تاریخ مسیحیت: قرن اول

این مقاله را گوش کنید

قرن اول از تولد مسیح تا سال صد میلادی

اهمیت تاریخ مسیحیت و کلیسا:

تاریخ مسیحیت در رابطه با کار خدا در مسیح، از طریق روح‌‌القدس با ایمان‌­داران است. کار روح خدا در هر قرن، مهم است.

– تاریخ کلیسا دربارۀ ریشه ما و دربارۀ برادران و خواهران ما است. تثنیه ۱۰:۶-۱۱ می‌گوید ما در خانه‌ای هستیم که روی کسان دیگر بنا شده است. بسیار خودخواهانه است اگر به پیشینۀ خودمان اهمیتی ندهیم. این امر برای تاریخ کشورمان ایران هم صادق است.

– تاریخ مسیحیت و افرادی که در آن می‌بینیم، درس‌های زیادی برای ما دارند. ما با نگاه به تاریخ از آن برکت می‌گیریم و از افراد پیشین و اشتباهات آن­ها می‌آموزیم.

– تاریخ کلیسا نشان می‌دهد که خدا از همان ابتدا در کار بوده و امروز هم با نسل ما مثل سابق در کار است.

– کتاب ‌مقدس نگاه زیادی به تاریخ خود دارد و یادآوری می‌کند. جنبۀ تاریخی مسیحیت، بسیار بزرگ است و مملو از اتفاقات تاریخی مانند آفرینش، سقوط، رهایی قوم خدا، مسیح و شاگردان او و رخداد‌های واقعی می‌باشد.

 – در کتاب ‌‌مقدس صد و شصت و چهار مرتبه جملۀ “به‌ یاد داشته باش” ذکر شده است و اشاره به این دارد که گذشته را فراموش نکن.

– کلام خدا به‌خصوص در عهد جدید بارها نگاهی تاریخی به گذشته دارد. موعظۀ استیفان در اعمال رسولان ۷، نمونۀ بارز این نگاه تاریخی است.

تاریخ به ما چه کمکی می­‌کند؟

– کمک‌ می‌کند اشتباه گذشتگان را تکرار نکنیم و از خطا دور بمانیم.

– وفاداری خدا را به ما گوشزد می‌کند.

– برای ادامۀ با پشتکار انگیزه می‌دهد.

وضعیت مسیحیت و مسیحیان در قرن اول:

مسیحیت جنبشی بود که ریشه در یهودیت داشت و عیسای ناصری یک یهودی بود که طبق وعده‌های تاریخی قرار بود بیاید تا از طریق یهود، تمامی قوم‌ها را نجات بدهد.

اولین مسیحیان، یهودیانی بودند که در قرن اول میلادی در کنیسه جمع می‌شدند و مسیحیت با اصول یهودی برگزار می‌شد، اما مسیحیان در شورش‌های یهودیان بر علیه روم شرکت نمی‌کردند. در قرن اول، قسمت اعظم کلیسا از یهودیت و کنیسه جدا شد تا اینکه به‌دلیل جفای امپراتور روم مجبور به ترک خانه و پراکنده‌ شدن در سرزمین‌های مجاور شدند. آن­ها به هر جا که رفتند، پیام انجیل را با خود بردند و این­‌گونه مسیحیت جهانی شد!

اتفاقات مهم قرن اول میلادی در دنیای مسیحیت:

– تولد یحیی، تولد عیسی، خدمت عیسی و شاگردان، مرگ و قیام مسیح، پنتیکاست و‌ صعود مسیح.

– ایمان‌ آوردن پولس و پیام انجیل برای امت‌ها.

– سفرهای بشارتی پولس در اعمال رسولان. سه سفر در اعمال ذکر شده است، ولی بعضی می‌گویند که چهار سفر و عده‌ای هم می‌گویند سفرهای بیشتری بوده است. سفر اول در اعمال ۱۳ و ۱۴، سفر دوم در اعمال ۱۶ تا ۱۸ و سفر سوم در اعمال ۱۹ تا ۲۱ ذکر شده است و برخی سفر پولس به روم را هم چهارمین سفر بشارتی او می‌دانند.

– آتش‌سوزی بزرگ روم در سال ۶۴ که باعث نابودی ده شهر از چهارده شهر روم شد. 

– نوشته‌ شدن تعالیم حواریون Didachē بین سال‌های ۶۵ تا ۸۰ میلادی. این تعالیم توسط خود حواریون یا دوازده شاگرد مسیح نوشته نشده و نویسندگان آن گمنام هستند. محتوای تعالیم حواریون، تعالیم رسولان به مسیحیان یهود و غیر یهود در قرن اول است و دربارۀ اخلاقیات مسیحی، تعمید، دعا، مراسم کلیسایی و تمام اخلاقیات زندگی و مرگ است. اوزیبیوس و آتاناسیوس به این سند اشاره کرده‌اند، اما در هر حال یک سند الهامی نیست.

– عصر رسولان که بین سال‌های ۳۰ میلادی و خدمت زمینی عیسی و ۱۰۰ میلادی که مرگ یوحنا آخرین رسول مسیح است، می‌باشد.

– شکل‌گیری نسل جدید شاگردان: شاگردانِ شاگردان.

– مسیحیان، هر روز انتظار بازگشت مسیح را داشتند.

– از دیدگاه روم و بقیۀ کشورها، مسیحیت هنوز قسمتی از یهودیت است.

– اولین غیر یهودی به نام کُرنلیوس در قرن اول، مسیحی می‌شود (اعمال ۱۰).

-مسیحیان برای اولین‌بار در انطاکیه، مسیحی خطاب می‌شوند. در اعمال ۱۱ می‌خوانیم که برنابا، پولس را به انطاکیه می‌برد و در آن­جا یک سال تعلیم می‌دهند و در آیۀ ۲۶ می‌گوید که شاگردان را برای نخستین بار “مسیحی” خواندند.

– مسیحیت در این قرن هنوز گیج است که باید چه رابطه‌ای با یهودیت داشته باشد و پولس در عهد جدید تلاش بسیاری می‌کند که قوانین یهود مثل مسئلۀ ختنه و نگاه‌ داشتن مراسم و عیدهای یهود برای مسیحیان غیر یهودی نباشد. در نامۀ خودش به غلاطیان توضیحات مفصلی در این موارد می‌دهد و حتی پطرس را توبیخ می‌کند که چرا با یهودیان یک مدل رفتار دارد و با غیر یهودیان مدلی دیگر. در اعمال رسولان ۱۵:۲۱ می‌خوانیم که شورای اورشلیم بیانیه‌ای می‌دهد و می‌گوید: «اما دربارۀ ایمان‌داران غیر یهودی، ما حکم خود را در نامه‌ای به آگاهی آنها رساندیم و گفتیم که باید از خوراک تقدیمی به بت‌ها، از خون، از گوشتِ حیوانات خفه‌شده و از بی‌عفتی بپرهیزند».

– مسیحیت در همان قرن اول به بخش اعظم دنیا، در امپراتوری روم و جاهای دیگر می‌رسد. اساسی‌ترین مهاجرت مسیحیت در زمان شورش یهودیان بر علیه روم در سال ۷۰ است که مسیحیان در آن دخالتی نداشتند، اما معبد هم در همان‌ سال برای بار دوم از بین می‌رود. نرون به وِسپاسیان می‌گوید که یهودیان را سرکوب کند. وِسپاسیان حتی پس از مرگ نرون نیز از پسرش تیطُس می‌‎خواهد که به سرکوب یهودیان ادامه بدهد. تیطُس در سال ۷۰ میلادی معبد را تخریب و اورشلیم سقوط می‌کند. چیزی که مسیح در لوقا ۶:۲۱ پیش‌گویی کرده بود. جوزِفوس می‌گوید تیطُس می‌خواست معبد را حفظ کند، ولی سربازانش آن­‌قدر از دست یهودیان عصبانی بودند که آن را آتش می‌زنند.

وقتی معبد از بین رفت، شیوۀ پرستش یهودیان عوض شد و کنیسه‌ها شکل گرفت. 

با خرابی معبد تمام سیستم قربانی‌ها از کار افتاد و کنیسه‌ها مهم شدند.

معبد سلیمان پس از چند بار حمله در سال ۵۸۶ و در حدود ۶۰۰ سال قبل از میلاد مسیح توسط نبوکدنصر، پادشاه بابل به همراه قسمت اعظمی از اورشلیم از بین می‌رود. اما وقتی کوروش کبیر بابل را تصرف می‌کند، می‌گوید که یهود می‌تواند دوباره معبد خود را داشته باشد و هیرودیس به فرمان کوروش، معبد را برای دومین‌ بار بازسازی می‌کند. ساخت دومین معبد ۴۲۰ سال زمان می‌برد و در سال ۴ قبل از میلاد تمام می‌شود و در سال ۷۰ میلادی تخریب می‌شود.

 یهودیان در سال ۹۰ میلادی کانُن عهد عتیق را می‌بندند. جفا بر مسیحیان به قدری زیاد بود که جوزِفوس، مورخ مشهور یهودی می‌گوید: «باور کردنی نیست که بعد از چنین جفایی هنوز مسیحیتی بعد از قرن اول وجود دارد». تِرتولیان یکی از شخصیت‌های مهم مسیحی در قرن دوم و سوم این جمله را می‌گوید: «خون این مسیحیان، بذر رشد مسیحیت شد».

مسیحیت در قرن اول، غیر قانونی و منحرف بود و هر کسی که قدرت داشت به مسیحیان جفا می‌رساند.

در قرن اول، ساختمان کلیسایی وجود نداشت؛ مسیحیان در خانه‌هایشان یکدیگر را ملاقات می‌کردند. اولین بنای کلیسایی در اوایل قرن سوم در سال ۲۳۱ ساخته شد.

 پس چگونه در سه قرن اول تا زمان حکومت کنستانتین که دورۀ آرامش و تا حدودی قدرت مسیحیان است، مسیحیت گسترش پیدا کرد؟ نکتۀ مهم درباره مسیحیت، همین است که چگونه گروهی کوچک توانست پس از کشته‌ شدن رهبرشان در سال ۳۳ میلادی و کشته‌ شدن اغلب حواریون مابین سال‌های ۴۰ تا ۵۰ میلادی، با وجود جفاهای بسیار و نداشتن قدرت اجتماعی و سیاسی، این­‌گونه رشد کند که امروز بزرگ­‌ترین ایمان جهان را شکل بدهد!

یکی از دلایلی که مسیحیت رشد کرد و در همان قرون اولیه از بین نرفت، متفاوت‌ بودن آن بود. در هر فرهنگی اگر جنبشی متفاوت نباشد و نقد صریحی از شرایط نداشته باشد، بعد از مدتی از بین می‌رود چون لزومی برای وجودش دیده نمی‌شود. اما اگر متفاوت و بنیادی باشد، ماندگار می‌شود. مسیحیت قرن اول با کارهایی که مسیح کرد، متفاوت‌ترین و جنجالی‌ترین جنبش تاریخ بشریت بود.

دلیل دیگر این بود که مسیحیت چیزی را به مردم می‌داد که هیچ مذهب و دینی نمی‌داد. مسیحیت، نجات رایگان محض فیض و رابطۀ عاشقانه با خدا را می‌داد؛ یعنی بهترین چیز ممکن بدون اجرای ذره‌ای شریعت یا هیچ پیش‌نیازی.

تا امروز هم همین‌گونه است و فقط مسیحیت چنین چیزی را به مردم دنیا می‌دهد و آنها را به چنین رابطه‌ای و با چنین فیضی دعوت می‌کند.

افراد بسیاری از همان قرن اول تا اکنون، فکر می‌کنند که ایمان مسیحیان به مسیح، یک اشتباه تاریخی است و آنها در آخر بازنده هستند. آگاه باشید که چیزی جز مسیح و وعده‌های او وجود ندارد که فردی بخواهد در مقابل آن مدعی شود. در زیر آسمان نامی به بشر داده نشده که بدان نجات یابد. احدی جرأت ادعا در مقابل کارها و تعالیمی که مسیح داده است را ندارد. همچنین روح‌‌القدس در مسیحیت و به مسیحیان داده شده و سرپرست آن­ها است که نه‌فقط آنان را مهر کرده، بلکه بیعانۀ آنها و امید زنده است. رومیان ۵:۵ می‌گوید: «و این امید به سرافکندگی ما نمی‌انجامد، زیرا محبت خدا توسط روح‌‌القدس که به ما بخشیده شد، در دلهای ما ریخته شده است».

همچنین جفاها بر مسیحیان باعث شد تا آن­ها به شهرهای دیگر بروند و انجیل را به همه دنیا برسانند و چون این خبر متفاوتی بود و روح خدا پشت آن بود، این­‌چنین موفق شد. روح خدا و مسیح به‌ عنوان سر کلیسا قدرت اعظم رشد مسیحیت و کلیسا بوده، هست و خواهد بود.

جفا در قرن اول

مسیحیان در قرن اول بدعت‌گذار قلمداد می‌شدند؛ چون آنها از دید یهودیان، افرادی بودند که دیگر یهودیت را آن‌طور که باید اجرا نمی‌کردند، یک تعلیم جدید به نام مسیحیت را آورده بودند. مسیحیان از دید رومی‌ها نیز بی‌خدایانی بودند که خدایان روم را قبول نداشتند. مسیحیت در دنیای قرن اول بسیار عجیب بود و از هر طرف به آن حمله می‌شد. فریسیان و صدوقیان از یک طرف و روم از طرف دیگر مسیحیان را آزار و اذیت می‌کردند.

اولین جفا توسط کلودیوس امپراتور روم بین سال‌های ۴۱ تا ۵۴ بود. زمانی که کلودیوس امپراتور روم شد، مسیحیت بین غیر یهودیان در انطاکیه، روم و اسکندریه یا مصر کنونی در حال رشد بود. 

اسم کلودیوس دو بار در اعمال رسولان ۲۸:۱۱ و ۲:۱۸ آمده است. او یهودیان را از روم اخراج می‌کند و چون مسیحیت هنوز یک شاخۀ یهودی شناخته می‌شد، مسیحیان هم مورد جفا قرار می‌گیرند. کلودیوس یک‌بار در سال ۵۰ میلادی در تسالونیکی و بار دوم در سال ۵۱ میلادی در قرنتس، پولس را مورد آزار و جفا قرار داد.

نِرون، دومین امپراتور که فردی روان‌پریش بود، در سال‌های ۵۴ تا ۶۸ مسیحیان را مسبب آتش‌سوزی سال ۶۴ در روم دانست. به احتمال زیاد به‌ دستور خود او بوده تا بتواند ساختار شهرها را آن­‌گونه که دوست دارد، بسازد. مورخین غیر مسیحی گفتند که نرون، مسیحیان را به صلیب میخکوب می‌کرد و سگ‌های وحشی آنها‌ را پاره‌پاره می‌کردند. آنها را در خانه‌هایشان به آتش می‌کشیده و گاهی‌ اوقات در شب برای ایجاد روشنایی در باغ شخصی‌اش مسیحیان را آتش می‌‎زد. پولس ‌و پطرس در همین جفاهای نرون کشته شدند.

نرون در نهایت خودکشی می‌کند و آخرین صحبت او این بود که دنیا چه نمایشگری را در من از دست می‌دهد.

دومیتیان امپراتور سوم است که در سال‌های آخر قرن اول از ۸۱ تا ۹۶ امپراتور روم‌ بود. تعبیر مورخی به نام پلینی pliny  از دومیتیان این‌­گونه است: «دومیتیان مانند حیوان وحشی کریهی از جهنم بود که کنار خانۀ خود نشسته و خون می‌لیسد». زشت‌ترین تصویر از یک انسان خون‌خوار و ظالم که از کتاب مکاشفه گرفته شده است.‌ احتمال دارد منظور یوحنای رسول هم از حیوان وحشی، دومیتیان باشد؛ چون کتاب مکاشفه برای مسیحیانی نوشته شده که تحت جفای دومیتیان بودند و رمز و رازهای آن بیشتر به این علت بوده که دشمنان مسیحیان متوجه گفته‌های یوحنا نشوند.

دومیتیان، اولین امپراتوری بود که خود را خداوند و الهه نام‌گذاری کرد؛ از مردم جلال و قدوسیت خدایان را طلب کرد. یهودیان و‌ مسیحیان به خواستۀ او تن نمی‌دهند و همین باعث رسیدن جفای سنگینی به آنان می‌شود که اسناد مربوط به یهودیان کامل ثبت شده، ولی اسناد مربوط به مسیحیان در دست نیست.

در نهایت یکی از شاگردان کلمنت، دومیتیان را برای انتقام مرگ کلمنت می‌کشد.

امپراتورهای بعدی نیز به مسیحیان جفاهای بسیاری می‌رسانند تا قرن چهارم که مسیحیت وارد دورۀ آرامش می‌شود.

همۀ شاگردان مسیح، جز یوحنای رسول در قرن اول کشته شدند.

شخصیت‌های برتر:

بیشترین شخصیت‌ها در قرن اول هستند؛ عیسی مسیح، پطرس، پولس، استیفان، دوازده شاگرد مسیح به جز یهودا اسخریوطی و با احتساب متیاس و تمامی شاگردانِ شاگردان.

دو شخصیت که شاید کمتر به آنها اشاره شده است، استیفان و کلمنت روم هستند.

– استیفان، جزء ۷۰ نفر منتخب بود و کلام خدا دربارۀ او در اعمال ۷ می‌گوید: «استیفان پر از فیض و قدرت بود و معجزات و آیات عظیم در میان قوم به ظهور می‌آورد». دربارۀ سنگسار شدن او چنین می‌گوید: «چون استیفان را سنگسار می‌کردند، او دعا کرده، گفت: ای عیسای خداوند، روح مرا بپذیر! سپس زانو زد و به آواز بلند ندا در داد که خداوندا، این گناه را به پای ایشان مگذار. این را گفت و بخفت».

او اولین شهید مسیحیت بود.

– کلمنت، معروف به کلمنت روم، اولین پدر کلیسا و در کنار بقیۀ پدران کلیسا مانند پُلی‌کارپ و ایگناسیوس و پاپیاس قرار دارد. به احتمال زیاد کلمنت، همان شخصی است که پولس در فیلیپیان ۴:۳ نام می‌برد. او از چند تن از رسولان تعلیم مستقیم گرفته بود. کلمنت دو نامه به کلیسای قرنتس – به نام‌های اول و دوم کلمنت – نوشته است. ایِرنائوس و کلمنت دیگری باور داشتند که این دو نامه الهامی بودند و باید جزئی از کتاب ‌مقدس امروزی می‌شدند، ولی شرایط لازم را پیدا نمی‌کنند و صرفا به‌ عنوان نوشته‌های ارزشمند در کنار کتاب ‌مقدس قرار دارند. نامه‌های او تا قرن ۴ در کلیسا خونده می‌شد. نامۀ دوم کلمنت، قدیمی‌ترین موعظه‌ای است که در دست داریم. برخی گفته‌اند که او گفته و شخص دیگری نوشته است، ولی پدران کلیسا اتفاق نظر داشتند که خودِ شخص کلمنت آن را نوشته است. کلمنت در سال ۳۵ میلادی به‌ دنیا آمد و به‌ نقل از ترتولیان، به امر پطرس، اسقف روم شد و یازده سال در روم خدمت کرد و در سال ۱۰۱ میلادی در یونان کشته شد. به‌ دستور امپراتور تِراجان Trajan به‌خاطر خدمت به مسیح زندانی می‌شود و چون در زندان نیز بشارت‌ دادن را ادامه داد، او را زنده به لنگر کشتی می‌بندند و به دریا می‌اندازند. کاتولیک‌ها به او عنوان پاپ دادند و می‌گویند که او پاپ روم بوده است، ولی در اسناد موجود از ایرِنائوس و ترتولیان او به‌ عنوان اسقف روم در سال‌های ۸۸ تا ۹۹ میلادی نامیده شده است. اگر پاپ بود و قدرت آن را داشت، حتما در نامه‌هایش به آن اشاره می‌کرد. بسیاری از مسیحیان، او را دومین یا سومین اسقف روم بعد از پطرس رسول می‌دانند. در روایات آمده که پطرس سال‌های آخر عمر خود را مانند پولس در روم بوده و هر دو در روم کشته شدند. به درخواست پطرس او برعکس به صلیب کشیده می‌شود، زیرا معتقد بود این لیاقت را ندارد که مانند خداوند خود عیسی مسیح، بمیرد. پولس نیز اعدام می‌شود و سرش را قطع می‌کنند.

نکته:

شاگردان اولیۀ مسیح، عدۀ زیادی نبودند، ولی با وجود فشارها و جفاهای بسیاری که از هر طرف به آنها وارد می‌شد، وفادارانه روی ایمان و مأموریت خود ایستادند و با ایمان به مسیح، خداوند خود و با کمک روح‌القدس، برای ایمانشان جنگیدند و بر روی اعتقادات خود ایستادند. مسیحیت برای افرادی مانند کلمنت، پولس، استیفان و همۀ شاگردان مسیح در همان قرن اول میلادی بسیار جدی بود. تفاوت‌های مسیحیان قرن اول را می‌توان در اعمال رسولان ۴۲:۲-۴۷ و ۳۲:۴-۳۵ دید. 

نکات مهم قرن اول:

جدی‌ گرفتن مأموریت مسیح برای شاگردسازی

اگر مسیحیت و مأموریت شاگردسازی مسیح توسط مسیحیان نخستین جدی گرفته نمی‌شد، مسیحیت تا قرن ۴ از بین رفته بود. امروز وظیفۀ ما ادامه راه پدران کلیسا و خون‌های برادران و خواهرانی است که در تاریخ ریخته شده است. ما باید آنها را گرامی بداریم و راه آنها را ادامه بدهیم.

پذیرفتن جفا، ایستادن در برابر آن و واکنش با ایمان

مسیح گفت اگر از من پیروی کنید، دنیا دشمن شما می‌شود و منتظر باشید تا جفا ببینید، اما خود مسیح در اول قرنتیان ۱۳:۱۰ می‌گوید:

«هیچ آزمایشی بر شما نیامده که مناسب بشر نباشد و خدا امین است؛ او اجازه نمی‌دهد بیش از توان خود آزموده شوید، بلکه همراه آزمایش راه گریزی نیز فراهم می‌سازد تا تاب تحملش را داشته باشید». پولس در غلاطیان ۶:۵ می‌گوید: «پس تحمل کنیم و در هر شرایطی با ایمان رفتار کنیم، ایمانی که به محبت عمل می‌کند».

یک‌دلی با سایر ایمان‌­داران

امروزه در حدود چهل‌وپنج هزار شاخه در مسیحیت وجود دارد که بسیاری از آنها درست هستند. در بسیاری از موارد باید حد و مرزها را مشخص و یا قطع رابطه کرد؛ زیرا الهیات، تعلیم، حقیقت و اصول ایمانی مسیحی بسیار مهم است و اگر شخص مسیح نیز بود، با همگان دوستی و مراوده نمی‌کرد. مسیحیان در طول تاریخ برای حفظ حقیقت تثلیث و مسیح و کلیسا، سختی‌ها و جفاهای بسیاری کشیدند و گاهی برای بود و نبود کلمه‌ای در الهیات زندگی خود را دادند، اما برای الهیات و تعلیم درست و کتاب‌مقدسی ایستادند. اگر ما از مبارزات و ایستادگی‌های تاریخ مسیحیت درس می‌گیریم باید از دوستی، هم‌دلی و حمایت افرادی که طبق کلام خدا هستند نیز الگو بگیریم. زیرا فکر و نظر همه مانند یکدیگر است و گاهی به هم‌دلی با یکدیگر نیاز داریم. بسیاری از سوءتفاهم‌ها و قضاوت‌ها با گفت‌وگو قابل‌ حل است؛ البته با کسانی که به اصول اعتقادی و تعالیم درست پایبندند. کسانی که معتقد به تثلیث و خداوند بودنِ مسیح هستند و او را تنها راه راستی و نجات می‌دانند.

سخاوتمندی و دهنده‌ بودن

مسیحیان قرن اول درک کرده بودند که عمر کوتاه است. فهمیده بودند که مسیح آنها را از هلاکت ابدی نجات داده است. زمانی که زکی باج‌گیر مسیح را دید، نیمی از دارایی خود را به فقرا داد و به هر کس که بدهکار بود، دو برابر بازگرداند. وقتی مسیح این را دید گفت: «امروز نجات به این خانه آمده است». حضور عیسی برای زکی کافی بود، زیرا وقتی مسیح در خانه او بود، زکی دیگر چیزی نمی‌خواست و با سخاوتش محبت خود را به عیسی نشان می‌داد. زنی که در مرقس ۱۴ عطر گرانبها روی پای عیسی می‌ریزد نیز به نشانۀ محبت خود به عیسی با سخاوت رفتار می‌کند. در مقابل، جوان ثروتمندی که در مرقس ۱۰ با وجود این که تمام شریعت را انجام می‌داد، نجات را دریافت نکرد، زیرا مسیح برایش آن‌­قدر مهم نبود که دارایی‌اش را برای او بدهد.

اگر سخاوتمند نیستید و در راه مسیح دارایی و وقت و پول خود را نمی‌دهید، نشان‌دهندۀ این است که مسیح را آن‌­قدر که باید دوست ندارید و او برای شما همه‌ چیز و کافی نیست و شما هنوز در دنیا هستید. سخاوتمندی یعنی از آن­چه که داریم به خدا، به فقرا و برای کار خدا بدهیم. قلب سخاوتمند نشان‌دهندۀ موارد بسیاری در شخص مسیحی است. کسی که در دنیا است ولی از دنیا نیست، وابسته به مادیات نیست و بخشندۀ خوشحالی است و خدا زندگی او را صد چندان برکت می‌دهد.

وقف تعلیم مسیح بودن

مسیحیان قرن اول، مانند تشنگانِ در بیابان مانده، تشنۀ تعالیم مسیح از دهان رسولان شده بودند.

کلام خدا برایشان کلام حیات‌بخش و شیرینی بوده که غذای روح آنها بود. چقدر این تشنگی را در خود می‌بینید؟

مسیح حکم کرد: «پس بروید و همۀ قوم‌ها را شاگرد سازید و ایشان را به نام پدر و پسر و روح‌‌القدس تعمید دهید و هر آن­چه به شما فرمان داده‌ام را به آنان تعلیم دهید». تعلیم درست بسیار مهم است، زیرا ما را آماده می‌کند تا با ایمان و جدیت در برابر جفاها پیش رویم و ما را یک‌دل و سخاوتمند می‌سازد. همه‌ چیز در تعلیم درست و کلام خدا و مسیح است نه فرایض انسانی و تفسیر شخصی مدعیان تعلیم. مراقب تعالیم باشید.

چشم‌ دوختن به بازگشت مسیح

همواره به آینده چشم بدوزیم، به زمانی که یا ما به حضور مسیح می‌رویم و یا مسیح ظهور می‌کند.

در همان قرن اول و از همان هفته‌های اول بعد از صعود مسیح، شاگردان منتظر بازگشت مسیح بودند و آن‌ را به هم یادآوری می‌کردند. زمان در دست خدا است؛ او چهار هزار سال تا ظهور مسیح زمان داد و امروز نیز در زمان مقرر آن، بازگشت او محقق می‌‎شود و ما با اعتماد به خدا، هر روزه در انتظار بازگشت دوبارۀ مسیح هستیم. کسانی که به آسمان چشم دوختند، آسمانی هستند. آنها حتی در سختی، در جفا، در مشکلات، در دنیا و هر شرایطی می‌دانند که خدای آنها چه کسی است و در کجا است و آینده و جایگاهشان در کجا است.


نویسنده: نیما علیزاده

سایر مقالات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا