دو پرسش دربارۀ آموزۀ مسیح

 دو پرسش دربارۀ آموزۀ مسیح

شگفتی مسیح

اهمیت هیچ چیزی را نمی‌توان با عیسای مسیح مقایسه کرد و در تمام دنیا هیچ موضوعی مهم‌تر از این وجود ندارد که ذهن­ ما را مشغول کند؛ یعنی همان موضوعی که عیسی با گفتن این جمله مطرح کرد: «شما مرا که می‌پندارید»؟ (لوقا ۲۰:۹). شناخت مسیح گنجینۀ بزرگ مسیحیت است (فیلیپیان ۸:۳).

با این وجود زمانی­ که در پی شناخت مسیح هستیم، با ژرفای عمیق‌تری از حد درک خود روبه‌رو می‌شویم. حتی محبت او از دانش و آگاهی ما فراتر است (افسسیان ۱۹:۳)، زیرا مسیح هم خدا و هم بشر است. برای کاوش در شگفتی مسیح و تشویق قلب‌هایمان برای پرستش او، بیایید به دو پرسش مهم در مورد کیستی او نظر بیندازیم.

 دو پرسش دربارۀ آموزۀ مسیح

پرسش: آیا مسیح وقتی کودک بود، همه چیز را می‌دانست؟

پاسخ: مانند تمام مسائل الهیاتی، نمی‌توانیم به این پرسش، با یک بله یا خیر ساده پاسخ دهیم، بلکه باید تمایزهایی قائل شویم تا به‌وضوح بفهمیم خدا در مورد پسرش چه چیزی را مکاشفه می‌کند. مسیح در طبیعت انسانی خود همه چیز را نمی‌دانست. اگر عیسی واقعا یک نوزاد بود، پس دارای خصوصیات فرزند یک انسان بود. کتاب مقدس به ما می‌گوید: «و عیسی در قامت و حکمت، و در محبوبیت نزد خدا و مردم، ترقّی می‌کرد» (لوقا ۵۲:۲). اَمبروس اهل میلان گفت: «عیسی در قامت و حکمت رشد می‌کرد… قطعا در این روند برای بهتر شدن تغییر می‌کرد، اما آنچه الهی بود تغییر نمی‌کرد. بنابراین آنچه تغییر می‌کرد حتما جنبۀ الهی او نبود». بلکه جنبۀ انسانی او رشد یافت. حتی وقتی بزرگ‌سال بود، گفت روز بازگشت خود را نمی‌داند (مرقس ۳۲:۱۳)؛ حداقل نه زمانی که بر روی زمین، به هیئت انسانی زندگی می‌کرد. بنابراین از یک جهت باید گفت وقتی عیسی کودک بود، همه چیز را نمی‌دانست. او مانند همۀ ما می‌بایست می‌آموخت و رشد می‌کرد.

با این وجود مسیح در ذات الهی خود، همیشه همه چیز را می‌دانست. کسی که جسم شد و در آخور به دنیا آمد، خدای ابدی است (یوحنا ۱:۱ و ۱۴). کتاب مقدس می‌گوید: «امّا در این ایام آخر به واسطۀ پسر خود با ما سخن گفته است، پسری که او را وارث همه چیز مقرر داشت و به واسطۀ او جهان را آفرید. او فروغِ جلالِ خدا و مظهر کامل ذات اوست، و همه چیز را با کلام نیرومند خود نگاه می‌دارد. او پس از پاک کردن گناهان، به دست راست مقام کبریا در عرش برین بنشست» (عبرانیان ۲:۱-۳). پسر، خالق است؛ که پیوسته خلقت خود را نگه می‌دارد (کولسیان ۱۶:۱-۱۷). اگر خدای پسر حتی وقتی در ذات انسانی خود یک کودک بود، هیچ فکری دربارۀ اتفاقات منظومۀ فلکی نداشت؛ پس همه چیز نابود می‌شد. آتاناسیوس گفت: «حتی وقتی در جسم انسانی بود و خودش آن را جان بخشید؛ بدون تضاد با آن، حتما دنیا را نیز جان می‌داد و زنده می‌کرد و در تک‌تک فرآیند طبیعت دخیل بود».

به‌علاوه، پسر به عنوان خدای خالق، یک ذات الهی دارد که تغییرناپذیر است. کتاب مقدس دربارۀ پسر می‌گوید: «تو ای خداوند، در آغازْ بنیان زمین را نهادی، و آسمانها صنعت دستان توست! آنها از میان می‌روند اما تو بر جا می‌مانی!… امّا تو همان هستی، و سالهای تو را پایانی نیست»! (عبرانیان ۱۰:۱-۱۲). از آنجایی که مسیح خداست، صفات الهی او پایان نمی‌پذیرند، از جمله دانش بی‌نهایت او (متی ۴:۹؛ ۲۷:۱۱؛ یوحنا ۶۴:۶؛ ۳:۱۶).

در اینجا شاهد شگفتی تجسم هستیم: «مسیح شخصی با دو طبیعت مجزاست؛ انسان و خدا». شورای کَلسِدان تأیید کرد که کتاب مقدس تعلیم می‌دهد: «باید اعتراف کرد همان یک مسیح عیسی، یگانه پسر خدا دو ذات دارد؛ بدون ابهام، تغییرناپذیر، تقسیم‌ناپذیر، جدایی‌ناپذیر و بدون تمایزی میان ذات‌ها و در پیوند با هم، در عین حال خصوصیات هر ذات حفظ می‌شوند و در یک شخص متحد هستند».

تجسم خدا به عنوان یک شخص پارسا، دقیقا چیزی است که ما برای نجات خود نیاز داریم، زیرا نجات، آشتی میان خدای قدوس و بشر گناهکار است. این کار تنها می‌تواند با مرگ و رستاخیز خدا-انسان انجام شود. آگوستین گفت: «پسر خدا، با فرض این که انسانیت او الوهیتش را از بین نمی‌برد؛ این ایمان (مسیحی) را بنا و بنیان گذاشت تا راهی برای انسان به سوی خدای انسان، از طریق یک خدای انسان وجود داشته باشد».

با این حال، در اینجا با اعتراضی در قالب یک پرسش دیگر مواجه می‌شویم…

 دو پرسش دربارۀ آموزۀ مسیح

پرسش: اگر مسیح خداست، چگونه می‌تواند دعا کند که “نه به ارادۀ من، بلکه ارادۀ تو کرده شود”؟

پاسخ: این پرسش ما را به باغ جستیمانی می‌برد؛ جایی که مسیح در آنجا با وحشتِ اتفاقاتی که قرار بود بر روی صلیب به‌خاطر ما برایش بیفتد، دست و پنجه نرم می‌کرد. سپس او دعا کرد: «ای پدر، اگر ارادۀ توست، این جام را از من دور کن؛ امّا نه خواست من، بلکه ارادۀ تو انجام شود» (لوقا ۴۲:۲۲). چگونه باید این را در پرتو آنچه کتاب مقدس دربارۀ خداوندمان می‌آموزد، بفهمیم؟

مسیح در ذات الهی خود با پدر، یک اراده دارد. پدر و پسر یکی هستند (یوحنا ۳۰:۱۰)، نه یک شخص، بلکه یک خدا با ذات الهی. آنها در همه چیز متحد هستند، همۀ کارها را با هم انجام می‌دهند. عیسی می‌گوید: «پسر از خود کاری نمی‌تواند کرد مگر کارهایی که می‌بیند پدرش انجام می‌دهد؛ زیرا هر چه پدر می‌کند، پسر نیز می‌کند. زیرا پدر، پسر را دوست می‌دارد و هرآنچه می‌کند به او می‌نمایاند و کارهای بزرگتر از این نیز به او خواهد نمایاند تا به شگفت آیید» (یوحنا ۱۹:۵-۲۰). پسر در همان ذات حاکم الهی خدا سهیم است، زیرا «همان‌گونه که پدر مردگان را برمی‌خیزاند و به آنها حیات می‌بخشد، پسر نیز به هر که بخواهد، حیات می‌بخشد» (یوحنا ۲۱:۵).

اَمبروس گفت: «از آنجایی که پسر به هر که بخواهد حیات می‌بخشد، پس پدر و پسر یک کار را انجام می‌دهند؛ پس نه‌تنها می‌بینید که پسر ارادۀ پدر را انجام می‌دهد، بلکه پدر نیز ارادۀ پسر را به انجام می‌رساند. بنابراین هر آنکه پسر به او حیات می‌بخشد، به ارادۀ پدر است و از این رو ارادۀ آنها یکی است». ما به این نتیجه می‌رسیم اگر مسیح، انسان نشده بود، غیر ممکن بود بتواند بگوید: «نه به ارادۀ من، بلکه ارادۀ تو انجام شود». با این وجود، مسیح در ذات انسانی خود باید تسلیم ارادۀ پدرش شود. ذات الهی مسیح، جایگزین روح انسانی او نمی‌شود. عیسای مسیح یک ارادۀ انسانی دارد که انتخاب‌های انسانی می‌کند (متی ۳:۸؛ ۳۲:۱۵؛ یوحنا ۳۰:۵). ماکسیموس شهید می‌گفت: «ذات دوگانۀ خداوند عیسی، خودش را هم به صورت طبیعی، هم منطقی با ارادۀ دوگانه آشکار می‌سازد… ذات بشر بدون یک اراده وجود ندارد… مادامی‌که او بشر بود، منجی ذاتا یک ارادۀ انسانی داشت که ارادۀ الهی بر آن حاکم بود و ذات انسانی او هرگز بر خلاف آن عمل نمی‌کرد».

عیسی به عنوان یک انسان طبیعتا از مرگ وحشت داشت، که به‌شدت با پیش‌بینی نوشیدن جام خشم و غضب خدا علیه گناهکاران، تشدید شده بود (اشعیا ۱۷:۵۱؛ اِرمیا ۱۵:۲۵). در نتیجه روح بدون گناه او مجبور بود با قدرت روح‌القدس، تسلیم ارادۀ خدا شود؛ در درجه‌ای بسیار بیشتر از آنچه طبیعت انسان تا به حال می‌دانست. آدم انتخاب کرد که برای به دست آوردن آزادی فرضی خود برای خوردن یک تکه میوه، از خدا نافرمانی کند. مسیح حتی زمانی که در حال تجربه کردن ژرف‌ترینِ جهنم بر روی صلیب به‌خاطر گناهان ما بود، خدا را جلال داد (یوحنا ۲۷:۱۲-۲۸؛ مرقس ۳۳:۱۵-۳۴؛ غلاطیان ۱۳:۳).

مسیح با اطاعت از خدا در ذات انسانی خویش، نجات را برای ما محقق ساخت. مسیح مجبور بود با ذات واقعا انسانی خود، ارادۀ انسانی را انجام دهد تا بتواند داوطلبانه و به اختیار خود، قربانی کاملی در خودش را تقدیم خدا کند و با فرمان‌برداری خود، تمام نافرمانی‌های ما را جبران کند. اَمبروس گفت: «ارادۀ خدا یکی است و ارادۀ انسان چیز دیگری… بنابراین اراده و اندوه من را به خود گرفت… ارادۀ من اراده‌ای است که به خود نسبت داد، زیرا او به عنوان یک انسان غم مرا تحمل کرد، به عنوان یک انسان سخن گفت و دعا کرد، “نه به ارادۀ من، بلکه ارادۀ تو کرده شود…”؛ با من و برای من رنج کشید، برای من غمگین شد، برای من دشواری‌ها را تحمل کرد. او به جای من و در من ناله کرد وقتی هیچ دلیلی برای غم و ناله نداشت».

 دو پرسش دربارۀ آموزۀ مسیح

جلال مسیح در آموزۀ مسیح است

آموزۀ مسیح چقدر با شکوه و گرانبها است! در اینجا می‌بینیم خداوند جلال، به شکل انسان به زمین آمد تا بار ما را به دوش بکشد و ما را به سوی خود به بالا ببرد. در اینجا ما پسرِ پدر را کشف می‌کنیم؛ در اتحاد کامل با او و روح‌القدس در تثلیث، دست‌های زخمی خود را به سوی ما دراز می‌کند تا ما را برای همیشه در شادی تمام با خدای تثلیث هم‌نشین کند.

زیبایی و جلال مسیح باید ما را به سوی مطالعۀ این آموزه هدایت کند تا همۀ آنچه خدا در کلامش دربارۀ آن، مکاشفه کرده است را درک کنیم. با این وجود نباید همین‌جا متوقف شد. ما باید به این خدا-انسان اعتماد کنیم. باید با تمامی دل و جان، او را محبت کنیم. باید از فرامینش اطاعت کنیم. باید هر روز در انتظار فیضش باشیم تا وقتی او را رو در رو ببینیم، و آنجا بهشت خواهد بود.

نویسنده: پل ‌ام. اِسمالی

سایر مقالات

مقالات بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا