آشنایی با دختر گمشده در کتاب مقدس

این مقاله را گوش کنید

من امسال تاریخ باستان را به دانش‌آموزان کلاس دهم تدریس می‌کنم و یکی از چیزهایی که درباره‌اش هیجان‌زده‌ام، این است که لیست کتاب‌های مورد نظر را خودم تهیه کنم. من علاوه بر انتخاب ترجمه‌های کامل ایلیاد و اُدیسه و حماسۀ گیلگمش، کتاب “ایمان در میان بی‌ایمانان: از استر بیاموزیم که چگونه در یک دنیای دیوانه زندگی کنیم”، از مایک کاسپر را نیز به لیست اضافه کرده‌ام.

از آنجایی که در میان آثار کلایسک غیر‌ مسیحی در تابستان امسال (که به دور از هر عذری از آن لذت می‌برم)، برداشت کاسپر از داستان استر به سرعت تبدیل به کتابی شد که من برای معرفی آن به شاگردانم بسیار مشتاق بودم.

ناآشنا نشان دادن داستانی آشنا

کاسپر بنیان‌گذار هاربر مدیا، در مقدمه به ما این‌چنین وعده می‌دهد:

برای بسیاری از ما، این یک داستان آشنا است و من می‌خواهم این داستان آشنا را ناآشنا یا حداقل تازه جلوه دهم. اگر بیش از حد آزادی عمل به خرج داده‌ام، عذرخواهی می‌کنم. من دارای پیشینۀ طولانی در زمینۀ داستان‌نویسی هستم و داستان‌نویسان تمایل دارند بر بخش‌هایی که بیشتر دوست دارند، تأکید کنند. من سعی بر این ندارم که توجه شما را به جزئیات جلب کنم. همچنین امیدوارم به شما کمک کنم که این شخصیت‌ها را در انسانیت با شکوه، شکسته و گاه ترسناکشان ببینید.

و کاسپر همین‌ کار را نیز انجام می‌دهد. در سراسر کتاب ایمان در میان بی‌ایمانان، کاسپر از ما می‌خواهد که داستان آشنای استر را مرور کنیم، داستان‌هایی را که هزاران سال در ذهن انسان‌ها نقش بسته است (که من نیز شامل آنها می‌شوم) را بازسازی کنیم.

او خشایارشاه را نه به‌ عنوان یک احمق، بلکه به‌ عنوان حکمرانی قدرتمند، همان‌طور که من به دانش‌آموزان خود در این هفته آموزش دادم، ترسیم می‌کند، که امپراتوری او ۳۰۰ سرباز یونانی را “این دیوانگیست” سلاخی کرد! او مُردِخای را نه به‌ عنوان خدمتکاری پیر و خداپرستی متواضع و افسانه‌ای، بلکه او را به‌ عنوان ایمان‌داری که در درگیری‌های بت‌پرستان می‌کوشید تا وفادار بماند، معرفی می‌کند. استر، دختر مدرسه‌ای معصوم و زود‌باور که به افسانه‌های سلطنتی منتقل شده است نیست، بلکه زنی یهودی است که سعی دارد هویت خود را در قلب حرم‌سرای باستانی حفظ کند.

داستان هم بر‌گرفته از همان کتاب‌های تاریخی است که من به‌طور هفتگی در کلاس استفاده می‌کنم و همچنین به‌طور شگفت‌آوری مدرن است. شاید ما قادر نباشیم کاملا با تبعیدی‌هایی که در زمان امپراتوری زرتشتی زندگی می‌کردند، ارتباط بر‌قرار کنیم، اما می‌دانیم تلاش در این زمینه که در میان یک فرهنگ خدانشناس به حیات خود ادامه دهیم چگونه است و می‌دانیم محو شدن تدریجی ایمانمان از نقطه‌ نظر فرهنگی چه حسی دارد.

گاهی اوقات کاسپر به ما می‌گوید – و سپس به ما نشان می‌دهد – که وفاداری گاهی “مانند داستان دانیال است؛ مسیری ثابت برای شکل‌گیری از نظر روحانی و اطاعت‌ کردن. اما گاهی اوقات و شاید بیشتر اوقات در دنیایی که امروز در آن زندگی می‌کنیم، به‌ نظر می‌رسد بیشتر شبیه داستان استر، راه بیداری، خطر، آسیب‌پذیری و امید نابهنگام است”.

بی‌انتهاییِ داستان‌های باستانی

وقتی داستان استر آشکار می‌شود، کاسپر در واقع خود را به‌ عنوان یک قصه‌گوی با استعداد نشان می‌دهد، که هر نکته‌ای را بررسی می‌کند و داستان باستانی را با شرایط آشنای زمان ما مطابقت می‌دهد.

خواننده باید صبور باشد، زیرا کاسپر برای آشکار‌ کردن داستان زمان زیادی قائل می‌شود. هر فصل با خلاصه‌ای از داستان واقعی استر آغاز می‌شود و با نگاهی عمیق‌تر به این که چگونه آن را در زندگی خود به‌ کار ببریم ادامه می‌یابد. به‌ عنوان مثال، پس از این که خشایارشاه در اوج مستی خواستار شهبانو وَشتی می‌شود، کاسپر زمان می‌برد تا به ما بیاموزد که چگونه سکولاریزِم “خدای این عصر” است و معادل بت‌های ایران باستان را در عصر حاضر، آشکار می‌کند.

 از اواسط فصل اول می‌دانستم که دانش آموزان من باید این کتاب را بخوانند. من می‌خواهم با آنها برای مثال، دربارۀ خواسته‌هایمان و این که کاسپر می‌گوید: «ما دوست داریم که خودمان را بازیگرانی مستقل در این جهان بدانیم»، صحبت کنم.

اما تمایلات ما به‌ صورت ناگهانی در دل‌هایمان آشکار نمی‌شوند. بلکه از تاثیرات واضح و مطلق بی‌شماری که طیف گسترده‌ای از نظام خانواده تا تحصیلات ما و رسانه‌ها تا سیاست را در بر می‌گیرند، شکل گرفته‌اند. وقتی خدا می‌گوید ما از گِل ساخته شده‌ایم، این فقط یک تصویر شاد نیست که می‌گوید او کوزه‌گری قدرتمند برای شکل دادن به ما است، بلکه به‌ این معنا است که ما شکل‌پذیر هستیم و چیزی همیشه ما را شکل می‌دهد.

به‌ جای آن که با استر، مُردِخای و خشایارشاه طوری رفتار کند که گویی یک روز از زمین ریشه دوانده‌اند و آماده‌اند در این داستان شرکت کنند، کاسپر پیش‌زمینه‌های فراوانی برای تاثیرات خارجی که مشارکت آنها در داستان را شکل داده‌اند، ارائه می‌دهد. او برای ما نیز فرصتی مشابه فراهم می‌آورد تا ببینیم که این تاثیرات چگونه ما را شکل می‌دهند.

نه‌تنها برای دانش‌آموزان من

اشتباه نکنید؛ به‌ عنوان یک فرد بزرگ‌سال، به‌ مقداری باور نکردنی به این کتاب اعتقاد داشتم و در زندگی شخصی خود از آن به‌ کار بردم. زمانی که او شروع به صحبت در مورد تفاوت‌های میان آسیب‌پذیری و قربانی‌ بودن در چندین فصل میانی کتاب می‌کند، من کتاب را چند بار برای تأمل شخصی بسته بودم.

اما در زمان از پیش تعیین‌شدۀ خداوند و وقتی که در جست‌وجوی آیاتی بودم که قلب و ذهن شاگردانم را درگیر کنند، این کتاب به دست من رسید. به‌ نظر می‌رسد که کاسپر، کتاب استر را با همین هدف؛ نه‌فقط به‌ عنوان درسی کوتاه که در روز یک‌شنبه تعلیم داده می‌شد، بلکه آن را همچون خاکی غنی و سرشار از مواد مغذی برای نسل مدرن خوانده‌ است.

او داستان استر را به‌ گونه‌ای انسانی جلوه می‌دهد که من پیش از این هرگز به آن به این شکل توجه نکرده بودم و مرا بر آن داشت تا با قهرمان داستان نه‌تنها به‌ عنوان یک سرمشق الهی در زندگی، بلکه به‌ عنوان انسانی ناکامل که سخت می‌کوشید از کلام خدا در دنیایی پر از نقص و فساد اطاعت کند، هم‌ذات پنداری کنم.

بسیار شبیه من

با نزدیک‌ شدن کتاب به انتها، کاسپر این موضوع را به اشتراک می‌گذارد که:

«داستان استر داستان گمشده‌ای دور از وطن است، در دنیایی که به آن تعلق نداشت و به آن آگاه بود. اشتباه نکنید، زندگی در لذت‌های کاخ‌نشینی با زندگی در میان خوک‌ها، حداقل، پس از آگاهی از واقعیت پادشاهی خداوند، تفاوتی ندارد».

استر دختر گمشده‌ای که قبل از خواندن کتاب کاسپر با او آشنا شده بودم، نیست. وقتی دوباره به کتاب مقدس مراجعه کردم، این بار با آگاهی بیشتر از تاثیرات فرهنگی که مطالعۀ مرا هدایت کرده بود، توانستم دوباره از نو با او آشنا شوم. وقتی از نو او را ملاقات کردم، نتوانستم از معرفی او به دیگران دست بردارم و نتوانستم عناصر داستان او را در داستان‌هایی که ما همه در آنها گام برمی‌داریم، نادیده بگیرم.


نویسنده: جاسمین هُلمز

زندگی‌نامۀ نویسنده: جاسمین هُلمز یک همسر، مادر، سخنران و نویسندۀ کتاب از طرف مادر به پسر: نامه‌هایی به پسر سیاه‌پوست دربارۀ هویت و امید حک‌شده در آبنوس، است.

شرح مقاله: جاسمین هُلمز کتاب “ایمان در میان بی‌ایمانان: از استر بیاموزیم که چگونه در یک دنیای دیوانه زندگی کنیم” اثر مایک کاسپر را نقد می‌کند (توماس نلسون، ۲۰۱۸).

برگرفته از کانون انجیل

سایر مقالات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا