تاریخ مسیحیت، قرن چهارم: قسمت دوم

این مقاله را گوش کنید

شورای نیقیه

ورود ما به قرن چهارم، از این منظر است که شخصی به نام کنستانتین در سال ۳۱۲ پس از فتح روم در نبرد پُل میلویان قدرت را به دست گرفته و حکمران تمام غرب – همۀ آفریقای شمالی، اسپانیا، انگلستان و ایتالیا – شده و با مسیحیان خوب است. او به نوعی اولین امپراتور مسیحی یونانی در تاریخ است.

کنستانتین در سال ۳۱۳ – یک سال بعد از به‌ دست گرفتن همۀ قدرت غرب – حکمی در این مضمون صادر می‌کند که با همۀ ادیان سازگاری بشود و به حکم میلان -Edict of Milan- معروف است. یک دگر اندیش پذیری و آزادی ادیان در سراسر قلمرو حکم‌فرما می‌شود. این حکم بسیار به‌ سود مسیحیان می‌شود و بعد از ۳۰۰ سال جفا و به رسمیت شناخته‌ نشدن، در تاریخ ۳۱۳ میلادی، مسیحیت به شکلی رسمی در یک وسعت گسترده‎‌ای دارای حق می‌شود و می‌تواند استقلال داشته باشد. این شروع خوب برای مسیحیت باعث شد تا کلیسا بدون ترس فعال باشد و نگرش اقوام دیگر نیز شروع به تغییر کند. کنستانتین مسیحیت را مذهب رسمی امپراتوری معرفی نمی‌کند، زیرا با وجود این­ که مسیحی بود، اما بیشتر سیاست­‌مدار و نظامی بود تا الهیدان و فیلسوف؛ در الهیات مسیحی خیلی جدی نبود.

البته این حکم استثناهایی هم داشت. برای مثال اگر عده‌ای در دین خود، کودکان را قربانی می‌‎کردند، جلوی آن گرفته و با این رفتار، سازش نمی‌شد.

در این مقطع، تاریخ غرب با چنین سازگاری و آزادی عقاید در اوایل قرن ۴ مواجه می‌شود. شبیه کاری که کوروش کبیر با قوم یهود و تمام ادیان کرد و همگی آن­ها در امنیت بودند. یهودیان توانستند از تبعید به اورشلیم برگردند و دوباره معبد را بسازند.

کار دیگر کنستانتین برگرداندن تمامی زمین‌های مصادره‌شدۀ مسیحیان در زمان دایوکلیشن، به آن­ها بود.

وضع قوانین بسیاری به نفع مسیحیان، از جمله آزاد شدن آنی بردگانی که مسیحی می‌شدند. وی به‌ نحوی با سیاست و درایت خود به بالا رفتن تعداد مسیحیان کمک می‌کرد. از زمانی که کنستانتین این قوانین را وضع می‌کند تا ده سال آینده، مسیحیت – حتی در حد عنوان مسیحی و بدون ‌ایمان حقیقی – رشد می‌کند.

در سال ۳۲۴ کنستانتین با برادر همسر خود، لیسینیوس Licinius – حکمران قسمت شرقی امپراتوری روم – وارد جنگ می‌شود که به‌راحتی در آن پیروز گشته و امپراتور تمام روم از شرق تا غرب می‌گردد. در سال ۳۲۵، شورای نیقیه را تشکیل می‌دهد که در آن بدعت آرین‌ها رد می‌شود.

مسیحیت در قرن ۴ دو قطب مهم داشت؛ یکی، مسیحیان یهودی و اِبیونی‌ها در اَنطاکیه و دیگری، مسیحیان غیر یهودی متأثر از فلسفۀ یونانی در اسکندریه؛ اسکندریه قطب آکادمیک و فلسفی، تا حدودی شبیه آتن بود و اَنطاکیه بیشتر بر روی اُرتدوکس و حفظ تعالیم رسولان مسیح تمرکز داشت.

افراد مهم در اَنطاکیه در این مقطع، اِبیونی‌‎ها و اسقف اَنطاکیه، پُل اهل سموساتا و شاگردش آریوس – بعدها در اسکندریه ساکن می‌شود – هستند که البته بدعت‌گذار بودند.

افراد مهم در اسکندریه در این مقطع، سابِلیوس است که بدعت‌گذار بود و کلِمِنت اسکندریه و اُریجِن که مدافع مسیحیت بودند. سابِلیوس بدعت‌گذاری بود که کلمۀ مهم homo ousia را به مسیحیت داد و مسیحیان آن را برای مسیح ولی با معنای متفاوت استفاده می‌کنند. سابِلیوس مسیح را در شکل لوگوس، با خدا می‌دانست، ولی نه آن لوگوسی که یوحنا در انجیل خود گفته است، بلکه بیشتر شبیه لوگوسی که فیلون – اهل اسکندریه در قرن اول – به آن اشاره دارد که متأثر از فلسفۀ یونانی و افلاطونی است. فیلون تا حدی مانند آگوستین، به همۀ مسائل پرداخته؛ حتی همۀ مواردی را که متفکرین بعدها مطرح کردند، آن­ها گفته بودند که نکتۀ بسیار جالبی است.

برای مثال فیلون دربارۀ ادیان ابراهیمی سخنان بسیاری دارد.

یکی از مواردی که فیلون متوجه شد، این بود که در کلام خدا می‌گوید: «خداوند گفت و شد». در غالب این صحبت یک انطباق زمانی بین دستور الهی و انجام آن دیده می‌شود. به‌ محض گفتن، می‌شود. در حقیقت کلام خدا، فعل خدا است؛ می‌گوید و می‌شود. اما مسئله این است که چنین جنبه‌ای اصلا در فرهنگ یونانی وجود نداشت و لوگوس یونانی نمی‌توانست به‌طور کامل الوهیت مسیح را نشان بدهد. لوگوس یونانی، عالی‌ترین شکل عقل و تکامل حکمت بود و در بیشتر موارد مخلوق و واسطۀ بین خلق و خدا بود.

پس لوگوس غیر مسیحی در فلسفۀ یونانی آن، حکمت و عقل پشتِ هستی بود. هراکلیتوس – از فلاسفۀ قرن ۵ و۶ – مانند فیلون عقیده داشت که لوگوس در تمام هستی وجود دارد و تک و خاص است؛ همچنین واسطه‌ای بین خالق و مخلوق است. سخن مشهور او که “نمی‌شود درون یک رودخانه دو بار پا گذاشت” به این نکته اشاره دارد که هر بار که پا در رودخانه می‌گذاریم، نه پای ما همان پا و نه رودخانه همان رودخانه است. ملاصدرا نیز در قرن هفده چنین صحبتی دارد. به‌ عقیدۀ آنها همه‌ چیز هر چند نامحسوس، در لحظه عوض می‌شود و در حال تغییر است.

لوگوس مسیحیت نیز تا حدودی همین را می‌گوید؛ اما در اصل، لوگوس را مخلوق نمی‌داند و اشاره به تجسم خداوند در مسیح دارد. در بحث انجیل یوحنا، لوگوس همان چیزی است که در ابتدا خدا گفت و شد؛ همان کلام خدا که فعل خدا و ذات خدا است، جسم می‌شود و به‌ شکل انسان کامل و خدای کامل، روی زمین می‌آید تا برای گناهان بشر قربانی بشود.

در اسلام نیز به لوگوس، مفهوم خاصی داده شده که بحث صادر اول و نور محمد است و یا رواقیان، لوگوس را آن نظم عقلانی عالم و نظم ابدی در همۀ اشیا می‌دانستند که هیچ‌ کدام از این تعابیر یونانی، یهودی، اسلامی، رواقی و غیره آن مفهومی نیست که یوحنا در انجیل خود بیان کرده است. لوگوس یوحنا خلق نشده، بلکه خود خالق است؛ حکمت ازلی و ابدی هستی، خدا و پسر خدا است. آن لوگوس، مسیح است که به پُری الوهیت خدا در جسم یافت شد و برای نجات بشر فدا گردید.

استفاده از واژۀ لوگوس در مکاتب فلسفی عهد باستان به‌خصوص رواقیان، زیاد بوده؛ اغلب به‌ معنی خدا، که بیشتر در  نظام عقلانی جهان، قانون ذاتی و طبیعی، نیرویی حیات‌بخش است که در ضمیر اشیا پنهان می‌باشد و یا آن نیروی مافوق است که جهان محسوس تحت‌ تدبیر او قرار دارد. نزدیک‌ترین واژه برای معنی‌ کردن لوگوس، عقل است اما در هر صورت، با لوگوس یوحنا و مسیحیان فرق دارد.

شخصیتهای کلیدی در شورای نیقیه:

۱. اسکندر اسکندریه -۲۹۶ تا ۳۷۳- اسقف اسکندریه در قرن ۴

۲. آریوس اهل اَنطاکیه و ساکن اسکندریه

۳. آتاناسیوس Athanasius ‪-  Contra Mundum

۴. یوسیبیوس Eusebius، پدر تاریخ مسیحیت و حامی آریوس

آتاناسیوس:

آتاناسیوس در یک خانوادۀ متمول و ثروتمند مسیحی در اسکندریه به‌ دنیا آمد. خانوادۀ آتاناسیوس مسیحیان جدی و خوبی بودند و او از بچگی تعلیم گرفته بود. روایتی از ۱۰ سالگی آتاناسیوس است که در حال بازی مراسم غسل تعمید با دیگر کودکان بود و روی سر هم آب می‌ریختند و بازی می‌کردند که اسکندر اسقف اسکندریه در حال عبور از آن­جا بود و دیدن این صحنه، توجه او را به آتاناسیوس جلب می‌کند که چگونه با وجود کودکی، نیایش طولانی و مراسم تعمید را بدون خطا اجرا می‌کند. اسکندر بسیار متعجب می‌شود و با آتاناسیوس ۱۰ ساله صحبت می‌کند؛ از زکاوت الهی او و بسیاری دانسته‌هایش از مسیحیت و حفظیات او از نیایش‌ها، شگفت‌زده می‌گردد.

اسکندر پتانسیل بالایی درون آتاناسیوس می‌بیند؛ می‌خواهد که روی او سرمایه‌گذاری کند. بنابراین با خانوادۀ او صحبت می‌کند تا او را به مدرسۀ خصوصی اسکندر ببرند تا آتاناسیوس به‌ صورت آکادمیک و اصولی رشد کند. خانوادۀ مسیحی آتاناسیوس با خوشحالی بسیار و با کمال میل قبول می‌کنند و او در مدرسۀ الهیات و فلسفه زیر نظر خود اسکندرِ اسکندریه شروع به مطالعۀ گستردۀ کتاب ‌مقدس و فلسفه می‌کند. آتاناسیوس روز به روز رشد می‌کرد و نسبت به دیگران برتری خاصی داشت به طوری که در ۲۰ سالگی به‌ شکلی شکوفا شد که دستیار ارشد اسکندر شد و به او مشاوره می‌داد و همانند دو دوست شدند.

در زمان تشکیل شورای نیقیه، در سال ۳۲۵  آتاناسیوس تقریبا ۳۰ سال داشت.

آریوس:

آریوس Arius در مکتب پُل – اهل سموساتا – شاگردی کرده بود و ریشۀ بدعت او در همان تعالیم پُل که مسیح را خدا نمی‌دانست، بود. آنها مسیح را به‌ عنوان همان مسیحِ وعده داده شدۀ یهود، قبول داشتند؛ ولی او را هم‌ذات با خدا، نمی‌دانستند. آریوس فردی بسیار فرهیخته و کاریزماتیک بود و دانش زیاد و نیت خیری داشت، اما طرز تفکر او دربارۀ عیسی همانند مسلمانان بود و مسیح را انسان و پیامبری بزرگ و لایق احترام بسیار می‌دانست، نه خدا.

روایات تاریخی وجود دارد که پیامبر اسلام به‌ احتمال بسیار زیادی در سن نوجوانی از شاگردان آریوس تعلیم گرفته و تحت‌ تاثیر اعتقادات این مسیحیان بدعتی بوده است. اسلام بحث تک‌خدایی خود را از تعالیم آریوس کپی کرده است.

روزی آریوس و اسکندر اسکندریه در مجلسی مشغول گفت‌وگو بودند که آریوس میان کلام اسکندر به او ایراد می‌گیرد و می‌گوید مسیح خدا نیست. اسکندر ناگهان متوجۀ فاصله تعلیمی و بدعت آریوس می‌شود و چون این اختلاف نظر بسیار مهم بود، اسکندر مدرک آریوس را باطل می‌کند و او دیگر اجازۀ داشتن منبر و تعلیم را نداشته و نمی‌توانست نمایندۀ هیچ کلیسایی باشد و دیگر هیچ قدرت رسمی نداشت. البته چون تحت فرمان میلان و سلطۀ کنستانتین بودند، او می‌توانست در معابر عمومی تعلیم دهد؛ اما از دست‌ دادن قدرت و اختیارات و تعلیم در کلیسا برای آریوس بسیار مهم بود.

اعتقادات آریوس:

– خدا ازلی و ابدی است و خدای پسر و روح‌القدس نیست.

– خدا همه‌ چیز را به‌ صورت داوطلبانه خلق کرده است.

– فقط خدا خلق نشده است.

– مسیح مخلوق کامل است، زیرا کلام خدا می‌گوید، پسر مولود خدا است؛ پس مسیح خلق شده است.

– تجسم، اتحاد لوگوس با جسم انسانی بوده است. تجسم مسیح را این­‌گونه تعبیر می‌کردند که همۀ انسان‌ها بدن و روح دارند ولی مسیح، بدن و لوگوس دارد و لوگوس جای روح او را می‌گیرد.

آریوس بر خلاف استاد خود پُل که لوگوس را رد می‌کرد، دربارۀ لوگوس بحث می‌کند و تا حدودی مطابق کتاب‌ مقدس عمل می‌کند. کلماتی مانند “تولید و نخست‌زاده” در کلام، باعث شده بود تا آریوس این­‌گونه برداشت کند که لوگوس خلق شده است. در حقیقت آریوس می‌خواست که الهیاتش کتاب‌مقدسی باشد و در واقع از درون شریر نبود.

او واقعا فکر می‌کرد که منظور کلام این است که مسیح خلق شده و اولین و بهترین و کامل‌ترین مخلوقات است، اما ازلی و ابدی و هم‌ذات با خدا نیست. آریوس معتقد بود که خدا یک مادۀ مستقل آفریده که همان لوگوس و پسر خدا است نه خدا، بلکه یک نوع اَبَر مخلوق خدا است و توسط آن دیگر چیزها را آفریده است. این تفکر را نیز از کلام خدا برداشت کرده بوده که همه‌ چیز توسط مسیح آفریده شد (کولسیان ۱۶:۱ و یوحنا ۳:۱ و یوحنا ۱۶:۳). تعالیم او طرفداران بسیاری پیدا کرده است.

به‌دلیل وجود چنین اختلافات الهیاتی میان مسیحیان، کنستانتین در سال ۳۲۵ شورای نیقیه را برای حل این اختلافات تشکیل می‌دهد. شورای نیقیه اولین شورا از شوراهای هفت‌گانه است.

شورای نیقیه

کنستانتین در نیقیه (نزدیک ترکیۀ کنونی) ۳۱۸ اسقف را از سراسر دنیا دعوت می‌کند. در اولین جلسه، علاوه بر اسقفان، بازماندگان مسیحیان جفا دیده از زمان دایوکلیشِن نیز بودند. کسانی که بر اثر شکنجه یا یک چشم نداشتند و یا قسمتی از بدنشان ناقص و حتی قطع شده بود که بسیار مورد احترام و نورچشمی و جزو شاهدین صامت بودند. کنستانتین پس از ورود به شورا، سلامی می‌کند و سپس به سمت آن افراد مسیحی جفا‌ دیده و جانباز می‌رود؛ او در مقابل آنها زانو زده و تک‌تک آن­ها را لمس می‌کند و محل‌های آسیب‌دیده را می‌بوسد.

او به‌ شکل بسیار عمیقی از آنان قدردانی می‌کند که تصویر بسیار بسیار زیبایی است. تا این‌ زمان، کلودیوس، نرون، دومیتیان و تراجان فرمانروایانی بودند که همگی دشمن مسیحیت بودند؛ اما در زمان کنستانتین، پادشاه جهان و قدرتمندترین شخص دنیا به این افراد تعظیم می‌کند که به‌ نوعی از طریق این افراد به خود مسیح تعظیم می‌‎کند. در این‌ زمان مسیحیت در اوج خودش است؛ پادشاهان زمین در برابر عیسی زانو زدند و مسیح را به‌ عنوان پادشاه حقیقی شناختند.

کنستانتین در امور شورا دخالت خاصی نداشت؛ فقط می‌خواست اختلافات به نتیجه برسد و امپراتوری در آرامش باشد. عضو اصلی شورای نیقیه در پیشبرد امور، آتاناسیوس است. با شروع کار شورا پس از ۳۲ ماه جنگ و بحث و جدل و مسائل سیاسی، در سال ۳۲۵ اعتقادنامۀ نیقیه به‌ عنوان اولین آموزۀ کلیسایی با محوریت مسیح‌شناسی، در دفاع از بدعت آریوس ضد الوهیت مسیح و در تأیید برابری مسیح با خدا و هم‌ذاتی و ازلی و ابدی‌ بودن رابطۀ پسر با پدر، نوشته می‌شود و آریوس رد می‌شود. آتاناسیوس مؤثرترین شخصیت است که بر ضد آریوس، حقانیت کتاب ‌مقدس را بر تأیید خدا‌ بودن مسیح و هم‌ذات‌ بودن مسیح با خدا، پیش می‌برد.

این اعتقادنامه ۵۶ سال بعد به‌دلیل لحن صریح و تند آن در سال ۳۸۱ با حفظ محتوای اصلی، ویرایش و لحن آن ملایم‌تر می‌شود و همان اعتقادنامه‌ای است که امروز در کلیساها وجود دارد.

اعتقادنامۀ نیقیه به اعتقادنامۀ آتاناسیوس – به‌خاطر تاثیر وی در شورا – نیز معروف است.  

اعتقادنامۀ نیقیه:

ما ایمان داریم به یک خدا، پدر قادر مطلق، آفرینندۀ آسمان و زمین و هر آنچه دیدنی و نادیدنی است؛ ما ایمان داریم به یک خداوند، عیسای مسیح، پسر یگانۀ خدا، مولودِ ازلی از پدر؛ خدا از خدا، نور از نور، خدای حقیقی از خدای حقیقی، مولود و نه مخلوق، که او را با پدر یک‌ ذات است. همه‌ چیز به‌واسطۀ او آفریده شد؛ و به‌خاطر ما انسان‌ها و برای نجات ما از آسمان نزول کرد، از طریق روح‌القدس از مریم باکره جسم شد و انسان گشت. تحت سلطۀ پنتیوس پیلاتُس به‌خاطر ما مصلوب شد، رنج مرگ را کشید و مدفون گشت.

در روز سوم بر حسب کتب­ مقدس از مردگان برخاست؛ و به آسمان ‌صعود کرد و به دست راست خدای پدر نشسته است. او دوباره در جلال برمی‌گردد، برای داوری زندگان و مردگان؛ سلطنت او را پایانی نخواهد بود. ما ایمان داریم به روح‌القدس، خداوند و بخشندۀ حیات، که از پدر (و از پسر) صادر می‌گردد. با پدر و با پسر پرستیده و جلال داده می‌شود، او از طریق انبیا سخن گفته است.

ما ایمان داریم به یک کلیسایِ جامع و مقدس و کلیسای رسولان. ما یک تعمید برای آمرزش گناهان را تصدیق می‌کنیم. ما به رستاخیز مردگان و حیات عالم آینده چشم دوخته‌ایم. آمین!

این اعتقادنامه، تثلیثی و تأکید آن بر هم‎‌ذاتی مسیح با خدا است.

کلمۀ ذات یا ousia که سابِلیوس برای اولین‌بار گفت -homo ousia- در این شورا به‌ معنی هم‌ذاتی است که مسیح را صد در صد با خدا برابر می‌داند. همچنین عبارت “خدا از خدا و نور از نور” هم از سابِلیوس بدعت‌گذار ولی با معنی جدیدی آمده است. تمام مواردی که آریوس در بدعت خود ذکر کرده بود، در اعتقادنامۀ نیقیه به‌درستی و روشنی مطرح شده است؛ هم‌ذاتی، خدای حقیقی از خدای حقیقی، مولود نه مخلوق، همه‌ چیز توسط او آفریده شده است؛ آریوس می‌گفت لوگوس مخلوق عالی و رابط بین انسان و خدا است. آریوس، هم الوهیت مسیح و هم جسمانیت مسیح را رد می کرد که مسئلۀ نجات و تمام مسیحیت و صلیب و کفاره و آموزه‌های بسیاری را زیر سؤال می‌برد.

بحث دیگر، دربارۀ روح‌القدس بوده است که آیا روح از پدر و یا از پدر و پسر صادر شده است. این بحث به فیلیوک یا فیلیوکو filioque معروف است و در لاتین، اشاره به همین فرستاده‌ شدن یا صادر شدن روح‌‌القدس از پدر و پسر یا همان دو جانبه‌ بودن این فرستادگی می‌کند، که فقط پدر نبوده، بلکه پسر هم بوده است.

در نسخۀ اول اعتقادنامۀ نیقیه، فقط ذکر شده بود که روح‌القدس از طرف خدای پدر فرستاده شده است؛ اما در نسخۀ دوم، کلمۀ پسر اضافه می‌شود که همان فیلیوک یا فیلیوکو به‌ معنی (و پسر) است.

با باخت آریوس و شاگردانش در شورای نیقیه، او ادعا می‌کند که کلیسا و اکثریت اشتباه کردند و برای آگاهی و تعلیم درست به مردم، اقدام مؤثرتری می‌کند و تعداد بسیار زیادی هم، عقاید او را باور می‌کنند. آتاناسیوس تا آخر عمر خود در برابر این بدعت، از تعلیم درست دفاع می‌کند. گفته‌ شده که شورای نیقیه به جای تمام‌ کردن این بدعت، باعث رشد آن نیز شد.

سه سال بعد از اولین شورای نیقیه در سال ۳۲۸ اسکندر اسکندریه می‌‎میرد و آتاناسیوس جای او را می‌گیرد و اسقف اسکندریه می‌شود. آریوس بعد از مدتی نزد کنستانتین می‌رود و به‌خاطر چالش‌هایی که در مسیحیت ایجاد کرده، اظهار ندامت و پشیمانی می‌کند تا بتواند دوباره به کلیسا برگردد و موقعیت سابق خود را به دست آورد. کنستانتین هم که با الهیات آشنایی نداشت و بیشتر سیاسی بود، قبول می‌کند و با آتاناسیوس مطرح می‌کند؛ آتاناسیوس به هیچ عنوان برگشت آریوس را نمی‌پذیرد و به همین علت کنستانتین از آتاناسیوس ناراحت می‌شود. عده‌ای نیز با شایعه‌ها و شهادت‌های دورغین، وجهۀ آتاناسیوس را نزد کنستانتین بد و شریرانه می‌کنند؛ در نهایت کنستانتین آن دروغ‌ها را باور می‌کند و آتاناسیوس را اخراج و ۲ سال تبعید می‌کند و آریوس به کلیسا برمی‌گردد.

کنستانتین در سال ۳۳۷ می‌میرد و آتاناسیوس به موقعیت سابق خود برمی‌گردد.

پسر کنستانتین و جانشین او، ۲ سال بعد در ۳۳۹ مجدد آتاناسیوس را برای چندین‌ سال تبعید می‌کند. آتاناسیوس هیچ قدرتی در کلیسا ندارد؛ برای گذران زندگی کارگری می‌کند. او ۱۵ سال بعد تهدید به مرگ می‌شود و به مصر فرار می‌کند و تا مدتی در بیابان با تعدادی راهب بیابان‌نشین زندگی می‌کند.

جولیان، امپراتور بعدی که اولین امپراتور غیر مسیحی بعد از کنستانتین است، تبعید آتاناسیوس را ادامه می‌دهد و حتی سعی در قتل او داشته است. آتاناسیوس بار دیگر تحت حکم شخص دیگری به پست و مقام خود در کلیسا برمی‌گردد، ولی مجددا برای پنجمین بار طرد و تبعید می‌شود و در قبرستانی که پدرش در آنجا مدفون بود، پنهان می‌‌گردد.

نوشته‌های معروفی در این قرن وجود دارد، از جمله نوشتۀ آنتونی قدیس که تاثیر زیادی روی آگوستین و مسیحی‌ شدن او می‌گذارد. آنتونی قدیس همچنین تا حدودی کانُن عهد را در شکل ابتدایی‌‎اش تنظیم می‌کند که بعدها در سال ۳۹۷ در کارتیج تأیید می‌شود.

نتیجه‌:

آتاناسیوس شخصی بزرگ، با دانش و نخبه و یک مسیحی راستین بود که تمام عمر خود را صرف اثبات یک موضوع الهیاتی می‌کند. او به‌خاطر اهمیت تثلیث و حفظ این آموزه، عمر خود را از دست می‌دهد و متحمل سختی‌های بسیاری می‌گردد. زمانی که در جایگاهی می‌ایستیم و کتاب­ مقدس را ملاک قرار می‌دهیم تا تجربه و احساس و فرایض انسانی وارد تعلیم نشود، سعی داریم تا قدم جای پای پدران کلیسا و گذشتگان خودمان بگذاریم، زیرا با خدا مواجه هستیم و این بسیار مهم است. الهیات و آموزه‌های مسیحی و اعتقادنامه‌ها نقش مهمی را ایفا می‌کنند.

کسانی که با هم و به اسم اتحاد، دوستی، روابط، ضوابط و پول هر تعلیمی را از مدیای خود ترویج می‌دهند، باید در پیشگاه خدا و خداوند پاسخ‌گو باشند! یعقوب ۱:۳ می‌گوید: «برادران من، مبادا که بسیاری از شما در پی معلم‌ شدن باشند، زیرا می‌دانید که بر ما معلمان، داوریِ سخت‌تری خواهد شد».

چهرۀ دنیا برای آتاناسیوس تغییر می‌کند و تمام دنیا در مقابل او می‌ایستند و ملقب به آتاناسیوس و دنیا Contra Mundum می‌‎شود. آیا شما هم روی اعتقادات و اصول ایمانی خود تا این حد ایستادگی دارید؟ تعلیم درست چقدر برای شما اهمیت دارد؟ آیا شما حاضر هستید در برابر دنیا بایستید؟


نویسنده: نیما علیزاده

سایر مقالات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا