کفاره

این مقاله را گوش کنید

«زیرا همه گناه کرده‌اند و از جلال خدا محرومند» (رومیان ۲۳:۳)

موضوع کفاره از مباحث بنیادین ایمان مسیحی می‌باشد، به طوری که کلیت ایمان شخص ایمان‌دار بر روی آن بنا شده است. اما چرا آموزه کفاره این‌قدر مهم است؟و یا اصلا چرا باید کفاره‌ای پرداخت شود؟ و چرا خدایی که او را به نام خدای محبت می‌شناسیم خواستار آن می‌باشد؟ و در آخر، آیا انسان قادر به پرداخت کفاره گناهان خود می‌باشد؟

کفاره بهایی است برای پاک‌ کردن گناهان و فرو نشان‌ کردن غضب خداوند نسبت به فرد گناهکار، به‌ این‌ معنا که فدیه داده شده و بهای گناه پرداخت شده است. می‌توان به جرأت گفت که همه تعالیم کتاب‌ مقدس تحت‌ تاثیر یک اصل قرار دارد و آن گناه انسان است.

با پذیرفتن این اصل اساسی، به این نکته برمی‌خوریم: انسانی که به شباهت خدا آفریده شده بود و هدف از خلقتش مشارکت ابدی با خداوند بود «چگونه می‌توانست گناه را که عامل جدایی او از خالقش بود از میان بردارد؟ خدایی که قدوس است و با گناه سازش نمی‌کند» (خروج ۷:۳۴)

کفاره راهی است که خدا برای برداشتن گناه انسان تدارک می‌بیند. برای اولین‌بار در کتاب پیدایش زمانی که آدم و حوا نسبت به فرمان خدا نااطاعتی کرده و در نتیجه از عریانی خود، آگاه شدند و از حضور خداوند پنهان گشتند. می‌بینیم که خدا، خود برای آنها لباسی را ازپوست حیوانات فراهم می‌کند تا عریانی آنها را بپوشاند.

این اولین‌بار در کتاب‌ مقدس است که حیوانی قربانی گناه انسان می‌شود و این امر بیانگر طرحی است که خدا برای کفاره و فدیه گناه در نظر گرفته، یعنی ریختن خون (پیدایش۲۱:۳). بر طبق شریعت تقریبا همه‌ چیز به‌وسیله خون پاک می‌شود و بدون ریختن خون آمرزش گناهان وجود ندارد (عبرانیان ۲۲:۹).

چرا ریختن خون؟

خب دلیل این امر آن است که طبق کلام خدا، حیات هر موجود زنده‌ای در خون او است (لاویان ۱۱:۱۷). با دریافت این موضوع که برای آمرزش گناه حتما باید خون ریخته شود، به این درک می‌رسیم که بر طبق قانون کفاره حتما باید خون بی‌گناهی ریخته شود تا آمرزش گناه حاصل شود (مکاشفه ۵:۹).

وقتی به کتاب خروج نگاه می‌کنیم، در شبی که نخست‌زاده‌های مصر از بین رفتند، موضوع کفاره را به‌روشنی می‌بینیم، جایی که خدا به موسی، خادم خود می‌گوید به قوم بگو هر خانواده باید بره یا بزغاله‌ای را برای خانواده خود انتخاب کرده و آن را قربانی کند و خون آن را بر سردر خانه خود بمالد تا در شبی که نخست‌زاده‌های مصر می‌میرند، آسیبی به آن خانه نرسد و مرگ از آن خانه عبور کند، این خون در واقع در آن شب کفاره‌ای بود برای قوم اسراییل (خروج۳:۱۲-۱۳).

همچنین بعد از خروج از مصر، خداوند قوانین دیگری برای قوم خود قرار می‌دهد که از مهم‌ترین آنها قربانی گناه است. قربانی که باید هر سال به‌وسیلۀ کاهن اعظم برای گناهان قوم به‌ جا آورده می‌شد که همان کفاره گناهان قوم بود که به روز کفاره نام‌گذاری شده بود (لاویان ۱۶).

وقتی کتاب‌ مقدس را مطالعه می‌کنیم، چه از زمان آدم و چه تا قبل از مصلوب‌ شدن عیسی مسیح، مسئلۀ گناه و کفاره آن، اصلی‌ترین موضوع به حساب می‌آید، ولی آیا قربانی‌ کردن حیوانات به‌ جای انسان‌ها می‌توانست دائمی باشد و آیا خدا از استمرار این‌گونه قربانی‌ها راضی بود؟ حیواناتی که هیچ اراده‌ای از خود برای انجام گناه نداشتند و مهم‌تر آن که گناه را نمی شناختند (عبرانیان۴:۱۰ و ۱۱:۱۰).

وقتی مسیح به‌ عنوان کاهن اعظم و آورندۀ برکات سماوی آینده ظهور کرد، به خیمه‌ای بزرگ‌تر و کامل‌تر که به دست‌های انسان ساخته نشده و به این جهان مخلوق تعلق ندارد، وارد شد. وقتی عیسی یک‌بار و برای همیشه وارد مقدس‌ترین مکان شد، خون بزها و گوساله‌ها را با خود نبرد، بلکه با خون خود به آنجا رفت و نجات جاودان را برای ما فراهم ساخت (عبرانیان ۱۱:۹-۱۲).

در کتب عهد عتیق انبیا به‌واسطۀ الهام روح خداوند، این موضوع را بیان کردند که گناهان انسان‌ها توسط شخصی که او را منجی می‌نامیدند برداشته خواهد شد (اشعیا ۵۳). در اناجیل نیز مکرر می‌خوانیم که عیسی خود را آن قربانی معرفی می‌کند که برای گناهان بشر باید کفاره شود (یوحنا ۳۲:۱۲؛ یوحنا ۵۱:۶-۵۵؛ لوقا ۱۹:۲۲-۲۰).

مسئلۀ مهمی که در مورد کفاره نباید آن را نادیده گرفت این بود: شخصی که می‌باید فدیه شود و کفاره گناه را بپردازد از هر نظر باید کاملا بی‌گناه و عادل باشد و همچنین می‌بایست شریعت خدا را تمام و کمال انجام داده باشد (اول یوحنا ۵:۳؛ متی ۱۷:۵؛ یوحنا ۴۶:۸؛ دوم‌ قرنتیان ۲۱:۵).

وقتی در مورد عیسی مسیح صحبت می‌کنیم، درباره شخصی می‌گوییم که از نظر ذات، خدای کامل و از نظر جسمانی انسان کامل بود، به عبارت دیگر، مسیح خدای جسم‌پوشیده بود؛ به همین دلیل در مسئلۀ کفاره، او می‌توانست قربانی کامل باشد و فدیه گناهان بشر گردد، زیرا او دیگر آن خدایی که در دوردست‌ها و بی‌اطلاع از ضعف‌ها و ناتوانی‌های انسان‌ها تصور می‌شد نبود، بلکه از هر حیث مانند انسان‌ها دارای خصایل انسانی شد و انتخاب کرد که گناه نکند و به‌ جای انسان‌ها بهای گناه آنان را بپردازد. او همچنین هم‌ارث از گناه اول یعنی گناه آدم و حوا نبود.

از آنجا که فرزندان از جسم و خون برخوردارند، او نیز در اینها سهیم شد تا با مرگ خود، صاحب قدرت مرگ یعنی ابلیس را به زیر کشد و آنان را که همه عمر در بندگی ترس از مرگ به‌ سر برده‌اند، آزاد سازد (عبرانیان ۱۴:۲-۱۵). بنابراین، تنها او می‌توانست کفاره مناسبی باشد و عدالت، پارسایی و بی‌گناهی خود را با گناه و شرارت انسان معاوضه کند و این‌گونه ما را بازخرید گرداند (اول قرنتیان ۳۰:۱؛ اول پطرس ۱۸:۳).

باید به این نکته توجه داشت که قبل از کفاره و فدیه مسیح برای گناهان نه‌تنها در رابطه با خدا نبودیم، بلکه همه ما انسان‌ها اسیر شیطان و قدرت‌های تاریکی بودیم و محکوم به مرگ (کولسیان ۱۲:۱-۱۴؛ افسسیان۱:۲-۶). در پایان باید به این نکته دقت کنیم که کفاره در مسیحیت طریقی است که خداوند برای پرداخت گناه انسان از طریق خون و جسم فرزند محبوبش، عیسی مسیح، تدارک دید. گناهی که انسان توان پرداخت آن را نداشت (رومیان ۲۵:۳).

اگر چه او از ازل دارای الوهیت بود، ولی راضی نشد که برابری با خدا را به هر قیمتی حفظ کند، بلکه خود را از تمام مزایای آن محروم نموده، به صورت یک غلام درآمد و شبیه انسان شد، چون او به‌ شکل انسان در میان ما ظاهر گشت، خود را فروتن ساخت و از روی اطاعت حاضر شد مرگ حتی مرگ بر روی صلیب را بپذیرد. از این جهت خدا او را بسیار سرافراز نمود و نامی را که بالاتر از جمیع نام‌ها است به او عطا فرمود. تا اینکه همه موجودات در آسمان و روی زمین و زیر زمین، با شنیدن نام عیسی به زانو درآیند و همه برای جلال خدای پدر، با زبان خود اعتراف کنند که عیسی مسیح، خداوند است.


سایر مقالات

مقالات بیشتر

دکمه بازگشت به بالا