این مقاله را گوش کنید
عبرانیان ۳:۱۲-۱۹ «ای برادران، برحذر باشید مبادا در یکی از شما، دلی شریر و بیایمان باشد که از خدای حیّ مرتد شود، بلکه هر روزه یکدیگر را نصیحت کنید مادامی که «امروز» خوانده میشود، مبادا احدی از شما به فریبِ گناه، سختدل گردد. از آن رو، که در مسیح شریک گشتهایم، اگر به ابتدای اعتمادِ خود، تا به انتها، سخت متمسک شویم. چون که گفته میشود: امروز، اگر آواز او را بشنوید، دل خود را سخت مسازید، چنانکه در وقتِ جنبش دادنِ خشم او.
پس کِه بودند که شنیدند و خشم او را جنبش دادند؟ آیا تمام آن گروه نبودند که بهواسطۀ موسی از مصر بیرون آمدند؟ و به کِه تا مدت چهل سال خشمگین میبود؟ آیا نه به آن عاصیانی که بدنهای ایشان در صحرا ریخته شد؟ و دربارۀ کِه قسم خورد که به آرامیِ من داخل نخواهند شد، مگر آنانی را که اطاعت نکردند؟ پس دانستیم که بهسبب بیایمانی نتوانستند داخل شوند».
دو “اگرِ” بسیار مهم:
میخواهیم بار دیگر این دو آیه را پیشِ رویمان قرار دهیم و به بررسی این نکته بپردازیم که زندگیِ جمعیِ ما در کلیسا چگونه میتواند یاریمان نماید تا این “اگرها” را به انجام رسانیم. آیۀ ۶: «خانۀ [اهل خانۀ او، قوم او] او [مسیح] هستیم، به شرطی که تا به انتها، به دلیری و فخرِ امیدِ خود، متمسّک باشیم».
دقت کنید که این آیه نمیگوید اگر امیدمان را محکم بداریم، خانۀ مسیح خواهیم گشت؛ بلکه میگوید ما خانۀ او هستیم اگر امیدمان را محکم بداریم. به بیان دیگر، محکم داشتنِ امیدمان نمودار و گواه این است که ما در حال حاضر خانۀ او هستیم.
حال، به واژۀ “اگر” در آیۀ ۱۴ توجه کنید: «در مسیح شریک گشتهایم، اگر به ابتدای اعتمادِ خود، تا به انتها، سخت متمسک شویم». باز هم با دقت به ترتیب واژگان توجه نمایید. این آیه نمیگوید: «در آینده، در مسیح شریک خواهیم گشت اگر اطمینان خود را محکم بداریم».
بلکه میگوید: «در مسیح شریک گشتهایم [در گذشته] اگر اطمینان خود را محکم بداریم». به بیان دیگر، محکم داشتنِ اطمینان، ثابت میکند اتفاقی واقعی و ابدی برای ما روی داده است، بدین معنی که ما در مسیح شریک شدیم. ما واقعا تولد تازه یافتیم. ما واقعا نجات یافتیم و ما واقعا جزیی از خانۀ مسیح گشتیم.
حال، اگر اطمینان خود را محکم نداریم، چه میشود؟ پاسخ این نیست که از شریک بودن با مسیح بازمیایستید، بلکه نکته اینجا است که شما اصلا در مسیح شریک نگشته بودید. این جمله را بهدقت بخوانید: «در مسیح شریک گشتهایم، اگر اطمینان خود را محکم بداریم». بنابراین، «اگر اطمینان خود را محکم نداریم، در مسیح شریک نگشتهایم».
رسالۀ عبرانیان امنیت ابدی را تعلیم میدهد.
بر اساس این آیات، به شما خاطرنشان میسازم که کتاب عبرانیان، به آموزۀ امنیت ابدی میپردازد، یعنی تعلیم میدهد اگر بهراستی در مسیح شریک گشتهاید، همواره شریک خواهید ماند. او در شما عمل خواهد کرد تا ایمان و امیدتان را محفوظ نگاه دارد. به بیان دیگر، اگر شما فرزند خدا هستید، نمیتوانید از فرزند خدا بودن بازایستید.
با این حال، همۀ ما میدانیم که افراد بسیاری هستند که از حیات مسیحی برخوردار گشتهاند، ولی پس از مدتی رویگردان میشوند و خداوند را ترک میکنند. نویسندۀ این رساله، این افرادِ بسیار را در ذهن خود داشت و از آنجا که میدانست وقوع چنین امری دور از انتظار نیست، در این آیات به آن میپردازد.
او نشان میدهد که چگونه میتوان از وقوعش جلوگیری نمود. اما آنچه نویسنده قصد توضیحش را دارد، این است که وقتی چنین اتفاقی روی میدهد. بدین معنا که آن شخص نه فقط واقعا در مسیح شریک نیست، بلکه هرگز شریک واقعیِ مسیح نیز نبوده است.
اگر ما اطمینانِ خود را محکم داریم، در مسیح شریک گشتهایم و اگر اطمینانِ خود را محکم نداریم در مسیح شریک نگشتهایم. به عبارت دیگر، ثابتقدم ماندن در ایمان و امید، و اطمینانِ خود را محکم داشتن به خدا، وسیلهای نیست که بخواهید از آن طریق موقعیت و رابطۀ خود را با مسیح حفظ نمایید.
بلکه این ثابتقدم ماندن نشان میدهد که شما با مسیح رابطه دارید و این رابطه هرگز نمیتواند از بین برود، چرا که شما به فیض رایگان خدا و از آن سبب که مسیح عهد بسته و سوگند خورده (عبرانیان ۶:۱۷-۱۹) و وعده داده که خاصانِ خویش را نگاه میدارد (عبرانیان ۱۳:۵؛ ۲۰-۲۱)، از این رابطه برخوردار گشتهاید.
به عبارت دیگر، امنیت و اطمینانِ من، یادآوریِ تصمیمی نیست که در گذشته گرفتهام و یا دعایی که در گذشته نمودهام، بلکه من بهخاطر وفاداری و قدرت خدا که مرا برای آینده، به خودش امیدوار نگاه میدارد، از امنیت و اطمینان برخوردارم. امنیت من این است که «او که عمل نیکو را در من شروع کرد آن را تا روزِ مسیح به کمال خواهد رسانید» (فیلیپیان ۱:۶).
اگر هرگز ایماندار نبودهاید، چگونه میتوانید «از خدا رویگردان شوید»؟
این مهم، پرسشهای متعددی را به وجود میآورد. یکی از آن پرسشها این است که، بسیار خوب اگر کوتاهیِ ما در محکم داشتنِ امید و اطمینان ما، به این معنا است که هرگز بهراستی در مسیح شریک نبودهایم، پس طبق آیۀ ۱۲ از چه چیزی رویگردان میشویم؟
«ای برادران، برحذر باشید مبادا در یکی از شما دل شریر و بیایمان باشد که از خدای حیّ مرتد شوید». اگر ما بهراستی هرگز از آنِ خدا نبودیم، از چه نظر میتوانیم از خدا رویگردان شویم یا از او بازگردیم؟ با یک مثال میتوان بهسادگی به این پرسش پاسخ داد: رویگردانی یک مرد از نامزدش میتواند به اندازه رویگردانی یک مرد از همسرش دردناک باشد.
به گمانم، نویسنده در آیات ۷-۱۱ (مزمور ۹۵) قوم اسراییل را نمونه میآورد تا طرز فکر ما را نسبت به این مقوله شکل دهد. او در آیۀ ۹ به این اشاره میکند که قوم «اعمال مرا تا مدت چهل سال میدیدند. ولی باز هم دلشان را نسبت به خدا سخت نمودند و در دلهایشان به بیراهه رفتند».
به بیان دیگر، آنها به چشم خود دیده بودند که خدا، دریای سرخ را شکافت و رحمت عظیم خود را به آنها نشان داد تا ایشان را از مصر برهاند. آنها به چشم خود دیده بودند که خدا، از صخره آب جاری ساخت، از آسمان «منّ» فرستاد، با ستون ابر و آتش، راهنماییشان نمود، آنها را از دشمنانشان رهایی داد، شریعتی نیکو به ایشان بخشید که به آن زیست کنند و نسبت به سرکشی و نافرمانیشان سختگیری ننموده بود.
با وجود همۀ اینها، سختدل گشتند و امیدشان را از خدا برداشتند. آنها میخواستند به مصر بازگردند. آنها برای خود بتها ساختند و شروع به غر زدن نمودند. منظور نویسندۀ عبرانیان، وقتی که میگوید: «از خدای حیّ مرتد شدند» همین است.
کارهای عظیم خدا قوم اسراییل را در بر گرفته بود. آنها قدرت خدا، برکات روح او و نیکوییاش را چشیده بودند. ایشان قومی بودند که مکاشفۀ خدا بر آنها مکشوف گشته و به ایشان، روشنگری بخشیده بود، حال آن که، برای هیچ یک از امتهای روی زمین چنین نبوده است. با این حال، قوم اسراییل از خدا رویگردان شدند.
در دورانِ «عهد جدید» نیز همین امر در مورد برخی از اشخاص، صادق بود، چنانکه امروزه نیز در مورد برخی صادق است. آیات و عجایبی که در رسالۀ عبرانیان ۲:۴ به آن اشاره شده است، این اشخاص را در بر گرفته بود. آنها قدرت اعصار آینده را چشیده بودند، در میان افرادِ با محبت قرار گرفته و میزانی از کار روحالقدس را در میان خود و در زندگیشان تجربه کرده بودند.
آنها چشمهای از نور انجیل را دیده، در آب تعمید یافته و شام خداوند را خورده بودند. آنها به موعظه گوش سپرده و احتمالا خودشان نیز اعمال چشمگیری به جای آورده بودند. اما ایشان نیز همچون قوم اسراییل سختدل شدند و دلی شریر و بیایمان بر آنان چیره گشت؛ به جایی رسیدند که، به جای این که امیدشان را بر مسیح قرار دهند، به چیزهای دیگر امید بستند و با گذشت زمان، از همۀ نیکویی که ایشان را در بر گرفته بود، روی گرداندند.
رسالۀ عبرانیان میفرماید تنها توضیح و توجیهِ چنین رفتاری این است که ایشان «در مسیح شریک نگشته بودند». این افراد میزانی از روشنگری و قدرت و شادی را تجربه کرده و در آن شریک گشته بودند، اما (طبق کلام عیسی) ریشه نداشتند و خشک گردیدند، همچنانکه نگرانیها و ثروت و لذتهای این زندگی، برخی دیگر را خفه کرد (لوقا ۸:۱۳-۱۴).
به عبارتی، شما میتوانید به کار خدا، یعنی به محبت قومش، به نور کلامش، به امتیاز دعا و به قدرت الگوی او از نظر اخلاقی، نزدیک شده باشید، میتوانید به عطایا و معجزات روح او، برکاتِ مشیت او و مکاشفۀ روزانۀ خورشید و باران نزدیک گشته باشید، ولی از خدا رویگردان شوید.
میشود این چیزها را چشید و عمیقا تحت تاثیرشان قرار گرفت، اما در بیایمانی گم گشت، چرا که خودِ عیسی مسیح، شادی دل شما، امید، اطمینان و پاداشتان نبوده است. عیسی بارها و بارها این امور را تعلیم داد تا هشداری در مقابل اطمینان کاذب باشد. برای نمونه، او در انجیل متی ۷:۲۱-۲۳ میفرماید:
«نه هر که مرا خداوند خداوند گوید داخل ملکوت آسمان گردد، بلکه آن که ارادۀ پدر مرا که در آسمان است به جا آورد. بسا در آن روز مرا خواهند گفت: خداوندا، خداوندا، آیا به نام تو نبوت ننمودیم و به اسم تو دیوها را اخراج نکردیم و به نام تو معجزات بسیار ظاهر نساختیم؟ آنگاه، به ایشان صریحا خواهم گفت که: هرگز شما را نشناختم! ای بدکاران از من دور شوید!»
نبوت کردن، اخراج ارواح شریر و انجام کارهای عظیم در نام عیسی ثابت نمیکنند که عیسی ما را شناخته است و یا این که در مسیح شریک هستیم. با دلی سخت و تغییر نیافته نیز میشود این اعمال را به جای آورد. آنچه ثابت میکند عیسی ما را شناخته این است که او امید ما، اطمینان ما، گنجینۀ ما و پاداش ما باشد (عبرانیان ۱۰:۲۴؛ ۱۱:۲۵-۲۶). این واقعیت درونی است که زندگی ما را دگرگون میسازد.
پس نخستین پرسش این است: اگر هرگز در مسیح شریک نبودید، چطور میتوانید از خدا رویگردان شوید و یا بازگشت نمایید؟ پاسخ این است: به شکلهای بسیاری میتوان در نزدیکی به خدا شریک بود، ولی به او اعتماد ننمود و امید نبست و او را دوست نداشت. به همین ترتیب، به شکلهای بسیاری نیز میتوان از مسیح روی گرداند، بدون این که هرگز در او شریک بوده باشیم.
چگونه میتوانیم از امنیت ابدیمان اطمینان خاطر داشته باشیم؟
حال، دومین پرسش این است: چه کار کنیم؟ چطور از امنیت ابدیمان آگاه گردیم و از آن لذت ببریم و اطمینان خاطر داشته باشیم؟ آیات ۱۲ و ۱۳ برای این پرسش دو پاسخ دارند: یک پاسخ کلیتر و یک پاسخ اختصاصیتر. ابتدا، به پاسخ کلی در آیۀ ۱۲ نگاه میکنیم: «ای برادران، برحذر باشید مبادا در یکی از شما دل شریر و بیایمان باشد که از خدای حیّ مرتد شوید.»
پاسخ کلی این است: «مواظب باشید!»، «توجه کنید!»، «ببینید!»؛ به بیان دیگر، به وضعیت قلبتان بیاعتنا و بیتفاوت و بیتوجه نباشید. به قلبتان نگاه کنید. همانطور که پولس در رسالۀ دوم قرنتیان ۱۳:۵ میگوید، خود را امتحان کنید که در ایمان هستید یا نه؛ یا چنانچه پطرس در رسالۀ دوم پطرس ۱:۱۰ میگوید: «جِد و جهد کنید تا دعوت و برگزیدگیِ خود را ثابت نمایید».
به بیراهه نروید و از راه به در نشوید و نپندارید که ثابتقدم ماندنتان در ایمان، به قوت خود باقی خواهد ماند. هرگونه شور و اشتیاق دیگر، هر روزه، با جانتان در جنگ است تا ایمانتان را بدزدد و گنجهای دیگری را جایگزین مسیح نماید. مواظب باشید! هشیار باشید! کوشا باشید! مراقب دلتان باشید! همانطور که کتاب امثال سلیمان ۴:۲۳ میفرماید: «دل خود را به حفظِ تمام، نگاهدار، زیرا که مخرجهای حیات از آن است». این پاسخِ آیۀ ۱۲ است: توجه کنید!
اما شاید کسی سوال کند: «بسیار خوب، اگر واقعا در مسیح شریک هستم و باور دارم که چنین است، چرا باید اینقدر مواظب و بیدار باشم؟ مگر نمیگویید امنیت ابدیِ من تضمین شده است و نمیتوانم رابطهام را با مسیح از دست بدهم؟» تصور میکنم این سوال چیزی را فرض میکند که عهد جدید آن فرض را صحیح نمیپندارد. این سوال چنین فرض میکند که خدا مقرر نکرده که برگزیدگانش برای رفتن به آسمان، هوشیار و بیدار باشند یا خود را بسنجند.
کوشا باشند و طریقهای زندگی مسیحی را، به جدیت پیش گیرند. اما واقعیت این است که عیسی در انجیل لوقا ۱۳:۲۴ میفرماید: «جد و جهد کنید تا از درِ تنگ داخل شوید، زیرا که به شما میگویم بسیاری طلبِ دخول خواهند کرد و نخواهند توانست» و پطرس میگوید: «هوشیار و بیدار باشید، زیرا که دشمن شما، ابلیس، مانند شیر غُران گردش میکند و کسی را میطلبد تا ببلعد» (اول پطرس ۵:۸).
واقعیت این نیست که مسیحیانِ راستین نباید هوشیار و مراقب دلشان باشند، بلکه واقعیت این است که اگر هوشیار و مراقب دلتان باشید، میتوانید بدانید که به واقع مسیحی هستید. مسیحیان بیقید و سهلانگار، باید نگرانِ وضعیتِ خود باشند. آن کسانی باید نگران باشند که تعمید گرفتهاند و به پیشگاه منبر کلیسا آمدهاند و دعایی را بر زبان آوردهاند و در آیین عشای ربانی شرکت نمودهاند و به کلیسا آمدهاند، اما عیسی را دوست نداشتهاند.
به عبارتی او را عزیزترین گنجینهشان به حساب نمیآورند و امید خود را بر او قرار ندادهاند و مشتاق دیدار او نیستند، تا بگویند «زیستن مسیح است و مردن نفع». آنان که به خود اعتماد دارند باید احساس ناامنی کنند (رجوع شود به تثنیه ۲۹:۱۹). چنین افرادی هستند که اغلب در کلیسا با نجاتشان چون واکسن برخورد میکنند. آنها سالها پیش واکسن زدهاند و بدون این که ذرهای به خطرات بیایمانی بیندیشند. چنین فرض میکنند که همه چیز خوب و آرام است.
آنها میگویند: «وقتی هشتروزه یا ششساله بودم، در برابر جهنم واکسینه شدم». از این رو، برای آنها مهم نیست برای ورود به آسمان مراقب دلشان باشند تا آن را از سخت شدن و بیایمانی حفظ کنند. همین که مطمئن شوند صرفا واکسینه شدهاند، برایشان کفایت میکند. این افراد در خطری عظیم قرار دارند. نخستین پاسخ به این که چگونه از امنیت ابدیمان مطمئن باشیم این است: متوجهِ دلتان باشید و آن را در مقابل بیایمانی محافظت نمایید.
به این معنا که هوشیار و بیدار باشید تا در مقابل همۀ چیزهایی که با مسیح رقابت میکنند اطمینان و امیدتان را به او حفظ نمایید. دومین پاسخ، که در آیۀ ۱۳ به آن اشاره شده است، پاسخی اختصاصیتر است: «بلکه هر روزه همدیگر را نصیحت [یا تشویق] کنید مادامیکه (امروز) خوانده میشود، مبادا احدی از شما به فریبِ گناه سختدل گردد». دومین پاسخ این است که امنیت ابدی، عملکرد دستهجمعی میباشد.
ما چه کار کنیم تا از «دل شریر و بیایمان» دور بمانیم و با فریبِ گناهانی که هر روزه ما را وسوسه میکنند تا آنها را بیش از عیسی عزیز بشماریم، سختدل نگردیم؟
کلیسا به چه شکلی ما را یاری میرساند تا از «دل شریر و بیایمان» دور بمانیم؟
پاسخ این است که ما باید برای یکدیگر کلیسا باشیم. آن اصلیترین کاری که کلیسا برای یکدیگر انجام میدهد چیست؟ آن اصلیترین کار این است: به گونهای با یکدیگر سخن گوییم که ما را یاری رساند تا با وسوسۀ گناه فریفته نشویم. به عبارتی، اگر بخواهیم این نکته را به شکلی مثبت بیان کنیم، باید به گونهای با یکدیگر سخن گوییم که باعث شود، دلی سرشار از ایمان داشته باشیم تا مسیح را بالاتر از هر چیز دیگر ارزش نهد.
ما با سخنانی که افراد را به حقیقت و ارزش عیسی رهنمون میسازند، برای حفظ ایمان یکدیگر میجنگیم. اینگونه است که میتوانید دلتان را از شرارت و بیایمانی پاسداری نمایید. بیایمانی یعنی این که عیسی را عظیمترین گنجینهتان ندانید و در او آرام نگیرید. بنابراین، یاری رساندن به ایمان یکدیگر، به این معنا است که به آنها نشان دهید چرا باید بیش از هر چیز دیگر، مشتاق عیسی بود و به او اعتماد کرد و او را دوست داشت.
حال، به این توضیح میرسیم که چرا خدا چنین مقرر نموده است که زندگی مسیحی، زندگیِ همراه با بیداریِ شخصی و جمعی باشد و این که چرا چنین تدبیر نموده که امنیت ابدی، عملکرد دستهجمعی باشد. توضیحی که برای این پرسش وجود دارد این است که این شیوه از زندگی مسیحی، جلال مسیح را در مرکز همۀ کُنشها و واکنشهای ما قرار میدهد. اگر امنیت ابدی مانند واکسن بود، مسیح در روز واکسن زدن حرمت میگشت و پس از آن به فراموشی سپرده میشد.
همانطور که ما واکسنهایمان را فراموش میکنیم. ولی چنین نیست. اگر امنیت ابدی مستلزم آن است که هر روز بر ضد بیایمانی بجنگیم و سلاح پیروزیمان این باشد که در خصوص عظمت مسیح و ارزش او، بالاتر از هر چیز و قابل اعتماد بودن وی، یکدیگر را نصیحت نماییم و ایمان یکدیگر را بنا کنیم، اگر باید هر روز به این شکل با یکدیگر سخن گوییم تا مطمئن شویم که همگی اعتمادمان را به مسیح حفظ میکنیم، پس او هر روز ارزش نهاده میشود؛ همیشه از مسیح سخن گفته میشود و همیشه در مرکز توجه قرار دارد. بنابراین، خدا چنین مقرر نموده است که امنیت ابدی، عملکرد دستهجمعی باشد، چرا که نمیخواهد پسرش مانند واکسن به فراموشی سپرده شود، بلکه هر روز، چون عظیمترین گنجینه در عالم هستی گرامی داشته شود. اما با توجه به آیات ۱۲ و ۱۳ این نکته واضح است که، چیزی فراتر از موعظه نمودن مد نظر است.
من میکوشم هر هفته در موعظههایم شما را اندرز دهم تا دل شریر و بیایمان نداشته باشید. اما آیات نامبرده به دو نکتۀ دیگر نیز اشاره میکنند. یک نکته (در آیۀ ۱۳) این است که این نصیحت باید «هر روزه» صورت گیرد نهفقط هفتهای یک مرتبه. نکتۀ دیگر این که، این نصیحت باید بهوسیلۀ «همدیگر» (آیۀ ۱۳) انجام پذیرد، یعنی این فقط واعظ نیست که نصیحت میکند، بلکه شما نیز باید یکدیگر را نصیحت نمایید.
خدمت به یکدیگر امری کاملا حیاتی برای ثابتقدم ماندنتان در ایمان و برای نجاتتان است. ما بر این باوریم که در کلیساها، راهی بهتر از این وجود ندارد که فضایی گسترده را در اختیار گروههای کوچک قرار دهیم تا بدین طریق افراد را برای نبرد همگانیِ ایمان تشویق نمود، در این راستا عمل کرد و پیش رفت، تا افراد بیشتری در این مهم سهیم گردند.
از این رو، در کلیسای ما، هر یکشنبه شب، گروههای کوچک گردِ هم خواهند آمد و هر چهارشنبه شب نیز به این اختصاص خواهد داشت که اعضای کلیسا گردِ هم آیند و در کنار صرف غذا و پرستش جمعی با یکدیگر در ارتباط باشند و آنچه خدا در گروههای کوچک به انجام رسانده است، بازگو نمایند و ایمان یکدیگر را بنا کنند؛ کلام خدا را به فرزندان، جوانان، و بزرگسالانمان تعلیم دهند تا مبادا در هیچ یک از ما، دلِ بیایمان پدید آید که ما را از خدای زنده رویگردان کند.
به امید این که چنین گروههای کوچکی، بیشتر و بیشتر، به شباهت گروههایی درآیند که خدمتشان نصیحت هر روزۀ یکدیگر است. من از صمیم قلب از شما میخواهم این آیات نامبرده از کتاب مقدس را جدی بگیرید و آنها را سنگ محکی قرار دهید تا ببینید آیا زندگی شما با این الگوی زندگی مسیحی همخوانی دارد؟
آیا نباید حضور مداوم شما در این گروههای کوچکِ ایمانداران، که مصمم بر جنگیدن برای ایمان یکدیگر هستند، موجب شود بیش از هر چیز دیگری که تا به حال بر آن واقف بودهاید، از اطمینان و امنیتِ خود لذت ببرید و به شما شهامت بخشد تا به دنیا، شهادت دهید و خدمت کنید؟ به گمانم خدا ما را به همین مهم فرا خوانده است.
نویسنده: جان پایپر
برگرفته از کانون انجیل