تثلیثگرایی در کلیسای اولیه

تثلیثگرایی در کلیسای اولیه
تعریف: مطالعهای در زمینۀ آموزۀ تثلیث و روند تکامل درک آن در سدههای اولیۀ کلیسا.
خلاصه: این مقاله به تحلیل روند تکامل فهم آموزۀ تثلیث در مسیحیت طی سدههای اولیۀ کلیسای مسیحی پرداخته و با تاملاتی برای مسیحیان امروزی به پایان میرسد.
مقدمه: آدولف فون هارناک[1]، الهیدان و مورخ آلمانی کلیسا (1851-1930) این جملۀ مشهور را بیان کرده که گسترش آموزههای مسیحی «حاصل کار روح یونانی بر خاک انجیل است» (تاریخ اصول عقاید، اول، 17). به گفتۀ هارناک، آموزۀ تثلیث در کلیسای اولیه، تحمیلی از فهم کتابمقدسی از خدا بود. با این حال و برعکس این نظر، کلیسای اولیه تثلیثی بود، چون کتاب مقدس تثلیثی بود. شهادت رسولان دربارۀ شخصیت و کار عیسی، بیان عهد عتیق از حاکمیت خدا و انتظارات نبوتی و همچنین تجربه و شهادت کار روحالقدس در حیات کلیسا (و متون عهد عتیق) همگی نشانگر سهگانگی خدا بودند. کلیسای اولیه با تامل در کتب مقدس و شخص و کار مسیح، به آگاهی فزایندهای دربارۀ تثلیث دست یافت. این آگاهی خودش را در پرستش، تفکرات الهیاتی و رهنمودهای شبانی نمایان ساخت. گرچه واژۀ تثلیث بعدها به وجود آمد، اما باور به خدای تثلیث از همان ابتدا اساس ایمان مسیحی بوده است.
قرن دوم
حدود سال 110 پس از میلاد، شبانی اهل انطاکیه به نام ایگناتیوس[2] (حدود سال 35-110) در مسیر خود به سوی شهادت، چندین نامه به کلیساهای مختلف نوشت. آگاهی تثلیثی او با ترکیبی از نوشتههای عهد عتیق و عهد جدید شکل گرفته بود، گرچه نقل قولهای دقیق او محدود بود. تایید او بر رابطۀ پدر و پسر حالتی سرودگونه داشت. روشنترین تصورات تثلیثی و ژرفتترین بیانات او را میتوان در نامه به افسسیان یافت. ایگناتیوس از راه تشبیه وحدت کلیسا و یک گروه کُر اینگونه تعلیم میدهد: «زیر و بمی صدای خودتان را از خداوند بگیرید تا با هماهنگی و یکصدا به واسطۀ عیسای مسیح برای خدای پدر سرود بخوانید، تا او هم صدایتان را بشنود و بر اساس کارهای نیکتان، شما را اعضای پسرش به حساب آورد» (نامه به افسسیان 2:4). او با اشاره به بنیاد تثلیثی کلیسا، ایمانداران را اینگونه توصیف میکند: «سنگهای یک معبد که از قبل برای ساخت معبد خدای پدر آماده شدهاند و توسط منجنیق عیسای مسیح که همان صلیب است به بالا کشیده میشوند و از روحالقدس به عنوان طناب استفاده میکنند» (نامه به افسسیان 1:9). چند سال پس از مرگ ایگناتیوس، پُلیکارپ[3] اسقف اسمیرنا (69-156) نیز پیش از شهادت خود، آگاهی تثلیثیاش را بدین شکل شرح داد: «من تو را از طریق کاهن اعظم جاودانی و آسمانی، عیسای مسیح، پسر محبوبت جلال میدهم؛ هم اکنون و هم در عصرهای آینده بر او و بر روحالقدس جلال باد» (شهادتنامۀ پُلیکارپ 14).

بسیاری از مدافعان اولیه ایمان مسیحی درست مانند پُلیکارپ از اعتراف به تثلیث، اِبایی نداشتند. آتناگوراس[4] اهل آتن (حدود 133 تا 190) اظهار داشت: «چه کسی… شگفتزده نمیشود وقتی بشنود مردانی که از خدای پدر، خدای پسر و روحالقدس سخن میگویند و از قدرت آنها در وحدت و تمایز مرتبهشان صحبت میکنند و کافر نامیده میشوند؟» (دادخواستی برای مسیحیان 10). ژوستین شهید[5] (100-165) روند معمول غسل تعمید را برای خوانندگان خود چنین شرح میداد: «به نام خدای پدر و خداوندگار جهان، به نام عیسای مسیح، منجی ما و روحالقدس، سپس (نوکیشان) تعمید با آب را دریافت میکنند» (دفاعیۀ اول 61). مدافعان در دفاع از ایمان خود تاکید میکردند مسیحیان، خدای واحد حقیقی را که به صورت پدر، پسر و روحالقدس است، پرستش میکنند. این امر آنطور که منتقدان تصور میکردند، چیز تازهای نبود، بلکه از همان ابتدا حقیقتی روشن بود که از طریق «کلام مجسم» آشکار گردید. (یوحنا 14:1).
ایرِنئوس[6] اهل لیون (حدود سال 130-202)، دفاعیۀ کاملی از «تثلیث مدیریتی یا تدبیری»[7] ارائه کرد؛ یعنی چگونگی ارتباط اعضای الوهیت با یکدیگر و همچنین با تاریخ نجات. همکاری این سه اقنوم بدین صورت بیان میشود: خدای پدر همه چیز را بهخوبی برنامهریزی میکند و فرمان میدهد؛ خدای پسر این فرامین را اجرا میکند و کار آفرینش را انجام میدهد؛ روحالقدس (آنچه ساخته شده را) تغذیه میکند و فزونی میبخشد (علیه بدعتها 3-38-4). ایرِنئوس در نظر خود، آموزههای مختلف عرفانگرایی[8] (لاهوتگرایی، اعتقاد به اینکه ماده بد است و درستکاری فقط از راه دانش روحانی و اسرار ازلی امکانپذیر است) را داشت که یک خدای خالق شریر و یک خدای روحانی خوب را همراه با تعدادی از مخلوقات روحانی پایینتر مطرح میساخت. ایرِنئوس ایمان مسیحی را به صورت ایمانی تکخدایی تایید کرد، که در آن خدای حقیقی به عنوان خالق و پروردگار همه چیز است. مسیحیت به جای در نظر گرفتن چندین موجود و نسبت دادن آفرینش به یک خدای شریر، مهر تایید بر یک خدا میزند که خالق و حافظ همه چیز است. این خدا به صورت سه شخص وجود دارد و در نجات بشر و جهان هستی اساسا دخیل است.
تثلیثگرایی در کلیسای اولیه
قرن سوم
بازتاب تثلیث با حضور چهرههایی همچون ترتولیان[9] از کارتِژ، هیپولیتوس[10] رومی و اُریجن[11] اهل اسکندریه و دیگران تا قرن سوم ادامه یافت. در اوایل قرن سوم، هیپوتیلوس رومی (حدود سال 170-235) رسالهای تحت عنوان «علیه نوئتوس»[12] نوشت. این رساله در پاسخ به یک مسیحی اهل اِسمیرنا به نام نوئتوس بود که نگرشهای غیرانجیلی از تثلیث را ترویج میداد. نوئتوس و سایرین مدعی بودند پدر نیز همچون پسر روی صلیب رنج کشیده (باوری به نام پاتریپاسیانیزِم[13] یا پدرکُشی). هیپولیتوس نیز در دفاع از تثلیث مدیریتی/تدبیری نوشت: «مدیریت/تدبیر این هماهنگی به یک خدا برمیگردد، زیرا خدا یکی است. پدر دستور میدهد، پسر اطاعت میکند و روحالقدس که فهم را عطا میکند. پدر از همه بالاتر است، پسر در میان همه است و روحالقدس که در همه است.» (علیه بدعت نوئتوس واحد 8؛ ANF 226:5). کلمات «بالاتر، در میان و در»، بعدها در قرن چهارم به منشا اختلاف با گروه پنوماتوماکیان[14] (ترجمۀ تحتاللفظی آن «روحستیزان» است) قرار گرفت که منکر الوهیت روحالقدس بودند.

ترتولیان از کارتِژ در نوشتاری علیه یک معلم دروغین به نام پراکسیاس[15] (155-240) اظهار نمود: «او روحالقدس یا شفاعتکننده را وادار به فرار کرد و پدر را مصلوب ساخت» (علیه پراکسیاس 1). مانند سایر الهیدانان اولیۀ مسیحی، اصل مطلب در گفتههای او تحریف کتاب مقدس بود. او اظهار داشت: «تمامی کتب مقدس هم تثلیث را اثبات و هم مجزا بودن آن را بیان میکنند. قاعدۀ ثابت ما از آن نشأت میگیرد؛ گوینده، مخاطب و شخصی که با او سخن گفته میشود را نمیتوان یکی دانست.» (علیه پراکسیاس 11). «قاعده» به «قانون ایمان» اشاره دارد که خلاصهای از آموزههای کتاب مقدس در اعتقادنامۀ رسولان است. تبعیت از همین قانون، تضمینی بر تفسیر درست کتاب مقدس است. فرمولبندی ترتولیان در پاسخ به بدعت مُدالیزِم، به پایهای برای تعریف تثلیث در کلیسا تبدیل شد. او اظهار داشت: «همه از طریق وحدتِ جوهر، یکی هستند، اما راز مدیریت/تدبیر نجات حفظ میشود، رازی که این وحدت را به یک تثلیث تقسیم میکند و سه شخص را به ترتیب – پدر، پسر و روحالقدس – قرار میدهد» (علیه پراکسیاس 2).
گرچه اُریجن اسکندریه (حدود سال 184-253) همچنان به باور تثلیثی خود دربارۀ مدیریت نجات پایبند بود، اما آثار او حاوی اشاراتی به فرودستی پسر نسبت به پدر است، چنانکه در تفسیر یوحنا 13-25 دیده میشود: «ما میگوییم که نجاتدهنده و روحالقدس بر تمام موجودات نه از نظر درجه، بلکه با تعالیای فراتر از هر اندازهای، برتر هستند. اما او [پسر، همانند روحالقدس] به همان اندازه، یا حتی بیشتر، توسط پدر برتر شمرده میشود؛ همانطور که او و روحالقدس بر دیگر مخلوقات، حتی بالاترینشان، برتری دارد.» گرچه به نظر میرسد نوعی تسلیمگرایی در اُریجن وجود دارد، اما او به وحدت وجودی خدا (آنتولوژیک) معتقد است. «همانطور که نور… هرگز نمیتواند بدون درخشش وجود داشته باشد، پسر را هم نمیتوان بدون پدر تصور کرد» (در باب اصول اولیه 4-28). اُریجن همچنین تفکرات و نگرشهای مفیدی برای درک تولید ازلی پسر، ارائه کرد. او اظهار داشت که «خدا، پدرِ پسر یگانهاش میباشد، که در حقیقت از او زاده شد و آنچه هست را از او میگیرد، اما هیچ آغازی ندارد» (در باب اصول اولیه 1-2-2). او برای تصدیق این موضوع اینطور ادامه میدهد: «وحدت ذات و جوهر متعلق به پدر و پسر است» (در باب اولین اصول 1-2-6). تفکرات دوگانۀ اُریجن دربارۀ تثلیث با اینکه هیچ وقت از مرزهای بدعت عبور نکرد، تاثیرات قابل توجهی بر روی تفکرات تثلیثی ارتدوکسها و همچنین معلمین بدعتگذار قرن چهارم گذاشت.
قرن چهارم
در اثنای اشتباهات مسیحشناسی و روحشناسی قرن چهارم، جدال بر سر موضوع تثلیث شدت گرفت. اوایل قرن چهارم، شبانی از کلیسای اسکندریه به نام آریوس (256-336) اظهار داشت: «زمانی بود که پسر نبود.» او با تاکید بر یگانگی خدا اعلام نمود پسر یک مخلوق است. «به ارادۀ خدا او پیش از همۀ زمانها و دوران خلق شد و از پدر، حیات و موجودیت یافت» (آریوس؛ نامه به اسکندر 4-458 NANF2). گرچه آریوس اذعان داشت پسر، وجودی منحصربهفرد است، با این وجود معتقد بود موجودی خلقشده است. آریوس برای اثبات این موضوع به امثال 22:8-31 و کولسیان 15:1 استناد میکرد. دقیقا همین آیات یک قرن پیش توسط اُریجن برای اثبات جایگاه منحصربهفرد بودن و مخلوق نبودن پسر به کار رفته بودند. آریوس همچنین به آیات مختلفی همچون یوحنا 28:14 و مرقس 32:13 اشاره میکرد تا نشان دهد پسر پایینتر از پدر است. بنابراین شورای نیقیه به دستور امپراتور کنستانتین در سال 325 تشکیل شد تا به موضوع دشوار الهیاتی آریَنیزِم (طرفداران عقاید آریوس) رسیدگی کنند. این شورا اعتقادنامهای تدوین کرد که الوهیت کامل پسر را تایید میکرد و عقاید آریوس را محکوم به بدعت کرد. آنها تصریح نمودند که پسر homousias (در یونانی یعنی همذات) با پدر و خدا از خدا، نور از نور، خدای حقیقی از خدای حقیقی است و مولود است و نه مخلوق. شورای نیقیه یکشبه این موضوع را حل و فصل نکرد؛ پس متفکرانی همچون آتاناسیوس از اسکندریه، هیلاری از پواتیه و پدران کاپادوکیهای از همان اواسط تا اواخر قرن چهارم به ارائۀ دفاعیههای الهیاتی مهمی دربارۀ تثلیث کتابمقدسی ادامه دادند.

وقتی شورای نیقیه تشکیل شد، آتاناسیوس اهل اسکندریه (حدود 296 تا 373) به عنوان یک شماس (مقامی پایینتر از شبان) خدمت میکرد. زمانی که در مقدونیه به مقام اسقفی رسید، به مبارزه و دفاع از اعتقادنامۀ نیقیه ادامه داد، علیرغم اینکه پسر کنستانتین، امپراتور کنستانتین دوم (337-361) بهشدت از باورهای آریوس حمایت میکرد. آتاناسیوس به علت دفاع از درستی عقاید نیقیه پنج بار تبعید شد. نگرانی اصلی او در رابطه با پیام انجیل بود. او میپرسید: «اگر کلام یک مخلوق است، چگونه قدرت نقض حکم خدا و بخشش گناهان را دارد، در حالی که این کار فقط حق ویژه و امتیاز منحصربهفرد خداست؟» (چهار رساله علیه عقاید آریوس 2-67؛ 385:4 NPNF2). آتاناسیوس در راستای نتایج نیقیه تاکید داشت که پسر همذات با پدر، اما متمایز از او است، همینطور وحدت ذات باعث نمیشود پدر و پسر یکی باشند، بدین ترتیب از مُدالیزِم یا حالتگرایی پرهیز میکرد. هیلاری اهل پواتیه (حدود 310 تا حدود 367) با به دوش کشیدن این مسئولیت از آتاناسیوس، پیام اعتقادنامۀ نیقیه را به گوش مسیحیت غرب رساند و پدران کاپادوکیهای نیز در شرق چنین کردند. حدود سال 360، هیلاری رسالهای به نام «در باب تثلیث» نوشت و از الهیات نیقیه حمایت کرد که همین سبب شد لقب «آتاناسیوس غرب» را برایش به ارمغان آورد.
باسیل اهل قیصریه[16] (329-379) و برادرش گریگوری نیسا[17] (حدود 335 تا حدود 395) همراه با دوست مشترکشان به نام گریگوری نازیانزوس[18] (329-390) که همگی با عنوان پدران کاپادوکیهای شناخته میشوند، رسالههای متعددی دربارۀ وحدت الوهیت و نقش منحصربهفرد هر یک از این اشخاص الهی نوشتند. این اقدام معنوی، ناشی از دغدغه برای حفظ انجیل بود. آنها برای این حقیقت جنگیدند که خدا در ذات یکی (در یونانی ousia)، اما در شخص سه است (به یونانی hypostasis). باسیل نوشت: «اصطلاح ousia در هر سه مشترک است… اما hypostasis به عنوان ویژگی خاص پدر بودن، پسر بودن و یا قدرت تقدیسکنندگی روح در نظر گرفته میشوند» (نامۀ 4-214). به همین ترتیب گریگوری نازیانزوس تعلیم داد: «الوهیت یکی در سه و سه در یک است، همگی مقام خدایی دارند و به عبارت دقیقتر همگی آنها خدا هستند» (خطابۀ 11-39) گریگوری نیسا در همین راستا ادامه میدهد که «هر یک از سه شخص الوهیت دارای وحدت هستند… به دلیل یگانگی ذات و قدرت» (علیه اِنومیوس[19] 1-36). اواخر قرن چهارم، متفکرانی همچون آتاناسیوس، هیلاری و پدران کاپادوکیهای آموزههای کتابمقدسی نیقیه (که توسط شورای بعدی قسطنطنیه در سال 381 تایید شدند) را به عنوان آموزۀ تثلیثی حقیقی تثبیت کردند.
تثلیثگرایی در کلیسای اولیه
قرن پنجم
متفکرین قرن پنجم، اوج تفکرات تثلیثی را ارائه کردند که الهیات تثلیثی را برای 1000 سال آینده استحکام بخشید. آگوستین اهل هیپو (354-430) در غرب و سیریل اهل اسکندریه (حدود 376 تا 444) در شرق، دفاعیۀ محکمی برای راستدینی باور تثلیث ارائه دادند. آنها به ترویج باور وحدت ذات و سهگانگی شخص ادامه دادند. آگوستین در اثر خود به نام «در باب تثلیث» اظهار داشت: «هر آنچه دربارۀ خودِ خدا گفته میشود، به طور جداگانه در مورد هر یک از سه شخص تثلیث یعنی پدر، پسر و روحالقدس صدق میکند؛ به طور کلی دربارۀ خود تثلیث هم به صورت مفرد، نه به صورت جمع بیان میگردد» (در باب تثلیث 5-8-9). آگوستین همچنین دیدگاه صدور دوگانۀ روح توسط پدر و پسر را بیان نمود، زیرا ما میبینیم که پسر نیز روحالقدس را صادر میکند (در باب تثلیث 15-17-29). عبارت لاتین filioque (و پسر) به شاخص آموزۀ تثلیث مسیحیت غرب تبدیل گردید و به اعتقادنامۀ نیقیه افزوده شد و بعدها سبب ایجاد اختلاف بین کلیسای غرب و شرق گردید.
سیریل اسکندریه چهرهای بنیادین در مناقشات نستوریان بود که منجر به تشکیل شورای افسس در سال 431 گردید. به نظر سیریل، در تجسم «دو ذات در یک اتحاد واقعی به هم پیوستند، و از هر دو یک مسیح و یک پسر وجود دارد، اما ویژگیهای شاخص خودشان را نیز حفظ میکنند» (نامۀ چهارم سیریل به نستوریوس 198:14 NPNF2). از نظر سیریل، پسر جاودانۀ خدا ذات انسانی را هم در جسم و هم در روح به خود گرفت و شخصا با آنها یکی شد. بنابراین، شورای افسس نستوریان را به عنوان بدعت اعلام کرد. سیریل در تمام نوشتههایش از جمله ادبیات تفسیری بسیار گستردۀ خود، اعلام میکند که مرهون الهیات نیقیهای قرن چهارم است و جایگاه این الهیات را به عنوان شناخت کتابمقدسی خدای سهگانه تثبیت میکند. شورای کَلسِدان در سال 451 تاکید زیادی بر آموزههای سیریل در رابطه با دو ذات مسیح داشت و اعلام نمود که مسیح «بدون درآمیختگی، بدون تغییر، بدون تقسیم و بدون جدایی، هم ذات الهی و هم ذات انسانی دارد. اتحاد ذاتها به هیچ وجه تمایز طبایع را نقض نمیکند.» شورای کَلسِدان بر استدلالهای قبلی الهیات تثلیث صحه گذاشت و تا به امروز در الهیات تثلیثی کلیسا جایگاه محکمی دارد.
تاملاتی برای مسیحیان اوَنجِلیکال (بشارتی)
وقتی صحبت از تفکرات تثلیثی کلیسای اولیه است، مسیحیان اوَنجِلیکال (بشارتی) نکات بسیاری برای تعمق دارند. مورد اول: کلیسای اولیه بر اساس کتاب مقدس بهشدت از تثلیث دفاع میکرد. درک تثلیث فقط کاری برای آیهچینی یا نوعی سفسطۀ فلسفی نبود، بلکه خواندن کامل و عمیق کتاب مقدس با گرایش روحالقدسی بود. آگاهی آنها از تثلیث در تمام نوشتهها، پرستشها و شهادتهایشان تنیده شده بود. مورد دوم: برای کلیسا بسیار حائز اهمیت است که بهدرستی دربارۀ تثلیث صحبت کند. ما نمیتوانیم به عمق راز سهگانگی خدا پی ببریم؛ در عین حال نباید با آموزۀ تثلیث سهلانگارانه و سطحی برخورد کنیم. بسیار مهم است به چگونگی نقش پدر، پسر و روحالقدس در نجات پی ببریم. و هنگامی که به خدمت در کلیسا مشغول میشویم، چه در صبحهای روزهای یکشنبه و چه در مطالعۀ کتاب مقدس برای نوجوانان، جدی گرفتن آموزۀ تثلیث مهم است. و آخرین مورد: آموزۀ تثلیث، مسیحیت را از هر نوع تعهد ایمانی دیگر متمایز میسازد؛ مسلمانان، شاهدان یهوه، مورمونها، وحدتگرایان و سایر کسانی که مدعی پرستش خدا هستند، آن خدایی که در کتاب مقدس و توسط شهادت رسولان و شهادت کلیسای اولیه اعلام شده است را نمیپرستند. اگر خدایی که میپرستید، پدر، پسر و روحالقدس نیست، پس خدای دروغین را پرستش میکنید. کلیسای اولیه به دنبال موج شدید بدعتها، برای الهیات تثلیث بسیار مبارزه کرد. ما نیز امروز باید به این مبارزه ادامه دهیم.
تثلیثگرایی در کلیسای اولیه
نویسنده: کولمان فورد
[1] Adolf von Harnack
[2] Ignatius
[3] Polycarp
[4] Athenagoras
[5] Justin Martyr
[6] Irenaeus
[7] economic Trinity؛ اصطلاحی مهم در الهیات مسیحی است و به نحوۀ مدیریت و تدبیر خدا در پروسۀ نجات و رابطه با آفرینش اشاره دارد.
[8] Gnosticism
[9] Tertullian
[10] Hippolytus
[11] Origen
[12] Noetus
[13] patripassianism
[14] Pnematomachian
[15] Praxeas
[16] Basil of Caesarea
[17] Gregory Nyssa
[18] Gregory Nazianzus
[19] Against Eunomius