صحت را بدون توجه به‌ میزان دقت یا قطعیت (که عمدتا توسط زمینه تعیین می‌شود) تأیید می‌کند.

۵. “مصونیت از خطا” هیچ محدودیتی برای استفادۀ مشروع از صنعت استعاره، اغراق، عبارات تمثیلی، دیگر اَشکال گفتاری و گونه‌های مختلف ادبی ایجاد نمی‌کند. به‌ عبارت دیگر، ردِ “مصونیت از خطا” به این دلیل که بیش ‌از حد تحت‌اللفظی است، ناآگاهی فرد را در مورد چیستی خطا و حقیقت و راه‌های بسیار متنوعی که ممکن است از طریق آن بیان شود، نشان می‌دهد.

۶. در پنجاه سال گذشته یا بیشتر، شاهد رشد قارچ‌گونۀ “نظریۀ کنش‌گفتاری”[۱۱] بوده‌ایم. در این نظریه بیشتر بر آنچه متون انجام می‌دهند، تأکید می‌شود تا آنچه می‌گویند. این دو قسمت را در نظر بگیرید: «آنچه را که می‌خواهید انجام دهید، به سرعت انجام دهید» (یوحنا ۲۷:۱۳، جایی که عیسی به یهودا اسخریوطی خطاب می‌کند). لعنت بر روزی که به دنیا آمدم! (ارمیا ۱۴:۲۰، جایی که ارمیا از وجود خود ابراز تأسف می‌کند). آیا هر دو قسمت حقیقت را بیان می‌کنند؟ آیا بدون خطا است؟ البته می‌توان استدلال کرد که درست است که عیسی و ارمیا به‌ این ترتیب این مطالب را گفته‌اند، اما آیا خود این سخنان درست است؟ به سرعت مشخص می‌شود که “حقیقت”، مقوله‌ای اشتباه برای امری مانند قطعۀ اول یا مرثیه‌ای مانند قطعۀ دوم است. به‌دلیل این نوع استدلال، برخی به این نتیجه می‌رسند که تأیید این که تمام کتاب مقدس اشتباه است، نامناسب است، زیرا صحت و خطا از ویژگی‌های متون کتاب مقدس نیست. اما این یک شرط انحرافی است. این که بگوییم در یک قطعه یک امر ضروری است و بنابراین به‌درستی به‌ عنوان یک گزارۀ اشتباه برچسب‌گذاری نشده است، یک موضوع است و از طرف دیگر این که بگوییم فلان متن چیزی می‌گوید که درست نیست و بنابراین نمی‌تواند مصون از خطا نامیده شود، موضوع دیگری است. به بیان دیگر، ادعای مسیحیان این است که تمام کتاب مقدس در هر جا که حقیقت و درستی آن در خطر باشد، مصون از خطاست.

۷. در این مرحله، برخی از منتقدان مخالف هستند و استدلال می‌کنند که مقوله‌ای مانند “مصونیت از خطا” اگر باید با دقت تعریف شود، مفید نخواهد بود و مطمئنا بهتر است این مقوله را رها کنید. اما در انواع اصطلاحات الهیات مسیحی به‌سختی کلمه‌ای وجود دارد که نیازی به تعریف دقیق نداشته باشد؛ برای مثال، خدا، مسیح، عادل‌شمردگی، ایمان، عدالت، گناه، بت‌پرستی و غیره، که همۀ اینها نیاز به تعریف دقیق دارند. اگر مجبور باشیم همۀ اصطلاحاتی را که نیاز به تعریف دقیق دارند کنار بگذاریم، کلمات بسیار کمی برای استفادۀ ما باقی خواهند ماند.

۸. در نهایت، باید به‌ خود یادآوری کنیم که ما در حال بحث در مورد مکاشفۀ یک خدای ناطق هستیم. خدایی که تصمیم می‌گیرد حاملان تصویر سقوط‌کردۀ خود را با کلماتی انسانی مورد خطاب قرار دهد که قابل درک، باور، اطاعت، آموختن و به‌‌ یاد سپردن باشد.[۱۲] در واقع، کتاب مقدس اغلب به‌ عنوان سخنان خدا تلقی می‌شود. چهار دیدگاه در مورد مکاشفۀ کلامی خدا در کتاب مقدس، نه‌تنها این امکان را فراهم می‌کند، بلکه لازم می‌سازد دربارۀ حقانیت مکاشفۀ خود صحبت کنیم. این موضوع ما را به ذکر چهار مورد از مخالفت‌های رایج‌تر نسبت به مغالطه می‌کشاند، که همگی حول درک ناکافی حقیقت می‌چرخند.

اَعمال و کلمات

اولا، بسیاری از محققین برای اولویت‌ دادن به اعمال و کاهش اهمیت کلمات، اعمال را در مقابل کلمات قرار می‌دهند. این تقسیم‌بندی به‌ طرق مختلف به‌ وجود آمده است. به‌ عنوان مثال، چند دهه پیش گروهی از دانشمندان بر اعمال خداوند به‌ عنوان مکاشفۀ خدا تأکید کردند و سخنان او را کم‌اهمیت جلوه دادند.[۱۳] مکاشفۀ خدا در همان واقعۀ بوتۀ سوزان، خروج و قیام عیسی مسیح است. کلماتی که این وقایع را توصیف می‌کنند، خود مکاشفه نیستند، بلکه صرفا بازگفت مکاشفه هستند. با وجود برخی از حامیان همیشگی این دیدگاه، امروزه تعداد افراد زیادی از آن حمایت نمی‌کنند. برای شروع، بسیاری از رویدادهای ساده چندان معنی ندارند مگر این که با کلمات توضیح داده شوند. عیسی مصلوب شد، مُرد و دوباره زنده شد؛ یک وضعیت غیر عادی، بدون شک‌ و‌ تردید، اما نتیجه چه شد؟ آیا ما به کلمات نیاز نداریم تا توضیح دهیم که عیسی مسیح در هنگام مرگ گناهان ما را به‌ دوش کشید و خدا عیسی را برای عادل‌شمردگی ما از مردگان زنده کرد؟ کلمات اغلب برای معنا بخشیدن به رویدادها مورد نیاز هستند.

شکل رایج‌تر این موضوع، امروزه کلام مجسم عیسی (یوحنا ۱:۱-۱۴) را در برابر کلام مکتوب قرار می‌دهد؛ منتقدان می‌گویند: «من کلام شخصی را، بر کلمات نوشته‌شده ترجیح می‌دهم». “مصونیت از خطا” به کلمات مربوط می‌شود؛ بنابراین می‌توان آن را کم‌اهمیت جلوه داد یا کنار گذاشت. پس چه‌ چیزی مخالفت کلام مکتوب با کلام تجسم‌یافته را باعث می‌شود؟ چیزی که مبهم معنوی به‌ نظر می‌رسد (من کلمۀ شخصی را ترجیح می‌دهم) ناگهان خود را به‌ عنوان گونه‌ای از نا‌باوری نشان می‌دهد. علاوه بر این، در حالی که اصطلاح “کلمه” چند بار برای اشاره به عیسی مسیح استفاده می‌شود، صدها بار به انجیل، کلام و یا کتاب مقدس اشاره دارد. علاوه بر این، آیا عجیب نیست که بگوییم واقعۀ تجسم مکاشفه‌آمیز بوده و سپس این واقعیت را نادیده بگیریم کسی که تجسم یافته همان کسی است که ابراز داشته “کتاب مقدس را نمی‌توان کنار گذاشت”؟ (یوحنا ۳۵:۱۰).

تطبیق

ثانیا، به‌درستی اشاره شده است که در پویایی پیچیده بین مؤلف الهی و مؤلف انسانی که کتاب مقدس را پدید می‌آورد، هم خدا و هم انسان‌ها به‌ صورت واقعی در تولید متن مشارکت دارند. اما برخی به‌‌ اشتباه به این نتیجه رسیده‌اند که اگر درک ما از نحوۀ نگارش کتاب مقدس فراتر از دستورات الهی باشد (تنزل نقش نویسندۀ انسانی به نقش کاتب)، پس باید قبول کرد که اشتباهاتی می‌تواند رخ ‌دهد. از این گذشته، آنها می‌گویند: «خطا کردن از صفات انسان است» و خداوند خود را با ضعف انسان تطبیق داده است. به این دلیل آنها می‌گویند حمایت از دیدگاه “مصونیت از خطا” به‌ معنای محدود کردن ابعاد انسانی کتاب مقدس است. تقریبا همۀ الهیدانان مسیحی از زبان تطبیق برای توصیف نحوۀ استفادۀ خداوند از نویسندگان بشری، از جمله تجربیات و نوع استفادۀ آنها از زبان، برای توصیف شیوه‌های مختلف الهام استفاده می‌کند. با این حال، مسیحیان معترف، اصرار دارند که خطا، بخشی از ماهیت معنای انسان‌ بودن نیست، هر فردی می‌تواند چیزی را بگوید که صریحا درست است، هر چند این یک بیانیۀ جامع نیست. بسیاری از متون کتاب مقدس که نشان‌دهندۀ مهربانی عالی خداوند در انطباق با محدودیت‌های ما هستند، ثابت می‌کنند که او با مشیت خود، صداقت کلام خود را حفظ می‌کند.

“هنر جهل امیرانه”

ثالثا، سومین چالش از چهار چالش نهایی ما در برابر خطا و در نتیجه با حقیقت، چالشی برای توانایی فرد برای دانستن حقیقت در مورد چیزی است که “هنر جهل امیرانه” نامیده می‌شود. “هنر جهل امیرانه” عبارتی است که در مقالۀ مهمی توسط مرحوم مایکل جی اوی[۱۴] ابداع شده است. اوی می‌گوید که این امر در شورای سیرمیوم[۱۵] (۳۵۷ پس از میلاد) به‌خوبی نشان داده شد. سیرمیوم مزایا و معایب یک موضع الهیات خاص را مورد بحث قرار داده و به این نتیجه رسید که نه‌تنها قادر به تصمیم‌گیری نیستند، بلکه تصمیم‌گیری در آن مورد غیر ممکن است. به‌ عبارت دیگر، سیرمیوم نه‌تنها به جهل خود اعتراف نمود، بلکه اصرار داشت که جهل تنها موضع صحیحی است که باید اتخاذ کرد. البته این بدان معنا بود که در عمل، افراد می‌توانستند هر سمتی را که می‌خواستند انتخاب کنند، به‌ شرطی که آن را به‌ عنوان موقعیت صحیح تبلیغ نکنند. جهل شورا، نه یک آگنوسیزِم (تجاهل‌گرایی یا ندانم‌گرایی) متواضعانه، بلکه یک تحمیل مستبدانه بود. برخی از رشته‌های اندیشۀ پست‌مدرن نیز مسیر مشابهی را دنبال می‌کنند. آنها ادعا می‌کنند که از همه مهم‌تر، دانستن این موضوع است که بدانیم که ما چقدر نمی‌توانیم در مورد آنچه کتاب مقدس می‌گوید، بدانیم. اما اگر آنها نسبت‌ به معرفت‌شناسی خود اطمینان کمتری داشتند، ممکن بود در مورد توانایی خواندن خود اطمینان بیشتری داشته باشند.

چالش های اخلاقی

سرانجام، در دوره‌های مختلف تاریخ کلیسا و به‌ویژه در طول نیم ‌قرن اخیر، برخی از منتقدان با به‌ سخره‌ گرفتن عناصر مختلف اخلاقی در کتاب مقدس، به‌ دنبال تضعیف حقانیت (و در ‌نتیجه اعلام عدم مصونیت از خطای) کتاب مقدس بوده‌اند. به‌ عنوان مثال روایت‌های نسل‌کشی و آنچه کتاب مقدس در مورد جهنم، همجنس‌گرایی، حقوق زنان و انحصارگرایی مذهبی می‌گوید. برخی از این موضوعات در جای دیگر به‌ اختصار مورد بحث قرار گرفته است. برای اهداف ما کافی است تا روشن کنیم که چه تعداد از چالش‌های “مصونیت از خطا” در واقعیت باعث احساس راحت‌ نبودن با حقیقت کتاب مقدس در شرایط خاص خود می‌شود.


[۱] On Jesus’s understanding of Scripture, see the important book by John Wenham, Christ and the Bible, 3rd ed (Grand Rapids: Baker, 1994).

[۲] Strauss

[۳] The Life of Jesus, Critically Examined. It was the fourth German edition that was translated by George Eliot, the pen name of Marian Evans. That English edition, edited and introduced by Peter C. Hodgson, appeared again more than a century later in a Fortress edition (1972).

[۴] Anthony Ashley Cooper

[۵] Earl of Shaftesbury

[۶] Patristics: بخشی از الهیات مسیحی که مربوط به نوشته‌ها، آموزه‌ها و زندگی مسیحیان اولیه می‌شود.

[۷] Jerome: از الهیدانان معروف مسیحی قرن چهارم که کتاب مقدس را به لاتین ترجمه کرد.

[۸] See the detailed treatment by John D. Woodbridge, Biblical Authority: A Critique of the Rogers/McKim Proposal (Grand Rapids: Zondervan, 1982).

[۹] Infallibility

[۱۰] Inerrancy

[۱۱] Speech-act theory

[۱۲] Cf. Wayne Grudem, “Scripture’s Self-Attestation and the Problem of Formulating a Doctrine of Scripture,” in Scripture and Truth, ed. D. A. Carson and John D. Woodbridge (Grand Rapids: Zondervan, 1983), 19–۵۹٫

[۱۳] E.g., G. Ernest Wright, God Who Acts: Biblical Theology as Recital, SBT 8 (London: SCM, 1962).

[۱۴] The Art of Imperious Ignorance,” Themelios 41 (2016): 5–۷٫ Cf. D. A. Carson, “Editorial: But That’s Just Your Interpretation!” Themelios 44 (2019): 25–۳۲٫

[۱۵] Council of Sirmium

مقالات مرتبط

مقالات بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا