تاریخ اصلاحات (جان کالوین)

این مقاله را گوش کنید

تاریخ اصلاحات (۱۶۰۰ تا ۱۷۰۰)

جان کالوین

مدرنیته یا دوران نوین، دوره‌ای‌ از تاریخ بین سده پانزدهم تا سده بیستم میلادی است و واجد جنبش‌های متعدد فرهنگی و عقلانی می‌باشد.

Solas

فقط فیض  Sola Gratia

فقط ایمان  Sola Fide

فقط مسیح  Sola Christus

فقط کتاب مقدس  Sola Scriptura

فقط برای جلال خدا Sola Deo Gloria 

فقط فیض:

کلیسای کاتولیک می‌گفته و می‌گوید که فیض، عامل نجات است اما فیض با لیاقت و شایستگی، فیض و اعمال انسانی.

فقط ایمان:

کلیسای کاتولیک می‌گفته و می‌گوید که نجات توسط ایمان و اعمال انسانی است و این کتاب‌مقدسی نیست. آنها برای نفع خود و ایجاد هراس و حتی تجارت مالی، این‌گونه تعلیم می‌دادند.

کلام خدا می‌گوید که ما فقط‌ و فقط، توسط ایمان نجات پیدا می‌کنیم زیرا کار مسیح بر روی صلیب کامل بود و نیازی به اضافه‌ کردن هیچ عمل یا اعمالی به کار مسیح نیست.

فقط مسیح:

کلیسای کاتولیک می‌گفته و می‌گوید که اگر شما خواهان مسیح هستید باید او را در کلیسا و از طریق عشای‌ ربانی دریافت کنید زیرا زمانی که کشیش در عشای‌ ربانی دعا می‌کند، نان و شراب تبدیل به خون و بدن واقعی مسیح می‌شوند زیرا کشیش آن کهانت و قدرت لازم را برای این تبدیل دارد.

اما اصلاح‌گران می‌گفتند ما برای مسیح به کلیسا می‌‎رویم و هیچ تعلیم کتاب‌مقدسی درباره آن وجود ندارد.

فقط برای جلال خدا:

تأکید ‫کلیسای کاتولیک بر خشنودی و رضایت رهبران کلیسا و پاپ و مریم است، در حالی‌ که اصلاح‌‎گران می‌گفتند که هدف تمام زندگی فقط جلال خدا است و نه انسان.

فقط کتاب‌ مقدس:

‫کلیسای کاتولیک می‌گفته و می‌گوید که کلیسا کتاب‌ مقدس را نوشته است، پس فقط کلیسا می‌تواند آن را تفسیر کند. کلیسا به اندازه کتاب‌ مقدس اقتدار و توانایی دارد که کلام خدا را تفسیر کند و کتاب‌ مقدس و سنت را با هم تعلیم می‌دهند.‌ اصلاح‌گران می‌گویند کتاب‌ مقدس الهام خدا است، به کلیسا داده شده و کلیسا آن را ننوشته بلکه از خدا دریافت کرده است. بنابراین کتاب‌ مقدس به‌ تنهایی مقتدر است و کلیسا اقتداری روی کتاب‌ مقدس ندارد. اصلاح‌گران احترام زیادی برای تعالیم پدران کلیسا قائل بودند اما کتاب‌ مقدس تنها مرجعِ عالی، غایی و نهایی ما است. پیام کتاب‌ مقدس در کلام خدا واضح است و نیازی به تفسیر کلیسای کاتولیک ندارد.

انجیلی که این کاتولیک‌ها موعظه می‌کنند، انجیل حقیقی نیست؛ پنج موردی که ذکر شد، از دلایل اثبات این گفته می‌باشد. در زمان اصلاحات مارتین لوتر، جان کالوین و دیگران تلاش بسیاری کردند تا مردم بتوانند به آگاهی درست، دست پیدا کنند. کتاب‌ مقدس به زبان‌های مختلف ترجمه شد تا همگان بتوانند آن را بخوانند و متوجه تعالیم نادرستی که کلیسای کاتولیک می‌داد، بشوند. بزرگ‌ترین کابوس کلیسای کاتولیک از زمان ترجمه کتاب‌ مقدس شروع شد. ‫در این مقطع، به‌خاطر همین اصلاحات، بین کلیسای کاتولیک و اصلاح‌گران جنگ رخ می‌دهد.

این پنج مورد، در زمان‌های مختلف نوشته و مطرح شدند و تا قرن بیستم به‌ شکل یک‌دست معرفی نشدند. سه مورد آن -فقط ایمان، فقط فیض و فقط کتاب‌ مقدس- در اوایل دوره اصلاحات شکل گرفت و لوتر تاثیر زیادی روی آنها داشت. بعدها، فقط مسیح و فقط جلال خدا هم اضافه شد. اخیرا عده‌ای موارد دیگری را هم به آن اضافه کرده‌اند که جنبه غیر رسمی دارد.

در قرن شانزده، منابع و متون اصلی جای سنت را می‌گیرند. آنچه از دوره رنسانس شروع شد که به‌ جای گوش‌ سپردن به دستورات و سخنان پاپ یا توجه به سنت و حدیث، به کلام خدا و تعلیم پدران کلیسا توجه کنیم.

خدا، لوگوس -پسر خدا، حقیقت و منبع اصلی هستی و همه‌ چیز- و کلام خود را، در مسیح به ما داده است نه در کلیسا و پاپ و سنت. سنت بد نیست اما زمانی که جای کلام و مسیح را بگیرد، بدعت و نادرست است.

در دوره اصلاحات و در کنار منبع اصلی، وجدان و ضمیر انسان نیز مهم بوده است. قرار گرفتن چشم‌بسته در یک ساختار و سیستم، و تبعیت از کشیش یا کاردینال و یا پاپ، اشتباه است. باید به ندای درون خود آگاه باشیم تا دریابیم آنچه‎ که می‌‎شنویم با آن هم‌خوانی داشته باشد. لوتر هم به همین دلیل در مقابل شورای وورم گفت من به وجدانم، و ضمیرم به من گره خورده است و نمی‌توانم بر ضد آن عمل کنم.

این حالت وجدان‌گرایی شروع آزاداندیشی بود که امروزه در غرب از حد گذشته است و در دنیای پست‌مدرن هر کسی حقیقت را برای خودش تعریف می‌کند و به انزوای بسیاری کشیده شدند. آزاداندیشی در حدود درست آن خوب است. کسانی که با ادعای اعتقاد به اصلاحات، با کاتولیک‌ها یا سایر گرایش‌ها تعامل دارند و به‌دلیل تفکر آزاداندیشی با مسلمانان هم ارتباط نزدیک برقرار می‌کنند، از اقتدار کلیسا خارج شده و خودمختار عمل می‌کنند. این نحوه عملکرد نه‌تنها در جوامع بزرگ بلکه در جوامع کوچک نیز مانند کلیسا نادرست و خطرناک است و به لیبرالیزم ختم می‌شود.

جان کالوین

جان کالوین در سال ۱۵۰۹ به دنیا آمد -در زمان بیست‌وپنج سالگی لوتر- در سال ۱۵۱۷ زمانی که لوتر اعلامیه نودوپنج ماده‌ای خود را به در کلیسا در ویتنبرگ زد، کالوین هشت ساله بود و آنها هیچ‌گاه یکدیگر را ملاقات نکردند.

جان کالوین نسل دوم اصلاح‌گران به حساب می‌آید که راه لوتر، زوئینگلی، بیوسر و بقیه را ادامه می‌دهد اما کالوین تقریبا تبدیل به بزرگ‌ترین همه اصلاح‌گران می‌شود.

کالوین فرانسوی بود. پدر وی وکیل بود و برای اسقف کار می‎‌کرد و مادر او یک کاتولیک متعهد بود. کالوین خود را یک مسیحی می‌دانست و در یک خانواده مسیحی و آکادمیک بزرگ شد. بر خلاف لوتر که ابتدا در مدرسه قانون، حقوق تحصیل کرد و سپس راهب شد، پدر کالوین از همان ابتدا او را برای تحصیل الهیات تشویق می‌کند اما پس از بروز مشکلاتی و طرد شدن پدر وی از کلیسا، کالوین نیز به مدرسه قانون می‌رود و دکترای حقوق می‌گیرد. او بسیار باهوش و درس‌خوان بود. کالوین در ابتدا نگرش لوتر و اصلاح‌گران را اشتباه و آنها را بدعت‌گذار می‌دانست.

شبی در راه دانشگاه به منزلش با پیرمردی برخورد می‌کند که به او بشارت می‌دهد و می‌گوید:  ای مرد جوان آیا می‌دانی که نجات هدیه رایگان خدا است؟! و کالوین از ترس فرار می‌کند. چند روز بعد کالوین همان پیرمرد اصلاح‌گر را در خیابان می‌بیند که او را به‌قصد اعدام و سوزاندن بسته‌اند -مجازات مخالفان کلیسای کاتولیک آتش‌ زدن آنها در ملأعام بود- و او بدون هیچ ترس، اشک، تقلا و التماسی بسیار محکم ایستاده و این سرود مزامیر را می‌خواند که: قلعه بلند من خدا است و ملجا و پناه من هرگز سقوط نمی‎‌کند. آتش او را در بر می‌گیرد و صدای او خاموش می‌شود. کالوین فوق‌العاده تحت‌ تاثیر ایمان آن مرد قرار می‌گیرد. از طرفی پسرخاله‌ وی که پروتستان شده بود نیز تاثیر بسیاری روی او گذاشت. زمان دقیق پروتستان‌ شدن کالوین مشخص نیست اما می‌دانیم که این اتفاق در طی روندی برای او محقق می‌شود و به‌ نحوی رازگونه است.

در نهایت کالوین اصلاح‌گر به‎‌خاطر تهدیدهای کلیسای کاتولیک مجبور به فرار از فرانسه به سوئیس می‌شود. کالوین قصد ترک ژنو و سوئیس را داشت که ویلیام فارِل از او می‌خواهد که به‌خاطر نیاز داشتن به وجود او، در آنجا بماند. کالوین تمایلی به ماندن نداشت اما ویلیام فارل به او می‌گوید که اگر در چنین شرایطی کمک نکند، خدا او را لعنت خواهد کرد و کالوین از ‌ترس خدا می‌‌ماند.

در سال ۱۵۳۶ در شهر لوزان سوئیس بین افرادی که نمی‌دانستند در کلیسای کاتولیک بمانند یا به اصلاح‌گران ملحق بشوند، مناقشه‌ای درمی‌گیرد و در آن، از طرفی کاتولیک‌ها بودند که به‌خاطر قدمت و زمان طولانی وجودشان قدرت و نفوذ و طرفداران فراوانی داشتند و افرادی را برای دفاع و بحث تربیت کرده بودند، از طرف دیگر اصلاح‌گران و کالوین و ویلیام فارل بودند که چون نوپا بودند و آزمون‌ و خطایی ندیده بودند، جدی گرفته نمی‌شدند. جلسه به نفع کاتولیک‌ها پیش می‌رفت و رو به اتمام بود که ویلیام فارل از کالوین که تمام روز در سکوت شنونده بود -کالوین بر خلاف لوتر بیشتر اهل مطالعه و نگارش بود تا سخنوری- می‌خواهد که واکنشی نشان بدهد و سخنی در دفاعیه بگویید. کالوین بدون هیچ آمادگی قبلی در دفاع از اصلاحات یک ساعت سخنرانی می‌کند و از کلام خدا و پدران کلیسا و نوشته‌های آنها صحبت‌های بسیاری می‌کند و سوالاتی را مطرح می‌کند که همه شگفت‌زده می‌شوند و هیچ‌ کس نمی‌تواند پاسخی به آنها بدهد که این نشان‌دهنده شخصیت قوی و تسلط و تبحر او به الهیات در سن بیست‌وهفت سالگی است. بعد از صحبت‌های کالوین، شخصی به نام جان تَندی John Tandy  که واعظی کاتولیک و دشمن اصلاحات بود، در برابر همگان می‌گوید: طبق آنچه که هم‌اکنون شنیدم، اعتراف می‌کنم که در برابر روح‌‌القدس و حقیقت خدا، گناه کردم و به‌خاطر بی‌اعتنایی، در اشتباه و خطا بودم و تعلیم دادم. از خدا می‌خواهم که مرا ببخشد و از مردم لوزان می‌خواهم که مرا عفو کنند. من از جایگاه خودم در کلیسای کاتولیک استعفا می‌دهم و از این لحظه به‌ بعد، مسیح را در تعلیم پاک دنبال می‌کنم. از این زمان به بعد، قدرت کلام کالوین و تاثیراتی که بر مسیحیت و اروپا می‌گذارد، نمایان می‌شود.

کالوین پس از برگشت به ژنو، دو سال از بدترین سال‌های عمر خود را تجربه می‌کند که طبق گفته خودش، آن زمان جهنمی بر روی زمین بود. افراد بسیاری چه سیاسی‌ها و چه مسیحی‌ها با او مخالفت می‌کنند، در خیابان به او حمله و یا تمسخرش می‌کردند. پس از آزار بسیار، او را از شهر اخراج می‌کنند که طبق گفته وی، آن روز بهترین روز زندگی او بود. کالوین به فرانسه می‌رود و ۳ سال از بهترین و شادترین سال‌های عمر خود را در آنجا می‌گذراند.

الهیات و نوشته‌های جان کالوین:

کالوین در فرانسه سه سال به‌ عنوان شبان فعالیت می‌کند و در سال ۱۵۴۱ به دعوت‌ ژنو، مجدد به آنجا برمی‌گردد. در این برگشت، او در ژنو تدریس می‌کند، روی مبادی مسیحی و تفسیر رومیان فعالیت دارد و موعظات بسیاری می‌کند. او روزی دو مرتبه برای پانصد نفر در کلیسا موعظه می‌کرد و از همه‌ جا برای شنیدن موعظات او می‌آمدند. موعظات او بیشتر از یک ساعت بود و او بدون هیچ یادداشتی و بسیار مسلط و بداهه موعظه می‌کرد و شخصی را برای یادداشت‌ کردن موعظات او استخدام کرده بودند. او در ژنو دوهزار موعظه کرده است.

کالوین سیستم و ساختار کلیسایی را تغییر می‌دهد و به‌ جای اینکه افراد، قدرت داشته باشند، سیستم کلیسا قدرت و اقتدار دارد. او کتاب پرسش و پاسخی می‌نویسد که صد سال بعد وست‌مینستر از آن برداشت کرده است.

از مهم‌ترین نوشته‌های کالوین، مبادی مسیحی در دو جلد است که اصول مسیحیت پروتستان به شمار می‌آید و به چهار بخش تقسیم می‌شود: الهیات در باب خدای پدر، خدای پسر، خدای روح‌‌القدس و کلیسا، که به‌ نحوی بر اساس اعتقادنامه رسولان است. کالوین در بیست‌وهفت سالگی شش فصل آن را می‌نویسد و در ادامه زندگی خود آن را در دو جلد تکمیل می‌کند که اثری بسیار بسیار ارزشمند است. متاسفانه ترجمه خوبی به فارسی ندارد.

کالوین در مسیح‌شناسی و در روح‌‌القدس‌شناسی آثار ارزشمند و مهمی دارد. پنجاه‌‌ونه اثر مهم، چهارهزار نامه و رساله، حجم بسیاری نوشته روی موضوعات مختلف و تقریبا روی تمام کتاب‌ مقدس، کتاب تفسیری دارد. او حقیقتا انسانی عجیب و شبان، واعظ و نویسنده‌ای بی‌نظیر بود.

به‌خاطر صنعت چاپ نوشته‌های کالوین نیز مانند لوتر، خیلی سریع در اروپا پخش می‌شود. کالوین بدون اشاره به نام خود آنها را چاپ می‌کرد اما بعدها همه متوجه شدند.

در ژنو مدرسه، بیمارستان و برای فقرا خانه ساخت و برای آیندگان نمونه‌ شد. او ژنو را تبدیل به شهری کرد که معروف بود در آن هیچ‌ وقت صدای سرود و پرستش با مزامیر قطع نمی‌شود. در سال ۱۵۵۹ دانشکده‌­اش را در ژنو تاسیس می‌کند که به دانشکده کالوین معروف است و به قول جان ناکس -یکی از بزرگان اصلاح‌گر در اسکاتلند- این دانشکده عالی‌ترین مکان الهیات بعد از دوران رسولان بر روی زمین است.

 کالوین در بیست‌وهفتم ماه می در سال ۱۵۶۴ در شهر ژنو سوییس از دنیا می‌رود. جان کالوین و کالوینیزِم، تا به امروز به‌ عنوان تاثیرگذارترین اصلاح‌گر در زمینه الهیات شناخته شده است و طرفداران بسیار زیادی در نقاط مختلف دنیا دارد. یکی از گروه‌های بسیار معروف و تاثیرگذار در مسیحیت که متاثر از کالوین هستند، پاک‌دینان انگلستان بودند.

اختلافات و توافق کالوین و لوتر:

کالوین با لوتر درباره گناه اولیه، کتاب‌ مقدس، وابستگی ما به فیض و عادل‌شمردگی از طریق ایمان موافق بود. یکی از اختلاف­‌های آنها پیرامون عشای‌ ربانی بود -لوتر به حضور فیزیکی مسیح ولی کالوین به حضور روحانی مسیح معتقد بود- و  همین‌طور کلیسا و دولت – لوتر موافق دخالت دولت در کلیسا و کالوین موافق جدایی کلیسا از دولت بود- و البته تعمید نوزادان – لوتر معتقد بود که تعمید، نوزاد را نجات می‌دهد اما کالوین تعمید نوزاد را صرفا برای عضویت در کلیسا می‌دانست و به اینکه تعمید باعث بخشش و نجات نوزاد بشود معتقد نبود.

الهیات کالوین به دو طریق تمام مسیحیت مدرن را شکل داد: متد الهیاتی که داشت و کتب تفسیری که نوشت.

متد کالوین پیرامون شناخت خدا در برابر تفکر فلسفی قرون وسطی بود. او باور داشت که الهیدانان قرون وسطی در نگاهی فلسفی برای پاسخ به این سوال که “خدا چیست” اشتباه کرده‌اند زیرا آنها خدای کتاب‌ مقدس را درک نکرده بودند و با پیش‌فرض‌های خود به خدا باور داشتند. متد کالوین این بود که ما نباید بپرسیم “خدا چه است” بلکه باید بپرسیم “خدا چه کسی است” زیرا خداوند خود را در کلامش و در پسر خود عیسی مسیح، به ما معرفی کرده است و ما فقط از طریق مسیح می‌توانیم خدا را بشناسیم. کالوین حاکمیت مطلق خدا را در تمام امور زندگی تثبیت کرد، اینکه خدا بر همه‌ چیز حاکم است. او آموزه برگزیدگی و اینکه مسیح فقط برای کسانی که برگزیده بودند، مُرد و نه برای همه را در اصلاحات تثبیت کرد. کالوین تعلیم می‌دهد که بنابراین نجات از دست‌دادنی نیست چون برگزیدگی از خدا است.

کالوین کاملا شکل کتب تفسیری کتاب‌ مقدس را متحول کرد. نه لوتر و نه دیگران نتوانستند به شیوایی و سیستماتیکی کالوین، کتب تفسیری بنویسند. کالوین در تمام تاریخ کلیسا، استاد الهیات سیستماتیک است و کسی است که نگرش سیستماتیک کتاب‌مقدسی را پایه‌گذاری کرد. کالوین جدا از هر چیزی و بدون دخالت فرایض انسانی، تفسیر را از درون خود متن استخراج می‌کرد زیرا هم به علم زبان متن اصلی مسلط بود و هم هنر هرمنوتیک یا تفسیر را به‌خوبی داشت و هم در دانش کتاب‌مقدسی و تاریخی آن از پدران کلیسا، بی‌نظیر بود.

کالوین معتقد بود که ابتدا باید فکر نویسنده کتاب‌ مقدس را فهمید و سپس آن را در کلام او بازگو کرد. برای مثال او از ذهن و نگاه پولس به موضوعات می‌نگریست و درمی‌یافت که متن چه مفهومی را بیان می‌کند. او معتقد بود که زبان هر شخصی دریچه‌ای به افکار او است؛ یعنی زمانی که دریابیم چرا پولس این زبان و بیان و کلمات را استفاده کرده است آن‌زمان به فکر پولس و خدایی که آن فکر را برای نوشتن به پولس داده است، پی می‌بریم که مطمئن‌ترین و در عین‌ حال سخت‌ترین نوع تفسیر است.

منظور از تعلیم صحیح و کتاب‌مقدسی همین است زیرا تفسیر کلام خدا سیستم دارد. اشخاصی مانند لوتر، کالوین و بسیاری از دانشمندان الهیات خاص و تکرارنشدنی، این‌گونه موعظه می‌کردند. متاسفانه امروز نیز با وجود آگاهی‌های بسیار، کسانی به کالوین بی‌احترامی می‌کنند و یا کاتولیک‌ها که حتی نمی‌توانند چند خط تفسیر درست از کلام‌ خدا ارائه دهند، او را دیوانه می‌دانند. موعظه کلام خدا نباید به‌ظاهر مقبول واعظ و سخنان خوشایند و شعارگونه باشد. متاسفانه اصل و اساس گم شده است و ما اطلاعات و آگاهی درستی از تاریخ و افرادی نظیر کالوین و کارها و آثارشان نداریم. این ناآگاهی‌های ما باعث شده تا کسانی به‌ عنوان رهبر یا شبان، سخنانی را به‌ عنوان موعظه بیان کنند که بیشتر خاطرات شخصی آنها است تا کلام خدا و به اجرای شو، پیش‌گویی و قصه‌سرایی بپردازند تا تعلیم و بشارت درست و کتاب‌مقدسی. به همین خاطر است که مسیح می‌گوید: هر گاه کوری عصاکش کور دیگری بشود، هر دو در چاه خواهند افتاد.

کالوین و آرمینیوس:

کالوینیزِم و آرمینیَنیزِم در برابر هم هستند و تقابل آنها درباره برگزیدگی و نجات است.

آرمینیوس از اصلاح‌گرانی بود که اعتقاد داشت برگزیدگی خدا به شکل مطلق نیست زیرا او با توجه به علم خود، می‌داند که چه کسی در آینده به او ایمان می‌آورد و او را انتخاب می‌کند. بنابراین این انتخاب ربطی به برگزیدگی ندارد بلکه صرفا به علم خدا مربوط است. همچنین، نجات به عمل انسانی بستگی دارد نه به فیض مطلق و عمل خدا و انسان حتما باید به درجه‌ای برسد تا بتواند با اختیار آزاد خود، خدا را بخواهد، پس خون مسیح برای عده‌ای به هدر رفته است. آرمینینیزم -بیشتر مسیحیان ایرانی بدون داشتن آگاهی درست و کافی، در این تفکر هستند- می‌گوید مسیح برای همه مرد و این یک دعوت همگانی است و خدا منتظر پاسخ مثبت انسان است. بدین معنا که ممکن است نظر انسان در هر لحظه تغییر کند و زمانی در نجات باشد و زمانی از آن خارج شود. این نظریه نه قابل پذیرش با عقل است و نه آنچه که مسیح به عنوان مشخصه مسیحی بیان کرده است.

در قرن هفده میلادی و پس از مرگ آرمینیوس، پنج بیانیه طبق تعالیم آرمینیوس و در اعتراض به اعتقادات کلیسای اصلاح‌شده و کالوین در باب فیض و نجات، داده شد. این پنج بیانیه در سال ۱۶۱۸ به شورای دورت داده می‌شود تا آنها به تعلیم غلط آرمینیوس پاسخ دهند.

۱_ خدا بر اساس پیش‌دانی انتخاب می‌کند/ خدا بدون شرط و بر اساس حاکمیت مطلق خود انتخاب می‌کند (برگزیدگی با شرط و برگزیدگی بدون شرط).

۲_ مسیح برای همه مُرد اما فقط ایمان‌داران نجات پیدا می‌کنند/ مسیح برای برگزیدگان مُرد (کفاره محدود و همگانی).

۳_ انسان در گناه است ولی با اعمالش می‌تواند نظر خدا را جلب کند/ انسان کاملا در فساد و گناه است و نمی‌تواند برای آن کاری کند (اختیار آزاد و تباهی کامل).

۴_ انسان می‌تواند فیض خدا را رد کند/ انسان نمی‌تواند در برابر فیض خدا مقاومت کند( فیض قابل مقاومت و فیض غیر قابل مقاومت).

۵_ ایمان‌داران می‌توانند نجات را از دست بدهند/ برگزیدگان نجات را از دست نمی‌دهند (امنیت شرطی نجات و امنیت قطعی نجات).


نویسنده: نیما علیزاده

سایر مقالات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا