الهیات بدون اعتقاد درونی

الهیات بدون اعتقاد درونی
چهار نشانۀ راستدینی مرده
اول آگوست ۲۰۲۴
در سال ۱۹۵۹، مارتین لوید-جونز[1] (۱۸۹۹-۱۹۸۱) مجموعهای از پیامها را در مورد موضوع تولد تازه وعظ کرد، از جمله یک موعظه به نام «موعظۀ تولد دوباره: راستدینی مرده.» در این وعظ، لوید-جونز استدلال میکند که «راستدینی مرده» بزرگترین تهدید برای احیای کلیسا و برای همۀ مسیحیان است.
چنین مشاهدهای مستلزم بررسی دقیق است. تعلیم راستدینی چیست و چگونه میتوانیم حضور آن را در جان خودمان و کلیساهایمان تشخیص دهیم؟
تعلیم راستدینی
برای درک اصل راستدینی مرده، چند پرسش را در نظر بگیرید:
• زمانی که ما اعتقادات و اعترافات کلیسا را دوست داریم، اما آنها نتوانستهاند ما را بیشتر به شباهت عیسی نزدیک کنند، چه اتفاقی میافتد؟
• وقتی آموزۀ درست، ما را مغرور، خشن، بیتاب و سختدل میکند، چه اتفاقی میافتد؟
• وقتی که ما دانش الهیاتی زیادی داریم، اما در خلوت دعا همواره کوتاهی میکنیم، چه اتفاقی میافتد؟
• زمانی که آموزهها را بیشتر از خدایی که آموزهها دربارۀ او هستند دوست داشته باشیم، چه اتفاقی میافتد؟
پاسخ، «راستدینی مرده» است. راستدینی مرده نوعی دینداری است، اما بدون قدرت موجود در آن (دوم تیموتائوس ۳:۵). این نه چیزی شبیه تعصب بدون دانش، بلکه دانش بدون تعصبِ معمول است (رومیان ۱۰:۲). پولس به تیموتائوس میگوید که «از چنین کسانی دوری گزین» (دوم تیموتائوس ۳:۵)؛ راستدینی مرده تا این حد جدی است.
البته از یک جهت، کلمۀ «راستدینی» مستلزم اعتقاد درست است، و اعتقاد درست همراه با گرما و حیات است و باعث رشد واقعی در مسیحگونه شدن و محبت به خدا و انسان میشود. همانطور که حقیقت خدا در ما کار میکند، دگرگونی نیز رخ میدهد. این دگرگونی منجر به زندگی بیشتر و بیشتر میشود، نه مرگ.
و با این حال، اصطلاح «راستدینی مرده» تایید میکند که کاملا ممکن است کسی دارای آموزۀ صحیح باشد، اما اعتقاد قلبی از نو متولدشده یا اعتمادی نجاتبخش به شخص مسیح نداشته باشد. به دیوهای موجود در کتاب مقدس فکر کنید. آنها حقیقت را در مورد عیسی میدانستند و به درستی انجیل عیسی شهادت میدادند، اما حاضر به اعتماد به او نشدند. آنها او را دوست نداشتند. شیاطین ایمان دارند که خدا واحد است (یعقوب ۲:۱۹) و بسیاری از ریاکاران نیز چنین فکر میکنند.
بهعلاوه، کاملا ممکن است که یک نفر مسیحی حقیقی باشد، اما در زندگی به طور متناقضی نسبت به ایمان خود عمل کند. این ناهماهنگی در همۀ ما تا حدی دیده میشود. مگر نه اینکه همۀ گناهان ما با ایمان و محبت خدا منافات دارند؟ اما گاهی این ناهماهنگی در زندگی یک مسیحی چنان عمیق و عادی میشود که ایمانش، اگرچه از نوع راستدینی هم باشد، بیشتر مرده به نظر میرسد تا زنده. او بهشدت نیاز به احیا شدن دارد.
چهار نشانۀ راستدینی مرده
هدف از بررسی چهار نشانۀ زیر برای راستدینی مرده، این نیست که به ما در نشانه گرفتن انگشت اتهام به سمت دیگران کمک کنند و مرگ آنها را در تضاد با زنده بودن ما قرار دهند. انجام چنین کاری به معنای افتادن در خطایی است که برخی از این نشانهها، به آن اشاره دارند.
«در میان گورستانی از راستدینی مرده چه میتوان کرد؟ خدا را بخوانید تا شما را احیا کند و به زندگی بازگرداند.»
ابتدا باید انگشت اتهام را به سمت خودمان بگیریم. در کجا تمایل به مردگی، سردی، سختدلی، حفظ ظاهر، قبیلهگرایی الهیاتی یا نخبهگرایی از خود نشان دادهایم؟ در چه زمینههایی نیاز داریم که دوباره روی مسیح را بجوییم؟ راستدینی مرده قطعا برخی از کلیساها، فرقهها و مردم را توصیف میکند، اما بذرهای آن بدون تردید در قلب ما نیز خانه کردهاند. به گفتۀ ناتان نبی: «آن مرد تو هستی!» (دوم سموئیل ۱۲:۷).
بیایید با توبه از راستدینی مرده، ابتدا لطافت و گرما را در جان خودمان پدید آوریم.

۱. خشنودی مغرورانه
من به حقیقت ایمان دارم، میدانم که به حقیقت ایمان دارم و تعداد کمی هستند که به اندازۀ من در مورد حقیقت آگاه باشند. این خشنودی مغرورانه منجر به رفتاری بیش از حد جنجالی میگردد؛ به طوری که بیشتر وقت من صرف انتقاد از مخالفان الهیاتی میشود، بهویژه در مورد مسائل جزئی و درجه دوم. من شروع به تحقیر کردن هر چیزی یا کسی میکنم که با دیدگاههای من همراستا نیست. این خودپسندی باعث ایجاد قبیلهگرایی نیز میشود، زیرا حق فقط با من و گروه من است؛ بنابراین، از کار یا مشارکت با سایر مسیحیان خودداری میکنم و یا اگر هم با آنها کاری انجام میدهم، به آنها نگاهی تحقیرآمیز دارم.
الهیات بدون اعتقاد درونی
۲. بیزاری از اشتیاق
این نشانه زمانی بروز میکند که سردی، شایستگی و روشنفکری به شور، هیجان و سرزندگی ترجیح داده شود. سخنرانیهای دانشگاهیِ خشک بر موعظهای که جستوجوگر، نزدیک یا (آنطور که پیوریتنها آن را توصیف میکنند) «دردناک» است، ترجیح داده میشود. لوید-جونز تا آنجا پیش میرود که میگوید: «بیزاری از شور و شوق، برای فرو نشاندن روحالقدس است» و «این اتهام شور و شوق، همان چیزیست که همیشه علیه افرادی که بیشترین فعالیت را در دورۀ احیا داشتهاند، مطرح میشود» (احیا، ۷۲-۷۳).
همراه با این بیزاری، ترس بیش از حد از بینظمی وجود دارد. کسانی که این بیزاری را دارند بهراحتی میتوانند سختگیر و انعطافناپذیر شوند، حتی در مواردی که محدود به متون مقدس نیستند. به دلیل خوی خشن احیاکنندگان کلیسا در گذشته، صحبتهای بیش از حد در مورد احیا یا برانگیختگی توسط روحالقدس ممکن است به عنوان احساساتگرایی محض، هیجانات حیوانی یا حملۀ روانی دستهجمعی تلقی شود. لوید-جونز میگوید: «کلیساهایی وجود دارند که راستدین هستند، اما کاملا مردهاند، زیرا آنقدر از هیجان کاذب و افراط در برخی امور روحانی میترسند که روح را خاموش کرده و مانع عمل آن میشوند و حقیقت را انکار میکنند» (۷۸).
۳. علاقۀ شدید به پذیرش اجتماعی
کسی که بیش از حد به پذیرش اجتماعی اهمیت میدهد، نمیتواند تحمل کند که او را افراطگرا، مشتاق، متعصب یا بنیادگرا بدانند؛ بنابراین، بیش از حد محتاط و متظاهر میگردد. این نگرانی اغلب بر اخلاقگرایی متمرکز است و نه بر برهم زدن نظم اجتماعی. این دیدگاه باوقار و والا است، اما در مورد پیام صلیب «برای آنان که هلاک میشوند جهالت است» اطلاعات کمی دارد (اول قرنتیان ۱:۱۸). این باعث شد تا جِی.سی. رایل[2] اظهار کند:
«نسلی وجود دارد که از هر چیزی شبیه به تعصب در مذهب بیزار است. افرادی محتاط، خونسرد و شبیه اراسموس وجود دارند که هیچ کار خوبی انجام نمیدهند، زیرا بهشدت از آسیب رساندن میترسند. من انتظار ندارم که چنین مردانی وایتفیلد[3] را تحسین کنند یا اجازه دهند او کاری خوب انجام دهد. فکر میکنم اگر آنها ۱۸۰۰ سال پیش زندگی میکردند، با پولس رسول نیز همدردی نمیکردند» (طرحی از زندگی و کارهای جورج وایتفیلد، ۳۴).
این نگرش حتی ممکن است بشارت دادن را ناپسند تلقی کند، زیرا باعث رنجش مردم و ایجاد دردسر میشود. آیا نباید سرمان به کار خودمان باشد؟ آیا نباید در مورد انجیل سکوت کنیم، زیرا حرف زدن دربارۀ آن خشم و دشمنی برمیانگیزد؟
الهیات بدون اعتقاد درونی

۴. انکار معجزه
برخی ممکن است فکر کنند، خدا هنوز هم میتواند در تاریخ تاثیرگذار باشد، اما بیایید انتظار چیزی بیش از حد افراطی نداشته باشیم. خدا خیلی وقت پیش دست از دخالت کردن کشیده است. این نگرش، نشانهای از عصر بیایمانی و جامعۀ سکولار ماست. مسیحیان در غرب دائما در خطر عمل کردن مانند خداپرستان طبیعی[4] یا عقلگرایان صرف قرار میگیرند. ما معمولا با مشکلات بتپرستی و جادوگری سر و کار نداریم؛ ما با بیخدایی، علمگرایی، تکامل داروینی و انسانگرایی سکولار روبهرو هستیم، ما با مادیگرایی و پیامدهای اندیشۀ روشنگری مواجهیم.
چنین دیدگاههایی آنقدر بر جامعۀ ما مسلط شدهاند که تاثیر آنها میتواند در دلها و کلیساهای ما لانه کند. تلفیقگرایی[5] فقط آمیختگی ادیان روحباور و بتپرستی با مسیحیت نیست. تلفیقگرایی همچنین میتواند باور به تکامل در ادیان غربی، انسانگرایی و علمگرایی را با ایمان مسیحی درآمیزد. این آمیختگی به بیاعتمادی به امور ماوراءالطبیعه منجر میشود.
الهیات بدون اعتقاد درونی
درمان راستدینی مرده
اگر هر یک از این تمایلات را در خود میبینید، چگونه باید واکنش نشان دهید؟ در نهایت، امید فقط خارج از خودمان یافت میشود. تنها عیسی میتواند ما را از چنین خطری نجات دهد. ما باید همواره به سمت او بازگردیم، کسی که نمونۀ کامل محبت حقیقی، عمل صحیح و ایمان درست است.
شاید مرگ شما چنان عمیق است که میترسید نتوانید در مسیح حیات را بیابید. خدا را تا زمانی که یافت میشود، بجویید. او میتواند قلب سنگی شما را بیرون بیاورد و قلبی از گوشت به شما عطا کند، قلبی زنده و حساس به امور خدا. به نابینایان بینایی میبخشد. او دوست گناهکاران است. او آمد تا گمشدگان را بجوید و نجات دهد.
یا شاید در گذشته دوران همنشینی شیرینی با مسیح داشتهاید، اما اکنون ارتباطتان با او سرد شده یا سرتان خیلی شلوغ است. ایمان شما ظاهری شده است. مانند کلیسای ساردِس، ممکن است شما به زنده بودن شهرت داشته باشید، اما اکنون خود را مرده میبینید (مکاشفه ۳:۱). عیسی به این کلیسا میگوید که «بیدار شو!» (مکاشفه ۳:۲). در میان گورستانی از راستدینی مرده چه میتوان کرد؟ خدا را بخوانید تا شما را احیا کند و به زندگی بازگرداند.
هر جا که هستید امروز به نزد او بیایید. اکنون بدون انتظار با او ارتباط برقرار کنید. عیسی میگوید: «حال اگر شما با همۀ بدسیرتیتان میدانید که باید به فرزندان خود هدایای نیکو بدهید، چقدر بیشتر پدر آسمانی شما روحالقدس را به هر که از او بخواهد، عطا خواهد فرمود» (لوقا ۱۱:۱۳).
الهیات بدون اعتقاد درونی
نویسنده: رایان دِنتون
شبان، لوبوک[6]، تگزاس
رایان دِنتون خادم مشایخی و مؤسس کلیسا (کلیسای مشایخی وَنگارد) است. او دارای مدرک کارشناسی ارشد الهیات از دانشکدۀ الهیات اصلاحات پیوریتن است و با همسر و سه پسرش در تگزاس زندگی میکند.
[1] Martyn Lloyd-Jones
[2] J.C. Ryle
[3] Whitefield
[4] deists
[5] Syncretism
[6] Lubbock