پاراگرافها هستند که شخص را تغییر میدهند نه کتابها

این مقاله را گوش کنید
ممکن است بارها این جملۀ مرا شنیده باشید: «کتابها نیستند که باعث تغییر در اشخاص میشوند، بلکه پاراگرافها و گاهی نیز جملهها هستند که باعث متحول شدن اشخاص میشوند.»
ممکن است فکر کنید در حق کتابها بیعدالتی شده، چراکه اگر کتاب نباشد پاراگرافها چگونه میتوانستند تاثیرگذار باشند و قدرت تاثیرگذاریشان معمولاً بهدلیل موضوعی است که در کتاب به آن اشاره شده است. اما نکته اصلی اینجاست؛ یک جمله یا پاراگراف ممکن است طوری در اعماق ذهن ما نفوذ کند، که حتی اگر تمام متن کتاب از یادمان برود، همچنان تأثیر خاص آن جمله یا پاراگراف به قوت خود در ذهنمان باقی بماند.
شاید بتوان این موضوع را با دو کتاب از جاناتان ادواردز که بیشترین تأثیر را بر من گذاشته است، روشن کرد. در این مقاله، به پاراگرافها و درسهای کلیدی این کتب اشاره خواهم کرد. بقیۀ مطالب آن کتابها را مدتهاست که از یاد بردهام (اما چه کسی میداند چه چیزی در ناخودآگاه باقی میماند و چه تأثیر عمیقی بر جای میگذارد؟)
۱_ پایانی که خدا جهان را برای آن خلق کرد
جدا از کتاب مقدس، این کتاب احتمالاً تأثیرگذارترین کتابی است که تا به حال خواندهام. تأثیر این کتاب به دلیل حضور در برنامه درسی پیوستگی کتاب مقدس در دورهای موسوم به دنیل فولر در دانشکده الهیات انکارناپذیر بود. این کتاب به دو حقیقت بزرگ اثباتشده، اشاره دارد.
اول:
در تمام بخشهایی که کتاب مقدس از پایان نهایی اعمال خدا صحبت میکند، عبارت جلال خدا گنجانده شده است.
این کتاب شامل بسیاری از مفاهیم کتاب مقدس بود که یکی از تأثیرگذارترین اعتقادات من را در زندگی شرح میداد: تمام آنچه خدا انجام میدهد، در مسیر جلال اوست. پاراگرافی که در ادامه میخوانیم زندگی مرا تغییر داد :
در آگاهی، احترام، محبت، شادی مخلوق و ستایش خدا است که جلال خدا نهتنها نمایان شده، بلکه تصدیق نیز میشود. پری او دریافت و برگردانده میشود. اینجا هم تابش و هم بازتاب تجلی وجود دارد. پرتوهای جلال بر مخلوق و در مخلوق شروع به درخشش میکنند و از او منعکس میشوند. این پرتوها از جانب خداست و دوباره به منشأ اصلی خود بازگردانیده میشوند. به طوری که از خدا و در خدا و به سمت خدا حرکت میکند؛ و خدا ابتدا، میانه و انتهای این امر است.
این متن برای من زیبایی محض بود و به عنوان تصویری از عظمت خدا بسیار حیرتانگیز مینمود.
تأثیرگذاری این امر بهواسطۀ حقیقتی که در آخرین جملۀ رومیان ۳۶:۱۱ آشکارا به آن اشاره شده، بیشتر میشود: “زیرا همهچیز از او، و بهواسطه او، و برای اوست. او را تا ابد جلال باد. آمین.”
اما تأثیر اصلی که به زندگی شکل (جهت یا معنا) میدهد این جمله است: «در آگاهی، احترام، محبت، شادی مخلوق و ستایش خدا است که جلال خدا نهتنها نمایان شده که تصدیق نیز میشود.» و حتی بهطور خاصتر: «جلال خدا در گرو شادی مخلوق در خدا است.» جلال خدا در شاد بودن من، نمایان میشود. یا همانطور که پیشتر ادواردز گفته است: «شادی مخلوق منوط به شادی او در خداوند است، که به وسیلۀ آن، خداوند جلال یافته و تمجید میشود” (یِل، جلد ۸، ص ۴۴۲). اگر شاد نبودن در خدا به معنای سلب جلال از او باشد، آنگاه همهچیز تغییر میکند.
و این پیغامی است که با زندگی من در هم تنیده است: «هرچه بیشتر در رضامندی خدا زندگی کنیم او بیشتر در ما جلال مییابد.»
۲_ آزادی اراده
این کتابی نفسگیر بود. وسعت و دقت زیاد استدلال آن باعث شد، این کتاب به یکی از پرطرفدارترین کتابهایی که تا به حال خواندهام تبدیل شود. دیوید ولز آن را کتابی مهم خطاب میکند: نحوۀ قضاوت شما در مورد این استدلال است که تعیین میکند آبهای زندگی شما در آینده به کدام سو در جریان خواهند بود. قضاوت من این بود: به شدت قانعکننده. در اینجا یک شاه پاراگرافی فراموشنشدنی وجود دارد:
حاکمیت اخلاقی خدا بر بشریت، رفتار خدا با انسان، بهعنوان نماینده اخلاقی، تبدیل بشر به مخاطب دستورات الهی، پندها، خواندگیها، هشدارها، تبعیدها، وعدهها، تهدیدها، پاداشها و مجازاتهای او، با ترتیب از قبل تعیینشده تمامی رویدادهایی که در سراسر جهان طبق مشیت الهی (چه از طریق کارآیی مثبت، چه بهوسیله فرمان او) رخ میدهد در تناقض نیست. (یِل، جلد ۱، ص ۴۳۱)
خدا بر تمام رویدادها، هر نوع که باشد، از جمله اعمال ارادی من فرمان میراند، اما به گونهای که من هنوز در معرض پاداش و مجازات هستم. حاکمیت او و پاسخگویی من با هم در ارتباط است. این امر دارای مفاهیم گستردهای است.
حین انجام این کار یکی از مهمترین بینشها برای من، تمایزی بود که ادواردز بین ناتوانی ذاتی و ناتوانی اخلاقی در انجام یک کار قائل میشد.
در ادامه یک پاراگراف کلیدی را میخوانیم:
«گفته میشود که ما به طور نفسانی قادر به انجام کاری نیستیم، به این معنی که اگر اراده کنیم نمیتوانیم آن را انجام دهیم، زیرا آنچه که بیشتر بهعنوان ذات یا ماهیت از آن یاد میکنیم، مانع انجامش میشود. این امر میتواند به دلیل برخی موانع یا نقصهایی که بیرون از ارادۀ ماست، به دلیل قوۀ درک، ساختار بدن، یا عوامل خارجی باشد. عجز اخلاقی در هیچیک از این موارد جای نمیگیرد اما در گرایش؛ یا قدرت گرایش معکوس یا تمایل به انگیزههای کافی در جهت القا و تحریک عملکرد اراده، یا قدرت انگیزههای آشکار نسبت به انگیزههای مغایر قابل رویت است. (یِل، جلد ۱، ص ۱۵۹)
اگر به طور نفسانی نتوانیم کاری را انجام دهیم، مسئولیتی در قبال آن نداریم (مانند تلاش و انگیزه برای بلند شدن از صندلی، درحالیکه به آن زنجیر شده باشیم)، اما اگر ما از نظر اخلاقی قادر به انجام کاری نباشیم، در قبال آن مسئولیت داریم (مانند تلاش برای حفظ احکام خدا، هرچند نمیتوانیم زیرا از آن بیزاریم). درک این بینش در رومیان ۷:۸ “زیرا طرز فکر انسانِ نفسانی با خدا دشمنی میورزد، چرا که از شریعت خدا فرمان نمیبرد و نمیتواند هم ببرد و ” اول قرنتیان ۱۴:۲ بسیار حائز اهمیت است. “انسان نفسانی امور مربوط به روح خدا را نمیپذیرد زیرا در نظرش جهالت است، و قادر به درکشان نیست، چرا که قضاوت درست دربارۀ آنها تنها از دیدگاهی روحانی میسّر است”
وقتی به زندگی خود و آنچه در کلام خدا توانستهام ببینم و بچشم، نگاه میکنم، از جملات و پاراگرافهای مهم و افرادی که خدا آنها را مسحور کرده است تشکر میکنم. در این مورد خاص، خدا را برای جاناتان ادواردز، شکر میکنم.
نویسنده: جان پایپر