۴ پرسش دربارۀ صفات خدا
این مقاله را گوش کنید
پرسش: صفات خدا کدامند و چرا من قبلا هرگز دربارۀ آنها نشنیدهام؟
پاسخ: صفات خدا ویژگیهایی هستند که او را توصیف میکنند. الهیدانان از این کلمه استفاده میکنند، اما اغلب خارج از کلاسهای درس شنیده نمیشود. بنابراین بیشتر مردم با آن آشنایی ندارند. اما بدین معنا نیست که ما از صفات الهی بیاطلاع هستیم. همه میدانند خدا نادیدنی، جاودانه و قادر مطلق (قَدَر قدرت) است. نادیدنی، جاودانگی و توانمند بودن همه از صفات خدا هستند و به همین شکل خواهند بود، زیرا ذات خدا تغییرناپذیر است. یکی از دلایلی که ما غالبا دربارۀ آنها صحبت نمیکنیم، آن است که بهطور معمول همگی در مورد آنها اتفاق نظر داریم. هیچ کس دلیل و برهان نمیآورد که خدا دیدنی است، پس به ندرت بحثی بر سر صفت نادیدنی بودن خدا میشود. بنابراین اگر خدا قابل مشاهده باشد، میتوان او را توصیف کرد، اما چون نادیدنی است، غیر ممکن است بتوان گفت که او چگونه است. او قد بلند یا قد کوتاه، سیاه یا سفید، چاق یا لاغر نیست؛ این نوع توصیفها با آنچه او واقعا هست، مطابقتی ندارند. اما از آنجایی که نمیدانیم چگونه او را توصیف کنیم و بگوییم شبیه چیست، پس معمولا از موضوع نادیدنی بودن او میگذریم و فرض میکنیم که همه همین تصور را دارند.
در موارد نادری که از صفات خدا صحبت میکنیم، معمولا فقط از یک یا دو صفت همزمان حرف میزنیم. برای مثال، شاید بگوییم خدا جاودانه است، اما معمولا فقط وقتی این را مطرح میکنیم که صحبت از مرگ و زندگی در میان است. وقتی میگوییم خدا نمیمیرد، احتمالا هرگز به این فکر نمیکنیم که اضافه کنیم او قادر مطلق هم است، زیرا به نظر ما ابدیت و قدرت او لزوما ربطی به هم ندارند.
اینطور نیست که ما بنشینیم و لیستی از ویژگیهای خدا تهیه کنیم یا به صورت روشمند به آن نگاه کنیم. اگر فقط موضوع صحبت پیش آید به صفات خاصی اشاره میکنیم و به ندرت از آن فراتر میرویم.
پرسش: اگر دربارۀ صفات خدا زیاد صحبت نمیشود، پس آیا اهمیتی دارند؟
پاسخ: بله، اهمیت دارند. اگر چیزی روشن و بدیهی به نظر میرسد، بدان معنا نیست که اهمیتی ندارد. هر کسی به ما نگاه کند میتواند ببیند ما انسان هستیم و اهمیت داریم! شما دوست ندارید کسی منکر این واقعیت شود یا به اشتباه شما را حیوان یا گیاه انگارد. به همین شکل، خدا یک موجود کاملا خاص است. ما باید این موضوع را بفهمیم و به آن احترام بگذاریم. اگر این را اشتباه بگیریم، پیامدهای جدی به دنبال خواهد داشت. برای مثال اگر فکر میکردیم خدا میتواند دیدنی باشد، پس وسوسه میشدیم عکسهای او را بپرستیم و این بتپرستی بود. نادیدنی بودن خدا چیزی نیست که نادیده بگیریم، زیرا پیششرط چیزی است که همه جا حاضر بودن خدا گفته میشود. یعنی مهم نیست در جهان به کدام سو میروید، اما شما هرگز نمیتوانید از خدا دور شوید یا او را پشت سر بگذارید. او همیشه همراه ماست، زیرا او همه جا حاضر است. اما اگر او دیدنی باشد، غیر ممکن است بتواند همه جا حاضر باشد، زیرا در این صورت دچار محدودیت و مرز میشود. بنابراین تأکید بر نادیدنی بودن او بسیار حائز اهمیت است زیرا بدون آن نمیتوانیم حضور او را با خودمان و در خودمان تجربه کنیم. به همین ترتیب تجربۀ خدا مستقیما با این که شبیه چیست، ارتباط دارد.
پرسش: آیا درک تمام صفات خدا به یک اندازه روشن و آسان است؟
پاسخ: خیر. نادیدنی بودن و نامیرایی کاملا صریح و روشن هستند، اما تمام صفات خدا به این سادگی نیستند. برای مثال، ما همچنین میگوییم خدا غیر قابل درک است. اما این به چه معناست؟ غیر قابل درک بودن خدا دو جنبه دارد که در کلمۀ “درک” خلاصه میشوند. خدا را نمیتوان از نظر فیزیکی درک کرد، زیرا او جسم ندارد و نمیتوان از نظر ذهنی او را درک کرد، زیرا اذهان بزرگی برای درک او نداریم. متأسفانه بسیاری از مردم از کلمۀ “غیر قابل درک” استفاده میکنند تا به کسی یا چیزی اشاره کنند که هیچ درکی از آن ندارند. کسی که به زبان خارجی یا با یک لهجۀ غریب صحبت میکند، برای ما غیر قابل درک است، اما خدا چنین کسی نیست. او با کلامش، کتاب مقدس، با ما سخن گفته است و ما نمیتوانیم آنچه گفته است را بفهمیم. درست است چیزهایی در مورد او وجود دارند که به ما نگفته است و هیچ کسی تمام آنچه را او دربارۀ خودش گفته درک نکرده است، اما بدان معنا نیست که ما نمیتوانیم هیچ چیز او را نشناسیم.
خودِ مکاشفۀ خدا طوری بیان شده است که همه میتوانیم بفهمیم و به حد کافی آگاهی داریم تا بتوانیم با او ارتباط برقرار کنیم. این درک و فهم ناچیز آنطور که به نظر میرسد، غیر معمول نیست. همگی ما با دیگران ارتباط داریم، اما واقعا چقدر آنها را میشناسیم؟ “من تو را نمیفهمم” یکی از رایجترین شکایتهای ما از دیگران است، از جمله نزدیکترین افراد به ما یعنی والدین، خواهر، برادر، همسر یا فرزندانمان. ما همیشه معنای کارهایی که انجام میدهند را نمیدانیم و بهسختی میتوانیم آنها را حدس بزنیم مگر خودشان بگویند. اگر این در مورد انسانها چنین است، چقدر بیشتر در مورد خدا صادق است! اما درست همانطور که برای درک کسانی که دوستشان داریم، دست از تلاش بر نمیداریم، نباید در درک خدا نیز دست از تلاش بکشیم. ما هرگز او را کاملا نخواهیم شناخت، اما این واقعیت که خدا هم شخص است و هم وارد رابطه میشود، بدان معناست که میتوانیم بیشتر دربارۀ او بدانیم. اما اگر او چنین ارتباطی با ما برقرار نمیکرد ما نیز چنین امکانی برای شناخت او نداشتیم و صرفا دربارهٔ چگونگی خدا باید حدس و گمان میداشتیم.
پرسش: اگر خدا منحصربهفرد است و کاملا از ما مجزا است، پس چطور میتوانیم با او ارتباط بگیریم؟
پاسخ: من و شما با خدا رابطه داریم، نه به این دلیل که او شبیه ماست – که نیست – بلکه چون او چیزی به ما داده است که ما را کمی شبیه او میکند که “شباهت یا تصویر او” نامیده میشود (پیدایش ۲۶:۱-۲۷). این موهبتی است که خدا به بشر عطا کرده است و ارتباط با او را برایمان ممکن میسازد. ما اذهان رابطهای داریم (یعنی در ارتباط با خویشاوندان و دیگران) و میتوانیم به روش قابل درکی با هم ارتباط برقرار کنیم، کاری که هیچ حیوان یا پرندهای قادر به انجام آن نیست. دلفینها بسیار با هوش هستند و طوطیها میتوانند صدای ما را تقلید کنند، اما هیچ یک نمیتوانند مانند ما فکر یا صحبت کنند. کتاب مقدس به ما میگوید با کلام است که میتوانیم بفهمیم خدا با ما ارتباط برقرار کرده است. بهعلاوه با کلام میتوانیم با او ارتباط بگیریم. به عبارت سادهتر، او با ما صحبت میکند و ما به او جواب میدهیم. میتوانیم چیزهایی از او بخواهیم، از مشکلاتمان شکایت کنیم و قدردان خوبیهایی باشیم که به ما کرده است. میتوانیم تمام اینها را انجام دهیم، چون خدا موجودی رابطهای است و ما را به شباهت خویش آفریده است، پس ما نیز موجوداتی رابطهای هستیم.
در نتیجه به تمایز مهمی در مورد خدا میرسیم که بیشتر مردم نمیدانند. او دو صفت متفاوت دارد. اول، صفت ذاتی که به هیچ وجه نقطۀ اشتراکی با ما ندارد، مانند نادیدنی بودن او. دوم صفت رابطهای او که با ما مشترک است. بین این دو، صفتهای ذاتی وجود دارند که بین خدا و ما مشترک نیستند، اما خدا تصمیم گرفته است حداقل به میزان محدود آنها را به ما عطا کند. نامیرایی یکی از آنهاست. وقتی ما به مسیح ایمان میآوریم، حیات جاویدان به ما عطا میشود که به نوعی نامیرایی است. اما از نوع نامیرایی خدا نیست، زیرا زندگی ابدی ما آغاز دارد اما حیات خدا ازلی است. بهعلاوه نامیرایی ما امتیازی است که در ازایِ ایمان به او به ما عطا شده است. اما نامیرایی او ذاتا متعلق به خود اوست. بنابراین گر چه بین ما شباهتهایی وجود دارد، فقط به این دلیل نیست که خدا تصمیم گرفته است به فیض خود به ما بدهد؛ نه به این دلیل که آنها جزء جداییناپذیر ذات بشر هستند.
قدرت مطلق او باعث میشود او در محبت خود دستش را به سوی ما دراز کند و امکان نجات ما از گناهانمان را فراهم سازد.
یکی از مباحث مربوط به میزان رابطۀ ما با خدا مربوط به مسئلۀ رنج است. خدا در ذات خود بیاحساس است، یعنی نمیتواند رنج بکشد. اما اگر خدا نمیتواند رنج بکشد، آیا میتواند مفهوم درد را بفهمد و وقتی من رنج میکشم، با من ارتباط بگیرد؟ بسیاری از مردم در این باره اشتباه میکنند، زیرا به تفاوت میان صفات ذاتی و ارتباطی خدا توجهی نکردهاند. خدا ذاتا نمیتواند رنج بکشد، زیرا این بدان معناست که یک عامل بیرونی نمیتواند به او صدمه بزند. اما این غیر ممکن است. شما نمیتوانید به خدا آسیب بزنید؛ همچنین او دچار بیماری نمیشود یا تصادف نمیکند. پای خدا نمیشکند و در نتیجه معلول نمیشود و معلولیت ذهنی نیز پیدا نمیکند. این نوع رنجهای انسانی در او راه ندارند و ما باید از آن خوشحال باشیم. اگر دچار دردسر شویم، دوست داریم نجات پیدا کنیم اما دوست نداریم نجاتدهندۀ ما خودش همان رنجها را تجربه کند. سهیم شدن در درد و رنجها ایدۀ خوبی است اما راه بهبود آن نیست. ما میخواهیم خدا دردهایی که میکشیم را بفهمد و ما را از آنها خلاص کند، نه آنکه به ما بگوید که میداند و میفهمد چه احساسی داریم، چون خودش هم همان را تجربه کرده است.
این فقط یک حس مشترک است. اما در سطح ارتباطی خدا میتواند درد ما را حس کند و حس میکند، اگر بتوانیم آن را بیان کنیم. خدا یک ماشین نیست که بدون احساس کار کند، بلکه موجودی زنده است که در تمام پستی بلندیهای زندگی با ما ارتباط میگیرد. او ما را دوست دارد و محبت شامل رنج نیز میشود.
وقتی ما انسانها از او روی میگردانیم، او عمیقا احساس میکند؛ به حدی که پسرش را بهخاطر ما به زمین فرستاد، زیرا به ما محبت میکند و از ما مراقبت میکند. خدا در وجود خویش بیاحساس و بیتفاوت نیست، بلکه بهواسطۀ صفت ارتباطی خود درگیر ما میشود. یعنی او قدرت دارد ما را نجات دهد، زیرا قدرتی بزرگتر از او در زمین و آسمان وجود ندارد. او مشتاق است ما را نجات دهد، زیرا ما را دوست دارد. این دو مورد را کنار هم بگذارید به پیام انجیل میرسید. قدرت مطلق او باعث میشود او دست محبت خویش را به سوی ما دراز کند و ما را از گناهانمان نجات دهد. به همین دلیل صفات خدا اهمیت دارند، زیرا او همان است که هست و ما میتوانیم چیزی بشویم که او میخواهد. بنابراین به شخص اشتباه ایمان نیاوردهایم. پولس رسول در نامه به شاگردش تیموتائوس گفت: «از همین روست که اینگونه رنج میکشم، اما عار ندارم، چرا که میدانم به که ایمان آوردهام و یقین دارم که او قادر است امانتم را تا بدان روز حفظ کند» (دوم تیموتائوس۱۲:۱).