هم‌اکنون برای مرگی با عزت برنامه‌ریزی کنید

این مقاله را گوش کنید

به‌ عنوان خادم کلام خدا، همیشه فکر می‌کردم که بخشی از دعوت من، کمک به مردم برای برخورداری از مرگی با عزت است. این موضوع شامل هدف پولس نیز بود که مسیح با مرگ او جلال یابد (فیلیپیان ۲۰:۱). همواره به موعظه‌های روزهای یک‌شنبه به‌ عنوان بخشی از این آماده‌­سازی برای مرگ فکر ‌کردم و همیشه امیدوار بودم هر بار به ملاقات شخصی در بستر مرگ می‌روم صحبت‌هایم کتاب‌مقدسی و انجیل‌محور باشد تا قوت ایمان‌ و امیدواری را همراه داشته و مسیح را برافرازد.

یکی از با ایمان‌­ترین زنانی که تا به‌ ­حال می­‌شناختم، دم مرگ بود. او  زنی پر از روح و همواره در دعا بود. در یکی از ملاقات‌هایم در بیمارستان، در آخرین روزهای زندگی‌­اش او کابوس‌هایی را که می‌دید به من گفت و از من خواست برای سریع‌­تر شدن مرگش دعا کنم. او می‌گفت: “زنان نیمه برهنه دور تختم می‌رقصیدند” و من غرق در تعجب، فکر کردم که آیا این کابوس­‌ها ارتباطی با تلویزیونی که کارکنان آن را در اتاقش روشن کرده بودند، دارد؟

احتمالاً خیر. اما مطمئناً همۀ ما می‌توانیم موافق باشیم، راه بهتری برای آماده‌‌ کردن روحمان وجود دارد تا “بدون ترس با داور و خالق خود روبه‌رو شویم”. بخشی از برنامه‌ریزی برای مرگ نیکو و با عزت، داشتن دوستانی است که در دیدگاه شما در مورد چگونه زندگی‌ کردن و مردن برای جلال مسیح هم‌نظر، همراه و در کنارتان باشند. بسیاری از ما، در آخرین روزها و ساعات زندگیمان، برای برنامه‌ریزی و انجام کارها از نظر روحی و جسمی بیش از حد ضعیف هستیم. بهتر است از اکنون شروع به برنامه­‌ریزی کنید.

 پیر یا جوان، مستقیم یا غیر مستقیم، اجازه دهید با تاکید خاطرنشان سازم که شما مرگی انجیل‌محور و کتاب‌مقدسی می‌خواهید – و به آن نیاز دارید – من در فکر نوعی مرگ هستم که «جان ناکس[۱]» انتخاب کرد.

اولین لنگرِ” ناکس

۲۴ نوامبر سال ۱۵۷۲ بود. ناکس ۵۷ یا ۵۸ ساله بود. (سال تولد او مشخص نیست.) او به‌خاطر ذات‌الریه در حال مرگ بود. بیوگرافی جدید جین داوسون[۲] آخرین روزهای او را توصیف می‌کند.

همسرش مارگارت، مراقبت از سه دختر و دو پسر خود را رها کرده و مدام در کنار او بود. ریچارد باناتین[۳]، منشی و دوست وفادار ناکس نیز هرگز از بالین او دور نشد. حوالی ساعت پنج غروب، او همسرش را صدا کرد. پیش از آن او خواسته بود تا برایش اشعیا ۵۳ را بخوانند که با کلماتی شیرین این‌طور می‌فرماید:

حال آنکه به سبب نافرمانی‌های ما بدنش سوراخ شد،

و به‌جهت تقصیرهای ما لِه گشت؛

تأدیبی که ما را سلامتی بخشید بر او آمد،

و به زخم‌های او ما شفا می‌یابیم.

همۀ ما چون گوسفندان، گمراه شده بودیم،

و هر یک از ما به راه خود رفته بود، اما

خداوند تقصیر جمیع ما را بر وی نهاد. (اشعیا ۵:۵۳-۶)

او همچنین درخواست کرده بود تا اول قرنتیان باب ۱۵ به همراه شرح مفصلی از رابطه بین قیام مسیح و قیام خودش خوانده شود.

اما در نهایت، او از همسرش خواست تا “اولین لنگرِ” محبوب او همانا باب ۱۷ انجیل یوحنا را بخواند. سی سال پیش، زمانی که ناکس از مذهب کاتولیک رومی به مذهب اصلاح­‌شده گروید، این آن بابی بود که برای او آرامش را به ارمغان آورد. او گفت، این همان جایی است که “من اولین لنگر خود را انداختم”. در اینجا او ریشه‌های برگزیدگی و تعهد مسیح را برای حفظ کسانی که پدر به او داده بود را دیده بود.

” من نام تو را بر آنان که از جهانیان به من بخشیدی، آشکار ساختم. از آنِ تو بودند و تو ایشان را به من بخشیدی و کلامت را نگاه داشتند . . . درخواست من برای آنهاست؛ من نه برای دنیا بلکه برای آنهایی درخواست می‌کنم که تو به من بخشیده‌ای، زیرا از آنِ تو هستند . . . ای پدرِ قدّوس، آنان را به قدرت نام خود که به من بخشیده‌ای حفظ کن، تا یک باشند، چنان‌که ما هستیم . . . درخواست من این نیست که آنها را از این دنیا ببری، بلکه می‌خواهم از آن شَرور حفظشان کنی . . . آنان را در حقیقت تقدیس کن؛ کلام تو حقیقت است” (یوحنا ۶:۱۷، ۹، ۱۱، ۱۵، ۱۷).

مارگارت باب لنگر ایمانی او را خواند. ناکس گفت: “آیا این باب آرامش‌­بخش نیست؟” حدودا شش ساعت بعد، مرگ به سراغ او آمد.

خانواده و دوستانش که فکر می‌کردند او هنوز خواب است، دعای شبانه همیشگی خود را بعد از ساعت ۱۰ شب انجام دادند. وقتی دکتر از او سوال کرد که آیا سرود و دعاهای مزمور را شنیده است، ناکس پاسخ داد: “امیدوارم که شما و همه افراد، آنها را همان‌طور که من شنیده‌­ام، شنیده باشید؛ و من خدا را به‌خاطر آن صدای آسمانی ستایش می‌کنم”. حدود ساعت ۱۱ شب، رابرت کمبل[۴] که روی یک چهارپایه کنار تخت نشسته بود، صدای ناکس را شنید که آه بلندی کشید و با گریه گفت: “اکنون تمام شد”. وقتی باناتین از او خواست تا علامتی بدهد تا نشان دهد که او وعده‌های مسیح را به­‌خاطر می­‌آورد، ناکس برای آخرین‌بار دست خود را بلند کرد و “بدون هیچ درد و رنجی آرام گرفت”. جنگ نیکوی ناکس پایان یافته بود.

بله، و با کلام خدا، جنگ نیکو تا به آخر انجام شده بود. این یک مرگ کتاب‌مقدسی بود. این همان چیزی است که او خواستار آن بود و این چیزی است که همسر و دوستانش برای او مهیا کردند.

آماده برای ورود به آسمان

سرود خواندن و خواندن کلام خدا – این همان چیزی است که امیدوارم اگر مرگ من به آرامی فرا رسد، بشنوم. اگر هرگز خواندن کلام خدا و خواندن حقیقت انجیل را دوست نداشته‌اید، عمیقاً به سخنان ناکس فکر کنید: “من خدا را به‌خاطر آن صدای آسمانی ستایش می‌کنم”.

اگر شما برای مرگ خود برنامه‌ریزی نکرده‌اید، یک نفر تلویزیون را برای شما روشن می‌کند و روی تخت بیمارستان جلوی تلویزیون روشن فوت خواهید کرد. به همین دلیل در بیمارستان، با دیدن تلویزیونی روشن در کنار فرد فوت‌کرده که در تاریکی می‌­درخشید، از ته قلبم ناله می‌کنم. این صحنه کاملاً با هم ناسازگار و عجیب‌ و غریب به‌ ­نظر می­‌رسید.

هیچ‌ چیز در آن ساعات پایانی با تلویزیون سازگار نخواهد بود و هیچ‌ چیز شیرین‌تری از “صدای آسمانی” دوستانی نیست که سرود و کلام خدا را می‌خوانند. پر از کلام خدا، پر از مسیح، پر از امید. برای این برنامه‌ریزی کنید.


[۱] John Knox

[۲] Jane Dawson

[۳] Richard Bannatyne

[۴] Robert Campbell

نویسنده: جان پایپر

سایر مقالات

مقالات بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا