تاریخ مسیحیت (قرن بیستم و بیست‌ویکم)

این مقاله را گوش کنید

قرن بیستم

اتفاقات مهم قرن ۲۰:

  • روی‌ دادن جنگ‌­های جهانی.
  • ایجاد جنبش‌­های کاریزماتیک.
  • انتشار مسیحیت به جای جای دنیا.
  • ترجمۀ کتاب ­مقدس به‌ شکل وسیع.
  • بیشترین تعداد کشته‌شدگان مسیحی نسبت به تمام قرون گذشته.
  • خلوت‌ شدن کلیساها در غرب به‌­دلیل پست‌مدرنیته.
  • درگیری مسیحیت و داروینیزِم.
  • تغییر دنیا به‌وسیلۀ اینترنت و مدیا.

طبق نقشه جهانی مسیحیت، در اوایل قرن بیستم مسیحیت جدیدی دیده می­‌شود. مسیحیت بازسازی‌شده و تجدید شده و تغییر شکل یافته. در قسمت­‌هایی مدرن‌ شده و عقل و صنعت و ابزار باعث بهره­‌برداری بهتر و آسان­‌تری شده است.

در سال ۱۹۰۰ فقط ۱۰ درصد از جمعیت مسیحیان کل دنیا در شرق و جنوب بود، اما ۱۰۰ سال بعد در سال ۲۰۰۰ حداقل ۷۰ درصد مسیحیان جهان در شرق و جنوب هستند. بیشتر مسیحیان پروتستان در کلیسای انگلیکن پرستش می­‌کنند و تعداد مسیحیان انگلیکن در نیجریه بیشتر از تمام انگلیکن­‌های بریتانیا، اروپا و شمال آمریکا است، همچنین جمعیت در کلیسای جماعت ربانی در آمریکای لاتین بیشتر از آمریکا بود. تعداد بَپتیست­‌ها در کنگو از کل بریتانیا بیشتر بوده و در چین هر یک‌شنبه بیشتر از جمعیت مسیحیان کل اروپای غربی و آمریکای شمالی افراد در کلیسا هستند. همۀ اینها برای جدی‌ گرفتن مأموریت بزرگ و بشارت و شاگردسازی در همه جای دنیا بود.

الهیدانان و دانشمندان مسیحی در ۲۵ سال اول قرن ۲۱ توقع رسیدن به رقم ۲ میلیارد و ۶۰۰ میلیون مسیحی را در دنیا داشتند که این رقم باعث رشد مسیحیت بیشتر از هر ایمانی می‌­شود.

اما در کنار این رشد، دنیای مدرن و عصر روشنگری به اتمام رسیدند و دوران دنیای پست‌مدرن جایگزین شد. تفکر پست‌مدرنیزم به­‌طور خلاصه به این صورت می‌باشد:

  • اقتدار دادن به چیزی خطرناک است و نمی‌­توان به کسانی که دارای قدرت هستند اعتماد کرد.
  • حقیقت، نسبی است. حقیقت مطلق وجود ندارد. هر شخص یا گروه بنا بر باور خود حقیقت را تعریف می­‌کنند.
  • واقعیت، بیهوده است. واقعیت­‌ها قابلیت تغییر مکرر دارند.
  • توجیه و دلیل‌تراشی نظرات در پست‌مدرنیزم مهم هستند. اگر نظری توجیه شود و دلایلی برای آن ذکر گردد، امکان پذیرفتن آن برای عده­‌ای وجود دارد.
  • اخلاقیات نسبی است. به‌دلیل نسبی‌ بودن حقیقت، اخلاقیات هم برای همه یکسان نیست، زیرا حقیقت و واقعیت برای هر شخص می­‌تواند متفاوت باشد. برای مثال شخصی که باور دارد اعتیادش به کسی آسیب نمی­‌رساند پس ایرادی ندارد، یا ازدواج با جنس موافق و غیره.
  • در دنیای پست‌مدرن همۀ مذاهب پذیرفتنی و معقول هستند، باوری بر درست‌ بودن تنها یک راه وجود ندارد و اعتقاد بر مبنای علاقه شخصی شکل می‌گیرد.
  • نکات مثبتی هم وجود دارد؛ برای مثال شکل­‌گیری اتحاد مدنی ولی از نوع دنیوی با اهداف گوناگون.
  • معتقد است که یک نفر صاحب چیزی نیست و تقسیم‌ کردن همه‌ چیز منصفانه‌­تر است.
  • پست‌مدرنیزم به برابری همۀ انسان‌ها باور دارد؛ جدا از نژاد، رنگ، زبان، جنسیت و مذهب. مخالف با نژادپرستی است.

طبق این تفکر یک راه درست برای زندگی وجود ندارد و هیچ‌ چیزی مطلق نیست و مسائل به‌درستی و جدی نقد نمی‌شود.

این تفکرات از ۱۹۲۰ شروع شد. هنوز مدرنیته به‌طور کامل پذیرفته نشده بود که پست‌مدرنیزم جایگزین شد. جنبشی که در زوریخ در سوئیس هم­‌زمان با جنگ جهانی اول شکل گرفت. تفکری که عملا دنیا و همه‌ چیز را بی‌هدف و فاقد ارزش قلمداد می­‌کند و تاثیرات عمده‌­ای بر روی هنر و فرهنگ گذاشت.

مدرنیته دورانی است که عملا مذهب و دنیا تفکیک می­‌شوند و سنت‌ستیزی باعث تغییر فرهنگ، جامعه و سیاست می‌شود. انسان‌محوری، کم‌رنگ‌ شدن سنت، جدایی کلیسا از سیاست و تکیه بر تجربه و حس از ویژگی‌­های مدرنیته است.

در کنار این تفکرات، پست‌مدرنیزم برای تثبیت مدرنیزم وارد می‌­شود اما تفاوت­‌هایی هم وجود دارد و پست‌مدرنیزم ویژگی‌های خاص خود را دارد که اشاره کردیم. پست‌مدرنیزم در اصل چهارچوبی ندارد و نمی‌­توان تعریف ساده‌­ای از آن داشت. اساسا اصول‌ستیز و چهارچوب گریز است.

تاثیر این پست‌مدرنیزم بر روی مسیحیان نیز در راستای شکل جدید حقیقت و نسبی‌ بودن همه‌ چیز مشهود است. مسیحیت نیز بعضا مسائل را حسی و تجربی می‌­کند و مسیحیت و فرایض تعلیم داده شده را فردی می­‌کند. روحانیت جای مذهب را می­‌گیرد. می­‌گویند من به چیزی اعتقاد ندارم، من روحم آزاد است و Spritual هستم و در بند مذهب نیستم.

همه‌ چیز بیرونیست تا درونی. این نوع تفکرات خیلی از مسیحیان را تبدیل به مسیحیان لیبرال کرده است. آن­ها خود را اسیر کلام خدا نمی‌بینند. آشکارا جاهایی از کتاب ­مقدس را حذف می‌­کنند. نصف حقیقت را موعظه می­‌کنند.

تفکرات دنیای مدرن و پست‌مدرن در به‌ وجود آمدن جنبش‌­های متعدد بی­‌تاثیر نبود. همچنان دنیای مدرن باعث‌ شد کلیسای کاتولیک روم هم تغییراتی کند و در مسیر مدرن‌ شدن تصمیماتی اتخاذ کند که با تعالیم و تفکرات کلیسای کاتولیک روم در تمام ادوار فرق دارد.

در همین قرن بیستم است که کلیسای کاتولیک روم، شورای دوم واتیکان را بعد از آخرین شورای خود حدود ۱۰۰ سال پیش برگزار می­‌کند.

شورای دوم واتیکان

در قرن بیستم کلیسای کاتولیک روم، شورای دوم واتیکان را بعد از آخرین شورای خود حدود ۱۰۰ سال پیش برگزار می‌­کند. دومین شورای واتیکان توسط پاپ جان بیست‌و‌سوم که ۹۰ روز از پاپ‌ شدنش گذشته بود، در ژانویه سال ۱۹۵۹ کلید خورد و همۀ دنیا را شگفت‌زده کرد. در ۱۹۶۳ بعد از مرگ پاپ جان بیست‌و‌سوم ، پاپ پُل ششم همۀ اسناد را امضا می‌کرد و همۀ مدارک زیر نظر پُل ششم انجام می­‌شد که در نهایت ۱۶ سند از این شورا خارج می­‌شود که خیلی از کاتولیک­‌ها تمام این اسناد و حتی واتیکان دوم را شیطانی و بدعتی می­‌دانستند که در خیلی از موارد هم کاتولیک‌­ها کاملا درست می‌­گویند. آن­ها باور دارند که دومین شورای واتیکان، خلاف جهت کلیسای روم است اما طرفداران دومین شورای واتیکان معتقدند این­‌طور نیست و در راستای سایر شوراهاست، اما هرگز نتوانستند اعلام کنند در کدام قسمت مشابه و در راستای سایر شوراهاست و همچنان هم این شورا مخالفین کاتولیک جدی­‌ دارد.

در این شورا که بیست‌ویکمین شورای کاتولیک­‌ها بود و بین سال‌های ۱۹۶۲ تا ۱۹۶۵ (۵۵ سال پیش) برگزار شد، در حضور ۲۵۰۰ اسقف و هزاران نفر دیگر در همان بنای پطرس مقدس در واتیکان انجام شد. در این شورا که مخالفین کاتولیکی هم داشت ۶ هزار سخنرانی انجام شد و ۵۲۰ بار رأی‌­گیری شد.

این شورا از ویژگى‏‌هاى دیگرى نیز برخوردار بوده است؛ از جمله این که اولین مجمع عمومى و دموکراتیک کلیساى کاتولیک است. در شوراى معروف نیقیه فقط نمایندگان کلیساهاى مدیترانه و شمال آفریقا شرکت داشتند. در مجمع ترنت فقط ایتالیایى‏‌ها، فرانسوی‌ها، اسپانیایى‏‌ها و پرتغالى‏‌ها حضور به‌ هم‌ رساندند. در مجمع واتیکان ابتدا فقط اروپایى‏‌ها حضور داشتند، اما در شوراى دوم واتیکان، ۶۰۰ نماینده از اروپا، ۶۰۰ نماینده از آمریکاى لاتین، ۳۵۰ نماینده از آسیا، ۲۰۰ نماینده از آمریکاى شمالى، ۳۰۰ نماینده از آفریقا و ۲۰۰ نماینده از اقیانوسیه حضور داشتند که با احتساب مقامات مقیم در واتیکان و منشیان ویژآ نمایندگان جمعیتى بالغ بر ۴۷۰۰ نفر گرد هم آمدند.

تغییراتی که در دومین شورای واتیکان در سیاست و فرهنگ کلیسای کاتولیک روم اعمال شد، تحت‌ تاثیر مدرنیته بود، زیرا می‌­خواستند کلیسای کاتولیک روم همچنان در رأس باقی بماند و از دنیای مدرن پیرامونش عقب نباشد. پاپ در صحبت‌هایش عملا دربارۀ نقد درونى، همگامى با واقعیات و گشودگى در برابر زمانه صحبت می­‌کرد. سعی داشتند که همانند تفکر مدرن با خیلی از تفکرات سازش کنند تا بتوانند ارتباط خود را حفظ کنند. تا جایی­ که زمانی­ که یک کاردینال از پاپ جان بیست­‌وسوم از هدف دومین شورای واتیکان سؤال می­‌پرسد، او پنجره را باز می­‌کند و می­‌گوید: «تا هوای تازه وارد کلیسا شود تا گرد و خاکی که روی کلیسا و مراسم نشسته را بزُداید».

معمولا شوراها برای مخالفت با بدعت‌ها برگزار می­‌شدند اما این شورا برای اصلاحات کلیسای کاتولیک روم برگزار می‌شود که چیزهای بسیار عجیبی از آن بر می‌آید که به‌سادگی می­‌شود لیبرال‌ بودن و تفاوت واضحش با تعالیم کاتولیکی اصیل را مشاهده کرد.

چند مورد از تصمیمات و تغییراتی که در دومین شورای واتیکان صورت گرفت را با هم بررسی کنیم:

  • آیین و نیایش­‌‌‌‌های کلیسا

دیگر الزامی به اجرای نیایش­‌های کلیسا و سایر مراسم به لاتین نبود و به زبان­‌های محلی ترجمه شد و اجازه داده شد که هر کس به زبان خودش نیایش و رسوم را به جا آورد و این پرسش را به وجود می­‌آورد که اگر چنین امکانی وجود داشت، چرا ۱۰۰۰ سال منع بود؟ کشیش به ­‌جای این­ که پشت به کلیسا بایستد و آیین را زمزمه کند، می­‌توانست برگردد و رو به جماعت و با صدای رسا آیین را انجام دهد که مشارکت بیشتر شود.

  • عشای ربانی

عشای ربانی در این شورا به‌ عنوان منبع ایمان قرار داده شد به‌ این معنا که فقط از این طریق مسیح دریافت می‌­شد. دعاهای کاتولیکی به زبان­‌های محلی ترجمه شد تا همه متوجه شوند و افراد عادی مشارکت بیشتری پیدا کردند.

  • دموکراسی و آزادی مذهبی (رابطۀ کلیسای روم با یهودیان و سایر مذاهب)

این اسناد به‌ قدری نامفهوم هستند که نمی­‌شود منظور دقیق را استنباط کرد. به‌ نظر می­‌رسد از قصد نامفهوم بیان شده‌اند که راه فرار داشته باشند و بیش از اندازه لیبرال شده­‌اند، مثلا هر مذهب و تفکری خوب اعلام شد. بودایی­‌ها و هندوها از یک طرف و یهود و اسلام از طرف دیگر، همگی ارزش‌­هایی دارند که کلیسای کاتولیک روم را تشویق می­‌کند که مسیحیان با آنها دوستی کنند؛ به این معنا که نجات برای آن­ها خارج از عیسی مهیاست. مسئلۀ عجیب دیگری که ارمغان آزادی مذهب در شورای واتیکان روم است، دعا کردن پاپ در کنار یک مسلمان است!!!

در متن سند رسمی شورای واتیکان دوم، دربارۀ اسلام و مسلمانان موضع­‌گیری مثبت و روشنی دیده می­‌شود. در بخشی از سند شورای واتیکان دوم آمده است:

«…فارغ از چندین قرن اختلاف و کشمکش میان مسیحیان و مسلمانان، اکنون شورای واتیکان دوم از همگان می­‌خواهد که گذشته­‌ها را فراموش کنند و در راه تفاهم متقابل تلاش و کوشش کنند. تا همه با هم در راه حفظ و اشاعۀ صلح، آزادی، عدالت اجتماعی و ارزش‌­های اخلاقی بکوشند…»

این به هیچ عنوان قابل قبول نیست، چه‌ بسا در میان جماعت مسیحی ایرانی نیز این رابطه عجیب‌ و غریب به‌وضوح به‌ چشم می­‌خورد، رابطه بین شاخه‌­های مختلف و در نهایت رابطه با یک مسلمان.

خیلی از ما برای گمراهی قوم خدا باید جواب پس بدهیم، کلام خدا می­‌گوید که باید جواب پس بدهیم.

  • از بین رفتن خطاناپذیری پاپ

پاپ تنها به‌واسطۀ حفظ مقام و اقتدارش اسقف اسقفان نامیده می­‌شود.

همچنین اشاره به تغییر نکردن بسیاری از مسائل در کلیسای کاتولیک مهم است و تمام این جریانات فقط درب بازی بود برای حفظ قدرت در دنیای مدرن.

کلیسای کاتولیک روم اساسا کلیسای حقیقی نیست. نقطه و تمام!

مسیحیان واقعی در کلیسای کاتولیک روم وجود دارند. حتی خیلی از این افراد از بعضی پروتستان­‌ها هم مسیحیان بهتری هستند اما کلیسای کاتولیک روم به‌ عنوان یک سیستم و سازمان و نهاد مذهبی ضد کلام خدا است، ساختار طبقه‌بندی شده این کلیسا، حضور و نقش پاپ به­‌ عنوان سر کلیسا و یا جانشین مسیح، مراسم مذهبی، جایگاه مریم، دعا برای مردگان و دعا به مردگان، وجود برزخ و امکان نجات فرد بعد از مرگ! نجات از طریق اعمال خوب و حضور و تبدیل فیزیکی نان و شراب به عیسی در زمان دعای برکت کشیش کاتولیک، نگرش سطحی به کتاب مقدس و تکیه به کتاب­‌های غیر الهامی آپوکریفا و غیره.

اعتقادات مشابهی وجود دارد که می‌­تواند یک مسیحیِ عضو کلیسای کاتولیک روم را حقیقتا نجات دهد اما از نظر کلی کلیسای کاتولیک روم به‌ طریقی ضد مسیح عمل می­‌کند و حتی زمانی­ که مارتین لوتر پاپ را ضد مسیح خواند بی‌اساس نبود، بلکه باور داشت که جایگاه پاپ که تا قبل از شورای واتیکان دوم توس پاپ پیوس نهم در شورای واتیکان اول بری از خطا و لغزش‌ناپذیر اعلام شده بود؛ در شورای واتیکان دوم جایگاه پاپ، اسقف اسقفان می­‌شود که با مخالفت بسیاری از کاتولیک­‌ها مواجه شد، زیرا پاپ همیشه بری از خطا و لغزش‌ناپذیر بوده و به همین دلیل کلیسا حتی بر کتاب ­مقدس اقتدار داشته است.

بنابراین به‌طور کلی کلیسای کاتولیک روم در مورد مسیحیت اشتباه کرده و جدا از تثلیث و خداوندی عیسی و چند مورد دیگر در خیلی از موارد بر ضد مسیحیت عمل می­‌کند و از آن­جایی که در کلیسای حقیقیِ خدا نمی‌­تواند حتی یک مورد بدعت و اشتباه وجود داشته باشد، کلیسای کاتولیک روم هم به­‌خاطر اعمال و تعالیم ضد مسیحی که دارد، فارغ از ای­ن که چقدر خود را مالک کلیسای جهانی بدانند و باور به بنای کلیسایشان توسط مسیح داشته باشند، فاقد رسمیت و حقانیت است.

امروزه بسیاری از کاتولیک‌­هایی که به‌ تازگی در جامعۀ ایرانی فعال شده­‌اند، از همین جنس هستند و از آن تفکر اصیل کاتولیکی به‌ دور و شکل مدرن کلیسای کاتولیک روم هستند که در نوع خود کج‌دهنی به کلیسای کاتولیک روم در اعصار ماقبل خود است. زیرا با آن­ که آن­ها در آن­ زمان با مدرنیته روبه‌رو نبودند اما در عصر آنها هم مواردی وجود داشت که بتواند منجر به سازش شود اما نکردند. امروزه دیده می‌­شود در جامعۀ مسیحی، عده‌­ای کاتولیک لیبرال فعال شده­‌اند و به‌دلیل کمبود نفرات و نداشتن شخصیت­‌های کاتولیکی به کلیسای پروتستان رو آورده­‌اند و با هر کسی مصاحبه و گفت‌وگو می­‌کنند. البته این هم جای سؤال دارد اما در حال حاضر فقط اشاره می­‌کنم که ۵۰۰ سال پیش گروهی از مردان خدا درصدد اصلاح کلیسا و تعالیم غلط دست به اعتراض زدند.

کلیسای کاتولیک روم آنها را متهم به بدعت کرد. شیطانی و ضد مسیح خوانده شدند اما همان افراد ایستادند و باعث شدند تا حقیقت کلام خدا پابرجا بماند. امروز بعد از سال­‌ها اصلاحات پیش‌­رونده عده‌­ای در حال عقب‌ رفتن هستند که عملا خودشان و سطح سواد الهیاتشان را نشان می‌­دهند و ثابت می‌­­کند سطح سواد و درک الهیاتی به مطالعه نیست، بلکه به فهم آن چیزی است که می­‌خوانیم در غیر این ­‌صورت همچنان فرق دوغ و دوش‌آب را نخواهیم دانست. در برنامه­‌ای از من دعوت شد تا شرکت کنم و من بنا بر این اعتقاد که اگر آن­ها حاضر به احترام به عقاید خود نیستند و تلاش دارند تا این حد لیبرال و آزاداندیش باشند، دلیلی نمی­‌بینم که قبول کرده و شرکت کنم، چرا که من و عده­‌ای همچنان بر اصول خود معتقد هستیم و باور داریم کلام خدا معیار زندگی و نجات و ایمان و داوری ماست.

در میان تعالیم بسیار و متفاوتی که وجود دارد، کلیسای ایرانی با این سابقۀ کوتاه به اندازۀ کافی گیج و سردرگم شده است که دیگر نیازی به حضور این عزیزان کاتولیک نباشد تا در این آشفته بازار میدان‌دار شوند و از آب گل‌آلود ماهی بگیرند.

باید بسیار مراقب بود تا به دام گروه‌­ها نیفتیم و دنباله‌رو افراد نشویم، به سمت آزاد اندیشی و لیبرالیزم نرویم. اصول برایمان دارای اهمیت باشد و اولویت حفظ اصالت مسیحیت باشد، راه اصلاحات ادامه‌دار باشد تا همه‌ چیز کتاب‌مقدسی و اصولی پیش برود، اتکا بر افرادی که ظاهر مطالعه‌­گر دارند نباشد، چرا که این در فرهنگ ماست.

بزرگی می‌گفت عده­‌ای خدمت می­‌کنند بدون وقت‌ دادن به خدا.

عده‌­ای تعلیم می­‌دهند بدون این که بدانند دربارۀ چه کسی تعلیم می­‌دهند.

عده‌­ای خدمت نمی‌­کنند، بلکه این شغل ایشان است.

عده‌­ای خدمت نمی­‌کنند، کلیسا جایی شده برای نمایش تفکرات آنی آنها.

جنبش پنتیکاستی

یکی از اتفاقاتی که باید به آن اشاره کرد این است که در قرن ۲۰ در سال ۱۹۰۱ جنبش پنتیکاستی کلید خورد.

ریشۀ جنبش پنتیکاستی برمی­‌گردد به جان وِسلی که یک انگلیکن بود که بعدها رهبر متُدیست‌­ها و جنبش قداست شد که اعتقاد داشت ایمان‌دار باید با قدرت روح به قداست بالایی برسد و تا حد کمال پاکی پیش برود و این را وظیفۀ زمینی هر مسیحی می‌­دانست، وِسلی بر خلاف پیوریتن‌ها و کالوینیست­‌ها، نگرش آرمینینی داشت و بر روی اختیار انسان تأکید داشت.

از زمان پیوریتن‌ها و اشخاصی مانند جاناتان اِدواردز و جورج وایت‌فیلد این جنبش قداست در اروپا و آمریکا با تأکید بر روی توبۀ ثمربخش و پاکی شروع شده بود تا در قرن ۱۸ به جان وِسلی می­‌رسد. جان وِسلی تحت‌ تاثیر پیوریتن‌ها و پایِ‌تیست‌ها دربارۀ قداست بود و از طرفی متأثر از کالوین در مورد عادل‌شمردگی فقط از راه ایمان. جان وِسلی بر این باور بود که بعد از عمل نجات‌بخش ایمان، ما نیاز به فیض دومی برای قداست داریم و این کار مخصوص روح‌القدس است که تجربۀ عمیق زندگی مسیحی برای رسیدن به حد عالی از قداست است و تأکید بر روی احساسات و تجربه داشت تا الهیات و تعلیم.

وِسلی می­‌گفت ما در لحظۀ ایمان نجات را از راه ایمان دریافت می­‌کنیم و اتفاق دومی که باید بیُفتد، کار دوم فیض است، جدا از مسیحی‌ شدن برای قداست که کار روح‌القدس است. این باعث شد تا توجه به روح‌­القدس بیشتر شود تا تجربۀ کار روح در ایمان‌دار بیشتر از اندازۀ محبت کامل دیده شود. بعد از او برخی گفتند در این دنیا می‌­شود بی‌گناه شد اما خود وِسلی این را قبول نداشت و باور داشت که باید در قداست در حد زیادی رشد کرد؛ اما گناه همیشه با انسان است.

به‌طور کلی وِسلی کارهای خوبی داشته اما بذر جنبش پنتیکاستی را به نوعی او می­‌کارد. همین تفکرِ برکت ثانویۀ روح برای قداست، دری را به روی جنبش پنتیکاستی باز کرد. جایی که روح‌القدس بعد از نجات مسیحی یک تجربه و برکت ثانویه می‌­دهد که از همین‌جا تعمید روح‌القدس به عنوان برکت ثانویه در تعالیم پنتیکاستی شکل می­‌گیرد.

بنابراین جنبش پنتیکاستی در اوایل قرن ۲۰ بر اساس جنبشی به نام جنبش قداست در قرن ۱۹ که متُدیست­‌ها با رهبری جان وِسلی در قرن ۱۸ شروع کرده بودند، آغاز شد. آنها همانند متُدیست­‌ها فاز اول عادل­‌شمردگی را قبول داشتند. فاز دوم هم که دربارۀ برکت ثانویۀ فیض در روح‌القدس برای قداست کامل بود را قبول داشتند. اما در کنارش پنتیکاستی­‌ها فاز سومی تعریف می­‌کنند که آن تعمید روح­‌القدس است که به شکل کاریزماتیک تجربه و حس می­‌شود؛ سخن به زبان‌ها، نبوت و پیش‌گویی، معجزات، شفا و آزادی، اخراج ارواح، تجربه در روح و یا لمس روح، دعا در روح که اساسا پنتیکاستی کلاسیک بر این باور است که نشانۀ این برکت سوم در تعمید روح، سخن‌ گفتن به زبان‌­هاست.

در روز اول ژانویه ۱۹۰۱ زنی به نام Agnes Ozman چندین­ بار گزارش می­‌دهد که توسط لمس چارلز پرهام در روح تجربۀ عجیبی داشته و در روح تعمید گرفته و شروع به صحبت به زبان‌­هایی کرده است. می‌­توانیم بگوییم از همین­‌جا بود که جنبش پنتیکاستی کلید خورد. اما پرسش این­جاست که چه زبانی بوده؟ برای چه بوده؟ چه‌ کسی ترجمه کرده؟ تا امروز هم ۹۹ درصد زبان‌­هایی که ادعای صحبت به آن­ها وجود دارد ترجمه نشده‌­اند. اصولا کلماتی را به زبان می­‌آورند که حقیقتا قابل درک و فهم نیست، حتی برای خود فرد هم نامفهوم است. همۀ افرادی که به این شکل حرف می‌­زنند تا به امروز یک کلمه از چیزهایی که به‌ عنوان صحبت به زبان­‌ها به زبان آورده­‌اند را متوجه نشده­‌اند. خب این به چه معناست؟ کلام خدا می­‌گوید باید ترجمه شود و اگر قرار نیست ترجمه شود نباید صحبت شود و می­‌بینیم که تعداد زیادی این‌­گونه صحبت می‌­کنند، بدون این که مفهوم باشد؛ در نتیجه این مطابق با کلام نیست، زیرا برای بنای کلیسا داده شده و نشانه‌­ای برای غیر ایمان‌داران.

از سال ۱۹۰۶ تا ۱۹۱۳ در خیابان آسوزا در جنوب کالیفرنیا در لس­‌آنجلس این جنبش رسما شکل گرفت. بنیان‌گذار جنبش پنتیکاستی چارلز پرهام است که دانشکدۀ Bethel را تأسیس کرد که فقط یک سال و نیم باز ماند.

جنبش پنتیکاستی در هند، ولز و کره جنوبی به‌شدت رشد کرد.

چیزی که گفتنش حائز اهمیت است این است که جنبش پنتیکاستی روی هم رفته ۱۲۰ سال پیش در آمریکا راه افتاد و در آمریکا مدل‌های مختلفی دارد مانند Kenneth E. Hagin و افرادی که بسیار عجیب هستند و هم­چنین کلیساهای پنتیکاستی زیادی هم وجود دارد که اصلا این­‌طور نیستند. با اینکه در بین کلیساهای پنتیکاستی ایرانی هم خیلی کارهای عجیبی به‌ چشم نمی­‌خورد اما همیشه متهم به تکیه‌ کردن به تجربۀ روحانی در روح خدا هستند. اتفاقی که باعث‌ شده، تمرکز از روی حاکمیت مطلق خدا برداشته شود و عمل خدا از طریق کلامش محدود شود. عملا تفسیر و الهیات سیستماتیک وجود ندارد و این باعث می‌شود آموزه‌­ها مستدل نباشند؛ یعنی محکم و مبرهن و در خیلی موارد حتی منطقی نباشند.

۳ موج در پنتیکاستی‌­ها ایجاد شده:

  • موج کلاسیک که در ۱۹۰۱ شکل گرفت.
  • موج دوم و در واقع اصلی که در ۱۹۶۰ مشاهده می­‌شود و به‌ شکل کاریزماتیک است و وقتی مراسم کلیسایی را می‌­بینید، از اتفاقاتی که در حال رخ دادن است تعجب می­‌کنید.
  • و موج سوم کاریزماتیک‌های نوین در سال ۱۹۸۰ به وجود آمد که همان انجیل کامیابی و به‌ عبارتی به زبان بیار و دریافت‌ کن و به ایمان بگو و حتما می‌شود و غیره.

واقعا بدون هیچ غرضی و بدون تعارف این تعالیم جای سؤال دارند. البته داشتن دوستان و آشنایان در چنین تعالیمی باعث نمی‌­شود که سعی در تغییر اشتباهات نکنیم. الهیات مهم است. الهیات بد آسیب می­‌زند. الهیات بد کالوین آسیب زننده است. همچنین الهیات بد لوتر و در رابطه با الهیات بد پنتیکاستی نیز به همین­‌گونه است. قصد ندارم تمام بحث در رابطه با جنبش پنتیکاستی باشد اما از دوستان پنتیکاستی درخواست می‌­کنم کمی به تاریخ کلیسا و مسیحیت و تعالیم خود مسیح نگاه کنند و سعی کنند با احتیاط عمل کنند. تاریخ، ثابت‌ کرده که تجربه و احساس قابل اعتماد نیستند و تنها این کلام خداست که معیار ماست.

بسیار باید مراقب تعالیم نو ظهور بود، همین جنبش پنتیکاستی تنها ۱۲۰ سال قدمت دارد و از نو ظهورترین‌­هاست. اما چون با احساسات و تجربه کردن سر و کار دارد و به‌ نوعی انسان دوست دارد و به این فضاها علاقه­‌مند است جذب می‌شود، حال فکر کنید ملتی مانند ایرانی­‌ها با سابقۀ احضار کردن روح و فال­‌گیری و خرافه­‌پرستی و علاقه­‌مند به رمز و راز، در یک فضای الهی و مسیحی دری رو به این دنیا باز می­‌شود که دنیای روح است و هر کس شروع می­‌کند به گفتن از تجربیات خود. چیزی که خدا در خواب گفت، چیزی که خدا در رویا به شما نشان داد، شخصی به زبان فرشته‌ها صحبت می‌کند و یا عده‌­ای معجزه می­‌کنند و از این نوع کارها که خیلی سخت می­‌توان تفسیر کرد و فهمید.

من شخصا نقاط مشترک زیادی با پنتیکاستی‌ها دارم. با کاتولیک‌­ها نیز همچنین. در تثلیث، در ایمان به مسیح، در امید به آسمان و در خیلی از تفاسیر کتاب مقدس، اما به همین شکل اختلاف نظرات شدیدی هم بر روی بسیاری از تعالیم و کارهایی دارم که جای نگرانی دارند. اتفاق نظر در معدود مسائل به معنای شباهت به یکدیگر نیست. باید همدیگر را محبت کنیم و دوست داشته باشیم اما همچنین در محبت باید تصحیح کنیم و جایی که کتاب ­مقدس رد می‌­شود و تجربه و احساس و یا سنت و پاپ و کلیسا ارجعیت پیدا می‌­کند، باید بتوانیم بایستیم؛ در غیر این صورت متأسفانه مرزهای اعتقاداتی شکل می‌­گیرند. برای عیسی هم در مقابله با فریسیان به همین‌گونه بود؛ برای رسولان در مقابله با یهودیان و برای پولس در مقابل یهودیان و امت‌ها. در تاریخ هم دیده‌­ایم که برای یک کلمۀ الهیاتی چه بهایی داده شده است و اگر شما در حال تلاشید تا درست‌­‌ترین و نزدیک­‌ترین تعلیم به کتاب مقدس را داشته باشید، کار خوبی می‌کنید و ادامه بدهید.

 برای حفظ اصول نه باید به تعالیم امروزه نگاه کرد، نه به کلیسای کاتولیک روم و نه حتی به اصلاح­‌گران، بلکه باید به خود عیسی و رسولان و شاگردان برگشت. آن­ها را کجا می­‌بینیم؟ در کلام خدا مواظب باشیم که چطور مفاهیم مسیحی را تغییر می‌­دهیم:

  • امروز تعریف کلیسا در حال عوض‌ شدن است.
  • تعمید و عشای ربانی شکلش عوض شده است.
  • مراسم کلیسایی در حال تغییرند.
  • موعظات برای خوشحالی مردم طراحی می‌­شوند.
  • مسیحیت آسان گرفته شده است.

در عصر ما ایمان، مذهب، قداست، اطاعت از خدا و کتاب­ مقدس خنده‌دار به‌ نظر می‌­رسد و مدرن محسوب نمی­‌شود.

 در عصر ما تجربه و احساس خوبِ انسان مهم‌تر از حقیقت کلام خداست.

 در عصر ما تجربه‌ کردن خدا با اهمیت‌­تر از شناخت خداست.

 در عصر ما جفا بر مسیحیان راستین هم از بیرون و هم از درون شکل می­‌گیرد.

 در عصر ما مسیحیان در حال کنار آمدن با همه‌ چیز هستند؛ در حال حاضر با کاتولیک‌­ها، فردا با مسلمان­‌ها، پس‌فردا با همجنس‌­بازان و بعد سقط جنین و سپس به کلیسا نرفتن و در نهایت این ­که گناه مهم نیست و غیره. کسی که با ماشین به ته دره رفته، هیچ‌ ­وقت نقشه نکشیده بود و اتفاقاتی دست‌به‌دست هم داده تا در نهایت مقصدش ته دره شده است. شاید خیلی از ما فکر کنیم مسیر درست است ولی مقصد کجاست؟ آیا مطمئن هستید که این مسیر شما را به مقصد درست می‌رساند؟

در دنیای تکنولوژی نباید فراموش کنیم که مسیح ۲۰۰۰ سال پیش در اورشلیم بر روی چوبی به میخ کوبیده شد. باید سعی کنیم از تاریخ درس بگیریم و همه‌ چیز را قربانی مدرنیته و غرور انسانی و پر کردن نداشته­‌های خودمان نکنیم.

 مسیحیت را بازیچۀ عقاید شخصی نکنیم. همیشه به ۳ چیز با هم اقتدا کنیم: «مکاشفۀ خدا در کتاب­ مقدس، سنت سالمی که از رسولان و پدران کلیسا دست‌به‌دست به ما رسیده است و سوم این که از عقل و خرد استفاده کنیم و بیدار باشیم تا کسی گنج عظیمی را که در مسیح داریم به بهانه­‌های زمینی و انسانی از ما نگیرد».


نویسنده: نیما علیزاده

سایر مقالات

مقالات بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا